🔰سرّ دلبران
خوشتر آن باشد که سرّ دلبران...
➖➖➖➖➖
✔️عکس نوشت
#عزیز_ملت
#به_نیت_حاج_قاسم
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🆔@farhang_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢 بوسه بر کف پای مادر، رمز شهادت
این خاطره جالب را بشنوید و انتشار دهید...
#عزیزملت
#به_نیت_حاج_قاسم
splus.ir/fatehnet_ir
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🆔@farhang_khanevadeh
#نهج_البلاغه
💠 در بیان عیب کسی مشتاب که شاید خداوند گناه او بخشوده باشد، و از گناه کوچکی که خود مرتکب شده ای آسوده خاطر مباش، که شاید به خاطر آن عذاب شوی
📚خطبه ۱۴۰
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🆔@farhang_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 عمل اشتباه در مسجد !!!
┄┅═✾•••✾═┅┄┈
💠 استاد مسعود عالی
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🆔@farhang_khanevadeh
4_5823232052803144244.mp3
26.37M
🎙 سخنرانی بسیار عالیِ استاد #عالی
حمله 👹شیطان به پیوندهای مقدس از طریق فضای مجازی
#⃣ #صیانت_از_خانواده
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🆔@farhang_khanevadeh
🚗🚕
👧
#لطیفه
#لطیفه😊😄🌹🌷
😅
#دختر 6ساله تو #تاکسی بغل دستم نشسته بود و #پفک میخورد.
گفتم #عمو مگه نمیدونی #پفک بده، چرا میخوری❓
گفت #پدربزرگم 115سال #عمر کرد.
😂🍌😂🍆
باتعجب پرسیدم چون #پفک میخورد؟😳
گفت نه چون سرش تو کار #مردم نبود. 😁😂😂😂
🌼
#احکام :
#احکامشرعی
یکی از وظایف #والدین آموزش #احکام به #فرزند خود است.👦
#فرزندانمان در این عصر #تکنولوژی از هوش سرشاری برخوردار هستند.📡 #پدرو #مادرها از این هوش #فرزند خود باید نهایت سعی خود را در آموزش #اخلاق و احکام #دین بکار گیرند. ❗️
💧مانند مسائل #پاکی و نجسی -نماز و #روزه- مسائل #عفت و پاکدامنی🔞- #مسائل حق الناس👍و...
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🆔@farhang_khanevadeh
😅😅😅
🌹🌹
#لطیفه_احکام
#لطیفه😊😁
#ﺷﻮﻫﺮﯼ ﯾﮏ #ﭘﯿﺎﻣﮏ ﺑﻪ #ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺍﺭﺳﺎﻝ ﮐﺮﺩ:📲
ﺳﻼﻡ . ﻣﻦ ﺍﻣﺸﺐ ﺩﯾﺮ ﻣﯿﺎﻡ #ﺧﻮﻧﻪ. ﻟﻄﻔﺎً ﻟﺒﺎﺳﻬﺎﯼ #ﮐﺜﯿﻒ ﻣﻦ ﺭﻭ ﺑﺸﻮﺭ
ﻭ #ﻏﺬﺍﯼ ﻣﻮﺭﺩ #ﻋﻼﻗﻪ ﺍﻡ ﺭﻭ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﻦ.
ﻭﻟﯽ ﭘﺎﺳﺨﯽ ﻧﯿﻮﻣﺪ!❗️
#ﭘﯿﺎﻣﮏ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ:
ﺭﺍﺳﺘﯽ! #ﯾﺎﺩﻡ ﺭﻓﺖ ﺑﻬﺖ ﺑﮕﻢ ﮐﻪ #ﺣﻘﻮﻗﻢ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﺷﺪﻩ ﻭ ﺁﺧﺮ ﻣﺎﻩ
ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺮیم #کیش.✈️
ﻫﻤﺴﺮ:
ﻭﺍﯼ #ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻦ ! ﻭﺍﻗﻌﺎً؟
#ﺷﻮﻫﺮ :
ﻧﻪ، ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﺸﻢ ﮐﻪ #ﭘﯿﻐﺎﻡ ﺍﻭﻟﻢ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺖ ﺭﺳﯿﺪﻩ !😂😂😂😘
✅ احکام:
#احکامشرعی🌹🌷
⬇️توجه به #حقوق شوهر یکی از واجب ترین وظائف #زن هست. کار کردن #زن در خانه گرچه شرعا بر #زن واجب نیست ولی #مستحب است👌🏻
توافق و #سازگاری با #همسر علاوه بر اینکه ثواب دارد 👏می تواند راه را برای رسیدن #زن به اهدافش بیشتر کند
و برعکس #جر و#بحث کردن با #شوهر غرور او را افزایش داده و #زن را هم از رسیدن به خواسته اش باز میدارد 🔴💟
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🆔@farhang_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نگاه شما نسبت به خانواده چگونه است؟
⚠️ خیلیها ازدواج میکنند، در حالی که جنس طرف مقابل را نمیشناسند!
🔴 #استاد_پناهیان
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🆔@farhang_khanevadeh
#رازهای_زناشویی 👫
💫در کار همسرتان سرک نکشید
با مچگیری همسرتون، اونو راستگو نمی کنید بلکه او دروغگوی حرفه ای میشه
با:
📛کیف و جیب گشتن
📛گوشی چک کردن
📛هی کجایی،کجا میری،کی میای گفتن
📛مثل کارآگاها رفتار کردن
امنیت برقرار نمیشه
بدتر باعث میشه اون به دروغ گفتن حریص تر بشه چون ممکنه با این رفتارای شما همسرتون فکر کنه غرورش داره شکسته میشه
عاقلانه رفتار کنیم
کارآگاه بازی رو بذاریم کنار
اگرم مشکلی هست با منطق و محبت کردن حلش کنیم!
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🆔@farhang_khanevadeh
هیچ ورزشی برای 🍂🌸
(( قلب ))♥️
مفیدتر از خم شدن
وگرفتن دست افتادگان نیست
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🆔@farhang_khanevadeh
🌹🍁🌷🍂🥀🌹🍁🌷🍂🥀🌹🍁🌷🍂🥀🌹🍁🌷🍂🥀🌹🍁
#همسرانه
زن عاشق محبت است
مرد تشنه احترام است.
گرم ترین خانه، خانه ای ایست
که در آن مرد خانه محترم شمرده شود
و زن خانه محبوب .
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🆔@farhang_khanevadeh
🌹امام علی علیه السلام درباره حضرت عيسی علیه السلام فرمودند:
◽️وَ لاَ مَالٌ يَلْفِتُهُ، وَ لاَ طَمَعٌ يُذِلُّهُ،
◽️دَابَّتُهُ رِجْلاَهُ، وَ خَادِمُهُ يَدَاهُ
نه مال وثروتی داشت كه او را به خود مشغول گرداند و نه طمعی كه به خواری اش اندازد.
مركب او دو پايش بود وخدمتكارش دو دستش.
📘 #خطبه_160
*ایام میلاد حضرت مسیح علیه السلام بر مسیحیان فرخنده و مبارک باد.*
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🆔@farhang_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عادتی رایج و نادرست در قرائت قرآن
شهید مطهری :
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🆔@farhang_khanevadeh
واریز هدیه نقدی برندگان
دومین مسابقه کتاب خوانی
با عنوان مستر همفر 👇👇
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🆔@farhang_khanevadeh
✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅
در کتاب فیه ما فیه مولانا داستان بسیار تأملبرانگیزی به صورت شعر درباره جوان عاشقی است که به عشق دیدن معشوقهاش هر شب از این طرف دریا به آن طرف دریا میرفته و سحرگاهان باز میگشته و تلاطمها و امواج خروشان دریا او را از این کار منع نمیکرد.
دوستان و آشنایان همیشه او را مورد ملامت قرار میدادند و او را به خاطر این کار سرزنش میکردند اما آن جوان عاشق هرگز گوش به حرف آنها نمیداد و دیدار معشوق آنقدر برای او انگیزه بوجود میآورد که تمام سختیها و ناملایمات را بجان میخرید.
شبی از شبها جوان عاشق مثل تمامی شبها از دریا گذشت و به معشوق رسید. همین که معشوقه خود را دید با کمال تعجب پرسید:
«چرا این چنین خالی در چهره خود داری!»
معشوقه او گفت:
«این خال از روز اول در چهره من بوده و من در عجبم که تو چگونه متوجه نشدهای.»
جوان عاشق گفت:
«خیر، من هرگز متوجه نشده بودم و گویی هرگز آن را ندیده بودم.»
لحظهای دیگر جوان عاشق باز هم با تعجب پرسید:
«چه شده که در گوشه صورت تو جای خراش و جراحت است؟»
معشوقه او گفت:
«این جراحت از روز اول آشنایی من با تو در چهرهام وجود داشته و مربوط به دوران کودکی است و من در تعجبم که تو چطور متوجه نشدی!»
جوان عاشق میگوید:
«خیر، من هرگز متوجه نشده بودم و گویی هرگز آن جراحت را ندیده بودم.»
لحظهای بعد آن جوان عاشق باز پرسید: «چه بر سر دندان پیشین تو آمده؟ گویی شکسته است!»
معشوقه جواب میدهد:
«شکستگی دندان پیشین من در اتفاقی در دوران کودکیام رخ داده و از روز اول آشنایی ما بوده و من نمیدانم چرا متوجه نشده بودی!»
جوان عاشق باز هم همان پاسخ را میدهد. آن جوان ایرادات دیگری از چهره معشوقهاش میبیند و بازگو میکند و معشوقه نیز همان جوابها را میگوید. به هر حال هر دو آنها شب را با هم به سحر میرسانند و مثل تمام سحرهای پیشین آن جوان عاشق از معشوقه خداحافظی میکند تا از مسیر دریا باز گردد.
معشوقهاش میگوید:
«این بار باز نگرد، دریا بسیار پر تلاطم و طوفانی است!»
جوان عاشق با لبخندی میگوید:
«دریا از این خروشانتر بوده و من آمدهام، این تلاطمها نمیتواند مانع من شود.»
معشوقهاش میگوید:
«آن زمان که دریا طوفانی بود و میآمدی، عاشق بودی و این عشق نمیگذاشت هیچ اتفاقی برای تو بیافتد. اما دیشب بخاطر هوس آمدی، به همین خاطر تمام بدیها و ایرادات من را دیدی. از تو درخواست میکنم برنگردی زیرا در دریا غرق میشوی.»
جوان عاشق قبول نمیکند و باز میگردد و در دریا غرق میشود.
مولانا پس از این داستان در چندین صفحه به تفسیر میپردازد؛
مولانا میگوید تمام زندگی شما مانند این داستان است. زندگی شما را نوع نگاه شما به پیرامونتان شکل میدهد.
اگر نگاهتان، مانند نگاه یک عاشق باشد، همه چیز را عاشقانه میبینید.
اگر نگاهتان منفی باشد همه چیز را منفی میبینید. دیگر آدم های خوب و مثبت را در زندگی پیدا نخواهید کرد و نخواهید دید. دیگر اتفاقات خوب و مثبت در زندگی شما رخ نخواهد داد و نگاه منفیتان اجازه نخواهد داد چیزهای خوب را متوجه شوید.
اگر نگاه عاشقانه از ذهنتان دور شود تمام بدیها را خواهید دید و خوبیها را متوجه نخواهید شد.
نگاهتان اگر عاشقانه باشد بدیها را میتوانید به خوبی تبدیل کنید.
♦️عشق را بیمعرفت معنا مکن
زر نداری مشت خود را وا مکن
♦️گر نداری دانش ترکیب رنگ
بین گلها، زشت یا زیبا مکن
♦️خوب دیدن شرط انسان بودن است
عیب را در این و آن پیدا مکن
♦️دل شود روشن زشمع اعتراف
با کس ار بد کرده ای حاشا مکن
♦️ای که از لرزیدن دل آگهی
هیچ کس را هیچ جا رسوا مکن
از چکیده فیه ما فیه مولانا
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🆔@farhang_khanevadeh
♦️ضرب المثل :
پادشاهی بود که همه چیز داشت، اما بچه نداشت
سال های سال بود که ازدواج کرده بود، اما خدا به او و همسرش فرزندی نداده بود
پادشاه و زنش از این که بچه نداشتند، خیلی غمگین بودند
این پادشاه، عادل و با انصاف بود. مردم کشورش، دوستش داشتند. به همین دلیل همه دست به دعا برداشتند و از خدا خواستند که به او یک بچه بدهد
خدای مهربان دعای مردم را مستجاب کرد و یک روز خبر در همه جا پیچید و دهان به دهان گشت که خدا به پادشاه یک پسر داده است. همه از شنیدن این خبر خوشحال شدند و خدا را شکر کردند. بیشتر از همه ی مردم، پادشاه و زنش خوشحال بودند
در سال هایی که پادشاه بچه نداشت، سرش را به یک راسوی خوشگل گرم می کرد
راسویی که پادشاه داشت، یک حیوان تربیت شده بود
هزارجور پشتک و وارو می زد و کمی از غم بی فرزندی پادشاه و زنش کم می کرد. همه فکر می کردند که بعد از به دنیا آمدن پسر پادشاه، او دست از سر راسو بر می دارد و راسو را می فرستد توی جنگل تا بقیه ی عمرش را میان حیوانات جنگلی بگذراند اما این طور نشد
پادشاه باز هم راسو را که یادگار دوران تنهایی اش بود دوست داشت و گاه گاهی خودش را با دیدن بازی های راسو سرگرم می کرد
فرزند پادشاه، دایه و خدمتکار داشت
همه مواظب بودن که او به خوبی رشد کند و بزرگ شود. اما از آنجا که حساب و کتاب آدم ها همیشه درست از آب در نمی آید، یک روز ظهر که دایه های فرزند پادشاه از خستگی خوابشان برده بود، مار بزرگ و خطرناکی از میان باغ قصر پادشاه خزید و خزید تا به پنجره ی اتاق پسر پادشاه رسید
مار، آرام آرام وارد اتاق شد و یک راست رفت به طرف گهواره ی پسر یکی یک دانه ی پادشاه
راسو که همان دور و برها در حال بازی بود، خزیدن مار را دید و پیش از آن که مار به بچه آسیبی بزند، به روی مار پرید
جنگ همیشگی مار و راسو شروع شد
راسو کمر مار را گرفت و آن قدر به این طرف و آن طرف کوبید تا توانست مار را از پا در آورد
از صدای جنگ و جدال مار با راسو، خدمتکار مخصوص پسر پادشاه از خواب پرید
چه دید؟
مار مرده را که روی گهواره ی کودک افتاده بود، ندید، اما تا چشمش به راسو افتاد که با دهان خونین از توی گهواره ی بچه بیرون می آید، جیغی کشید و فریاد زد و گفت: ای وای! راسوی حسود بچه ی پادشاه را خورد
با داد و فریاد زن خدمتکار، همه به اتاق بچه دویدند و آن ها هم راسو را در حالی که دهانش خون آلود بود، دیدند
پادشاه هم با خشم و غضب از راه رسید، داد و فریادها و گریه و زاری ها را که دید و شنید
شمشیر کشید و راسوی بیچاره را به دو نیم کرد
بعد هم در حالی که مثل همسرش به سرش می زد و گریه می کرد، به سر گهواره ی فرزندش رفت
همه ی اطرافیان پادشاه هم گریه کنان به طرف گهواره رفتند
چه دیدند؟
چیزی که باور نمی کردند
بچه زنده بود و می خندید
ماری تکه پاره شده هم روی او افتاد بود
همه انگشت به دهان و حیرت زده ماندند و فهمیدند که راسو نه تنها حسودی نکرده، بلکه جانش را به خطر انداخته است تا بچه ی بی گناه را از نیش مار نجات بدهد
پادشاه از این که بدون جست و جو و پرسش، جان دوست دوران تنهایی اش را گرفته بود، غمگین و پشیمان شد ولی چه فایده که پشیمانی سودی نداشت و راسوی باوفا را زنده نمی کرد
از آن روز به بعد، پادشاه برای از دست دادن راسو افسوس می خورد و به اطرافیانش می گفت: یک صبر کن و هزار افسوس مخور
این بود داستان ضرب المثل یک صبر کن و هزار افسوس مخور
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🆔@farhang_khanevadeh