◾️شهدای مدافع حرمی که در روز #تاسوعا به شهادت رسیدند:
▫️شهید عبدالله باقری
▫️شهید سید مصطفی صدرزاده
▫️شهید پویا ایزدی
▫️شهید امین کریمی
▫️شهید حجت اصغری
▫️شهید ابوذر امجدیان
▫️شهید سجاد طاهر نیا
▫️شهید روح الله طالبی اقدم
▫️سید محمد حسین میردوستی
▫️شهید محمد جاودانی
▫️شهید محمد ظهیری
شادی ارواح طیبه شهدا صلوات
▪️
6.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥چقدر این کلیپ زیبا و عجیب بود برام
▪️مادر شهید مصطفی صدر زاده در کنار رهبر داره داستان کودکی آقا مصطفی رو تعریف میکنه که آقا مصطفی رو نذر حضرت اباالفضل علیه السلام کرده ،و دقیقاً در روز تاسوعا هم شهید میشه
▪️ببینید رهبر انقلاب از دست چه کسانی دلخوری دارد و افسوس میخورد.
⏪به مناسبت شهادت شهید مدافع حرم ،سید مصطفی صدرزاده در تاسوعای ۹۴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه شهادت شهید سید مصطفی صدر زاده در روز تاسوعا
🏴اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جملات احساسی دختر شهید والامقام سید مصطفی صدر زاده را گوش فرا دهیم
شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شهدا ما جا مانده ها از شما شرمنده ایم.
🌹🌹🌹🌹🌹
هدایت شده از مکتب شهدا_ناصرکاوه
کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا
امروز کربلا فلسطین است و شمر و یزید زمان غرب و اسراییل است.
https://www.leader.ir/fa/monies
انتخاب وجوهات ، کمکها ، کمک به رزمندگان مقاومت و مردم مظلوم یمن و غزه
دوستان عزیز و مومنم ، سعی کنیم با قلب پاک و عمل خالصمان هم عزاداری کنیم و حسینی شویم.
توسل به حضرت علی اصغر حسین(ع)
را فراموش نفرمائید ، به خدا نجات پیدا می کنیم، خدا به مضطر کربلا ، حضرت رباب ، اسرائیل و همپیمانانش را نابود بفرما ، الهی آمین
به یاد امام و شهدا، خصوصا شهدای #غزه
#قحطی
#گرسنگی
#تشنگی
#کربلا
#سیدالشهدا(ع)
#مرگ_بررژیم_کودک_کش_اسرائیل
👈التماس دعا، ناصرکاوه
هدایت شده از دفاع مقدس
13.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در ۱۶ ژوئیه ۱۹۷۹ میلادی (۲۵ تیر ۱۳۵۸ شمسی)، صدام رئیس جمهور عراق شد.
📌او ۶ روز بعد از به قدرت رسیدن، مجمع حزب بعث را فراخواند. در این جلسه، اسامی اعضای رده بالای حزب که مخالف ریاستش بودند را قرلئت می کند. آنها با پای خود از سالن بیرون رفته و به جرم خیانت، مجرم شناخنه شده و به جوخه اعدام سپرده می شوند.💀☠️☠️ سایرین که چند دقیقه قبل، از دوستان اعدامی ها شمرده می شدند، به هل هله و شادی می پردازند‼️
⌛️تا اوایل اوت ۱۹۷۹ میلادی (مرداد ۱۳۵۸ شمسی)، صدها نفر دیگر از دشمنان سیاسی صدام به همین سرنوشت شوم دچار می شوند.🔴
ا◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️◽️
✍️پ.ن: در طی هشت سال جنگ تحمیلی ما با چنین حیوان وحشی و درنده ای روبرو بودیم که البته از سوی غربی ها و قدرتمندان زورگوی عالم، نیز همه جوره مورد پشتیبانی و حمایت قرار می گرفت‼️
#غرب_وحشی
🔵 الآن صدام جنایتکار کجاست؟؟ . . . و ما کجاییم؟؟!
💠 کسانی که جز برای خدا کار کنند، عاقبتشان همین است!!
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
خاطرهی دکتر عبدالحسین زرین کوب از عاشورا
📝 روز عاشورا بود و در مراسمی به همین مناسبت به عنوان سخنران دعوت داشتم، مراسمی خاص با حضور تعداد زیادی تحصیل کرده و به اصطلاح روشنفکر و البته تعدادی از مردم عادی، نگاهی به بنر تبلیغاتی که اسم و تصویرم را روی آن زده بودند انداختم و وارد مسجد شده و در گوشه ای نشستم، دنبال موضوعی برای شروع سخنرانی خودم می گشتم.. موضوعی که بتواند مردم عزادار را در این روز خاص جذب کند، برای همین نمی خواستم فعلا کسی متوجه حضورم بشود، هر چه بیشتر فکر می کردم کمتر به نتیجه می رسیدم، ذهنم واقعا مغشوش شده بود، پیرمردی که بغل دستم نشسته بود با پرسشی رشته ی افکار را پاره کرد :
ببخشید شما استاد زرین کوب هستید ؟
گفتم : استاد که چه عرض کنم ولی زرین کوب هستم.
خیلی خوشحال شد مثل کسی که به آرزوی خود رسیده باشد و شروع کرد به شرح اینکه چقدر دوست داشته بنده را از نزدیک ببیند .
همین طور که صحبت می کرد ، دقیق نگاهش می کردم ، این بنده خدا چرا باید آرزوی دیدن من را داشته باشد ؟ چه وجه اشتراکی بین من و او وجود دارد ؟ پیرمردی روستایی با چهره ای چین خورده و آفتاب سوخته ، متین ، سنگین و باوقار .
می گفت مکتب رفته و در اوقات بیکاری یا قرآن می خواند یا غزل حافظ و شروع به خواندن چند بیت جسته و گریخته از غزلیات خواجه و چه زیبا غزل حافظ را می خواند .
پرسیدم : حالا چرا مشتاق دیدن بنده بودید ؟
گفت : سؤالی داشتم
گفتم : بفرما
پرسید : شما به فال حافظ اعتقاد دارید؟
گفتم : خب بله ، صددرصد
گفت : ولی من اعتقاد ندارم
پرسیدم : من چه کاری میتونم انجام بدم ؟ از من چه خدمتی بر میاد؟( عاشق مرامش شده بودم و از گفتگو با او لذت می بردم )
گفت : خیلی دوست دارم معتقد شوم، یک زحمتی برای من می کشید ؟
گفتم : اگر از دستم بر بیاد ، حتما ، چرا که نه؟
گفت : یک فال برام بگیرید
گفتم ولی من دیوان حافظ پیشم ندارم
بلافاصله دیوانی جیبی از جیبش درآورد و به طرفم گرفت و گفت : بفرما
مات و مبهوت نگاهش کردم و گفتم ، نیت کنید
فاتحه ای زیر لب خواند و گفت : برای خودم نمی خوام ، می خوام ببینم حافظ در مورد امروز ( روز عاشورا ) چی می گه؟
برای لحظه ای کپ کردم و مردد در گرفتن فال..
حافظ ، عاشورا ، اگه جواب نداد چی ؟ عشق و علاقه ی این مرد به حافظ چی میشه ؟
با وجود اینکه بارها و بارها غزلیات خواجه را کلمه به کلمه خوانده و در معنا و مفهوم آنها اندیشیده بودم ، غزلی به ذهنم نرسید که به طور ویژه به این موضوع پرداخته باشد.
متوجه تردیدم شد گفت : چی شد استاد؟
گفتم : هیچی، الان ، در خدمتتان هستم..
چشمانم را بستم و فاتحه ای قرائت کردم و به شاخه نباتش قسمش دادم و صفحه ای را باز کردم..
زان یار دلنوازم شکریست با شکایت؛
گر نکته دان عشقی خوش بشنو این حکایت
بی مزد بود و منت هر خدمتی که کردم؛
یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت
رندان تشنه لب را آبی نمیدهد کس؛
گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت
در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا؛
سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت
چشمت به غمزه ما را خون خورد و میپسندی؛
جانا روا نباشد خونریز را حمایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود؛
از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود؛
زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم؛
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
این راه را نهایت صورت کجا توان بست؛
کش صد هزار منزل بیش است در بدایت
هر چند بردی آبم روی از درت نتابم؛
جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ؛
قرآن ز بر بخوانی در چهارده روایت
خدای من!؟ این غزل اگر موضوعش امام حسین و وقایع روز و شب یازدهم نباشد، پس چه می تواند باشد..
سالها خود را حافظ پژوه می دانستم و هیچ وقت حتی یک بار هم به این غزل از این زاویه نگاه نکرده بودم ، این غزل ، ویژه برای همین مناسبت سروده شده..
بیت اولش را خواندم از بیت دوم این مرد شروع کرد به زمزمه کردن با من.. از حفظ با من همخوانی می کرد و گریه می کرد.. انگار داشتم روضه می خواندم و او هم پای روضه ی من بود.
متوجه شدم عده ای دارند ما را تماشا می کنند که مجری برنامه به عنوان سخنران من را فراخواند و عذرخواهی که متوجه حضورم نشده، حالا دیگه می دونستم سخنرانی خود را چگونه شروع کنم..
بلند شدم، دستم را گرفت می خواست ببوسد که مانع شدم ، خم شدم دستش را به نشانه ی ادب بوسیدم.
گفت معتقد شدم استاد، معتقد بودم استاد، ایمان پیدا کردم استاد، گریه امانش نمی داد..
آنروز من روضه خوان امام شهید شدم و کسانی پای روضه ی من گریه کردند که پای هیچ روضه ای به قول خودشان گریه نکرده بودند..
سلام بر حسین.