eitaa logo
فرهنگ خانواده
3.4هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
8.3هزار ویدیو
222 فایل
#فرهنگ_خانواده (مسیری برای زندگی سالم) #farhang_khanevadeh گروه رسانه ای فرهنگ خانواده ♦️https://www.aparat.com/farhange_khanevadeh/live ♦️sapp.ir/farhang_khanevade ارتباط با ادمین https://eitaa.com/Qwertyuad
مشاهده در ایتا
دانلود
✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅✅ در کتاب فیه ما فیه مولانا داستان بسیار تأمل‌برانگیزی به صورت شعر درباره جوان عاشقی است که به عشق دیدن معشوقه‌اش هر شب از این طرف دریا به آن طرف دریا می‌رفته و سحرگاهان باز می‌گشته و تلاطم‌ها و امواج خروشان دریا او را از این کار منع نمی‌کرد. ￸ ￸ دوستان و آشنایان همیشه او را مورد ملامت قرار می‌دادند و او را به خاطر این کار سرزنش می‌کردند اما آن جوان عاشق هرگز گوش به حرف آن‌ها نمی‌داد و دیدار معشوق آنقدر برای او انگیزه بوجود می‌آورد که تمام سختی‌ها و ناملایمات را بجان می‌خرید. شبی از شبها جوان عاشق مثل تمامی شب‌ها از دریا گذشت و به معشوق رسید. همین که معشوقه خود را دید با کمال تعجب پرسید: «چرا این چنین خالی در چهره خود داری!» معشوقه او گفت: «این خال از روز اول در چهره من بوده و من در عجبم که تو چگونه متوجه نشده‌ای.» جوان عاشق گفت: «خیر، من هرگز متوجه نشده بودم و گویی هرگز آن را ندیده بودم.» لحظه‌ای دیگر جوان عاشق باز هم با تعجب پرسید: «چه شده که در گوشه صورت تو جای خراش و جراحت است؟» معشوقه او گفت: «این جراحت از روز اول آشنایی من با تو در چهره‌ام وجود داشته و مربوط به دوران کودکی است و من در تعجبم که تو چطور متوجه نشدی!» جوان عاشق می‌گوید: «خیر، من هرگز متوجه نشده بودم و گویی هرگز آن جراحت را ندیده بودم.» لحظه‌ای بعد آن جوان عاشق باز پرسید: «چه بر سر دندان پیشین تو آمده؟ گویی شکسته است!» معشوقه جواب می‌دهد: «شکستگی دندان پیشین من در اتفاقی در دوران کودکی‌ام رخ داده و از روز اول آشنایی ما بوده و من نمی‌دانم چرا متوجه نشده بودی!» جوان عاشق باز هم همان پاسخ را می‌دهد. آن جوان ایرادات دیگری از چهره معشوقه‌اش می‌بیند و بازگو می‌کند و معشوقه نیز همان جواب‌ها را می‌گوید. به هر حال هر دو آنها شب را با هم به سحر می‌رسانند و مثل تمام سحرهای پیشین آن جوان عاشق از معشوقه خداحافظی می‌کند تا از مسیر دریا باز گردد. معشوقه‌اش می‌گوید: «این بار باز نگرد، دریا بسیار پر تلاطم و طوفانی است!» جوان عاشق با لبخندی می‌گوید: «دریا از این خروشان‌تر بوده و من آمده‌ام، این تلاطم‌ها نمی‌تواند مانع من شود.» معشوقه‌اش می‌گوید: «آن زمان که دریا طوفانی بود و می‌آمدی، عاشق بودی و این عشق نمی‌گذاشت هیچ اتفاقی برای تو بیافتد. اما دیشب بخاطر هوس آمدی، به همین خاطر تمام بدی‌ها و ایرادات من را دیدی. از تو درخواست می‌کنم برنگردی زیرا در دریا غرق می‌شوی.» جوان عاشق قبول نمی‌کند و باز می‌گردد و در دریا غرق می‌شود. مولانا پس از این داستان در چندین صفحه به تفسیر می‌پردازد؛ مولانا می‌گوید تمام زندگی شما مانند این داستان است. زندگی شما را نوع نگاه شما به پیرامونتان شکل می‌دهد. اگر نگاهتان‌، مانند نگاه یک عاشق باشد، همه چیز را عاشقانه می‌بینید. اگر نگاهتان منفی باشد همه چیز را منفی می‌بینید. دیگر آدم های خوب و مثبت را در زندگی پیدا نخواهید کرد و نخواهید دید. دیگر اتفاقات خوب و مثبت در زندگی شما رخ نخواهد داد و نگاه منفی‌تان اجازه نخواهد داد چیزهای خوب را متوجه شوید. اگر نگاه عاشقانه از ذهنتان دور شود تمام بدی‌ها را خواهید دید و خوبی‌ها را متوجه نخواهید شد. نگاهتان اگر عاشقانه باشد بدی‌ها را می‌توانید به خوبی تبدیل کنید. ♦️عشق را بیمعرفت معنا مکن زر نداری مشت خود را وا مکن ♦️گر نداری دانش ترکیب رنگ بین گلها، زشت یا زیبا مکن ♦️خوب دیدن شرط انسان بودن است عیب را در این و آن پیدا مکن ♦️دل شود روشن زشمع اعتراف با کس ار بد کرده ای حاشا مکن ♦️ای که از لرزیدن دل آگهی هیچ کس را هیچ جا رسوا مکن از چکیده فیه ما فیه مولانا •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🆔@farhang_khanevadeh
♦️ضرب المثل : پادشاهی بود که همه چیز داشت، اما بچه نداشت ￸￸ سال های سال بود که ازدواج کرده بود، اما خدا به او و همسرش فرزندی نداده بود￸ پادشاه و زنش از این که بچه نداشتند، خیلی غمگین بودند￸ این پادشاه، عادل و با انصاف بود. مردم کشورش، دوستش داشتند. به همین دلیل همه دست به دعا برداشتند و از خدا خواستند که به او یک بچه بدهد￸ ￸ خدای مهربان دعای مردم را مستجاب کرد و یک روز خبر در همه جا پیچید و دهان به دهان گشت که خدا به پادشاه یک پسر داده است. همه از شنیدن این خبر خوشحال شدند و خدا را شکر کردند. بیشتر از همه ی مردم، پادشاه و زنش خوشحال بودند در سال هایی که پادشاه بچه نداشت، سرش را به یک راسوی خوشگل گرم می کرد￸ راسویی که پادشاه داشت، یک حیوان تربیت شده بود￸ هزارجور پشتک و وارو می زد و کمی از غم بی فرزندی پادشاه و زنش کم می کرد. همه فکر می کردند که بعد از به دنیا آمدن پسر پادشاه، او دست از سر راسو بر می دارد و راسو را می فرستد توی جنگل تا بقیه ی عمرش را میان حیوانات جنگلی بگذراند اما این طور نشد￸ ￸￸￸ پادشاه باز هم راسو را که یادگار دوران تنهایی اش بود دوست داشت و گاه گاهی خودش را با دیدن بازی های راسو سرگرم می کرد فرزند پادشاه، دایه و خدمتکار داشت￸ همه مواظب بودن که او به خوبی رشد کند و بزرگ شود. اما از آنجا که حساب و کتاب آدم ها همیشه درست از آب در نمی آید، یک روز ظهر که دایه های فرزند پادشاه از خستگی خوابشان برده بود، مار بزرگ و خطرناکی از میان باغ قصر پادشاه خزید و خزید تا به پنجره ی اتاق پسر پادشاه رسید￸ ￸مار، آرام آرام وارد اتاق شد و یک راست رفت به طرف گهواره ی پسر یکی یک دانه ی پادشاه￸ راسو که همان دور و برها در حال بازی بود، خزیدن مار را دید و پیش از آن که مار به بچه آسیبی بزند، به روی مار پرید￸ جنگ همیشگی مار و راسو شروع شد￸ راسو کمر مار را گرفت و آن قدر به این طرف و آن طرف کوبید تا توانست مار را از پا در آورد￸ ￸￸ از صدای جنگ  و جدال مار با راسو، خدمتکار مخصوص پسر پادشاه از خواب پرید￸ چه دید؟￸ مار مرده را که روی گهواره ی کودک افتاده بود، ندید، اما تا چشمش به راسو افتاد که با دهان خونین از توی گهواره ی بچه بیرون می آید، جیغی کشید و فریاد زد و گفت: ای وای! راسوی حسود بچه ی پادشاه را خورد￸ ￸ با داد و فریاد زن خدمتکار، همه به اتاق بچه دویدند و آن ها هم راسو را در حالی که دهانش خون آلود بود، دیدند￸ پادشاه هم با خشم و غضب از راه رسید، داد و فریادها و گریه و زاری ها را که دید و شنید￸ شمشیر کشید و راسوی بیچاره را به دو نیم کرد￸ بعد هم در حالی که مثل همسرش به سرش می زد و گریه می کرد، به سر گهواره ی فرزندش رفت￸ همه ی اطرافیان پادشاه هم گریه کنان به طرف گهواره رفتند￸ چه دیدند؟￸ چیزی که باور نمی کردند￸ بچه زنده بود و می خندید￸ ماری تکه پاره شده هم روی او افتاد بود همه انگشت به دهان و حیرت زده ماندند و فهمیدند که راسو نه تنها حسودی نکرده، بلکه جانش را به خطر انداخته است تا بچه ی بی گناه را از نیش مار نجات بدهد￸ پادشاه از این که بدون جست و جو و پرسش، جان دوست دوران تنهایی اش را گرفته بود، غمگین و پشیمان شد ولی چه فایده که پشیمانی سودی نداشت و راسوی باوفا را زنده نمی کرد￸ ￸ از آن روز به بعد، پادشاه برای از دست دادن راسو افسوس می خورد و به اطرافیانش می گفت: یک صبر کن و هزار افسوس مخور این بود داستان ضرب المثل یک صبر کن و هزار افسوس مخور￸ ￸ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🆔@farhang_khanevadeh
🌷علامه حسن زاده آملی: *کسی که شب با خدا خلوتی ندارد و اُنس با او ندارد، این در دوستی اش دروغگوست.* *این گناه که نمی گذارد با خدا خلوت کنیم و نماز شب بخوانیم چیست؟ برای بنده و جنابعالی که نباید قمار و دزدی باشد ... نیّت خلاف نمی گذارد ما نماز شب بخوانیم ... هرکس باید مطابق مقام و موقعیت و تحصیل و غیره ببیند آن چیست که از او توفیق شب زنده داری و نماز شب خواندن را گرفته است؟* *خواندن و تلاوت قرآن نیز همین طور است. روزی چقدر تلاوت قرآن داریم؟ اگر این توفیق را نداریم باید علت آن را بدست آوریم.* •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🆔@farhang_khanevadeh
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 🗓 امروز: 🌞 ۶ دی‌ماه ۱۴۰۰ 🌙 ۲۲ جمادی‌الاولی ۱۴۴۳ 🌲 ۲۷ دسامبر ۲۰۲۱ 📿 : یا قاضِیَ الْحاجات؛ ای برآورنده حاجت‌ها اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🆔@farhang_khanevadeh
🔺 🔺 🌹 امروز متعلق است به: 💎 امام حسن مجتبی علیه السلام 💎 امام حسین علیه السلام 🌺 🌺 - یا قاضِیَ الْحاجات (100 مرتبه) - سبحان الله و الحمدلله (1000 مرتبه) - یا لطیف (129 مرتبه) برای کثرت مال 💔 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🆔@farhang_khanevadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 آبروریزی!!! 🎤حجت الاسلام والمسلمین رفیعی اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🆔@farhang_khanevadeh
▫️خاطره‌ای جالب از استاد قرائتی در مورد دختر داشتن 👧یک کسی ما را دید، گفت: آقای قرائتی، شما پسر ندارید؟! گفتم: نه من فقط دختر دارم. چند بار کوبید بر سینه اش که الهی، الهی خدا بهت یک پسر بدهد! من هم چند بار کوبیدم بر سینه ام، که الهی، الهی خدا یک جو عقل به تو بدهد!😂 خدا وقتی به کسی دختر میدهد، به او میگوید به شکرانه این دختر، نماز شکر بخوان. انا اعطیناک الکوثر فصل لربک... 👩👧👧 حدیث داریم خانه ای که در آن چند دختر داشته باشد، محل رفت و آمد ملائکه است. اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🆔@farhang_khanevadeh
بازیافت کاغذهای حاوی اسماء متبرکه 🔷س ۵۷۲۱: راه شرعی محو کاغذهای باطله که دارای اسماء متبرکه است، چیست؟ آیا سوزاندن آنها اشکال دارد؟ ✅ج: دفن در خاک یا تبدیل به خمیر، اشکال ندارد ولی از سوزاندن آنها خودداری شود. 📕منبع: leader.ir •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🆔@farhang_khanevadeh
مادرم فرشته است ولی هیچوقت ندیدم پرواز کندد زیرا به پایش من را بسته بود برادرم را پدرم را و همه زندگی اش را... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🆔@farhang_khanevadeh
✅ چرا در بعضی خانواده های مذهبی، بچه هایشان نمی شوند؟😳 کجاست؟ 🤔 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🆔@farhang_khanevadeh
در روایات در مصیبت و شادی چه کنیم؟ 🔸یادتون باشه دنیا همیشه به کام انسان نیست همونطور که همیشه به زیانش نیست... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• 🆔@farhang_khanevadeh