🛑 تو به ما یاد دادی؛
میشود جنگید برایِ عقیدهایی که
یک دنیا مخالف دارد.
میشود جنگید و نترسید و به هدف رسید.
_تو به ما جرأت طوفان دادی
#دهه_فجر
#امام_روح_الله
@shahiddaghayeghi
🔻۱۵ بهمن سالروز درگذشت ام البنین شهر ورزنه حاجیه خانم فاطمه عبدالهی
مادر شهیدان
🌷سردار شهید قاسمعلی میراحمدی
🌷شهید ابوالفضل میراحمدی
🌷شهید حسین میراحمدی
و این عکس مربوط به روز جمعه ۷ اسفندماه 1394 روز انتخابات دهمین دوره مجلس شورای اسلامی.
🔰 خاطره
در روز جمعه یک سری دعوتنامه برای خانواده شهدا که برای شرکت در یادواره شهدای روحانی و طلبه بخش بن رود بود رو پخش میکردم .
آخرین دعوتنامه رو برای این مادر سه شهید بردم .
دعوتنامه رو که تحویل دادم مادر سه شهید رو به من گفت:شناسنامه ام اینجا نیست. گفتم:برای چی میخوای؟
گفت:که میخوام در رای دادن و انتخابات شرکت کنم.
من هم به یکی از نوه های این مادر سه شهید اطلاع دادم و نوه ایشون هم با پیگیری از طرف بخشداری ، افرادی که مامور صندوق سیار اخذ رای بودند به خانه این مادر سه شهید مراجعه کرده و حاجیه خانم عبدالهی به این طریق در انتخابات شرکت نمود.
من بعد از این صحنه گریه افتادم و با خودم گفتم: این مادر،سه تا ازپسرهای دسته گل شو تقدیم انقلاب و اسلام کرده و حالا مقیده که در انتخابات شرکت کنه.
▫️این عکس پیام خیلی مهمی داره برای همه افراد جامعه:
اون کسانی که درانتخابات شرکت میکنید و رای میدید حواستون باشه به چه کسی رای میدید و اون کسایی که رای میارید حواستون باشه که چه کسانی به شما رای داده اند.
و اون کسایی که پیش خودتون میگید که در انتخابات شرکت نمیکنید! باید جوابگوی شهدا و خانواده های شهدا باشید.
همه مسئولیم
11.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚩 ما دنبال این معنویت هستیم
💡 معنویت در جنگ ارادهها، یعنی بریدن از خود و تعریف خود در اراده الهی
💎 معنویت یعنی به اراده الهی در میدان بمانیم.
8.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی سید مقاومت فهم خود از ولایت مداری را به علامه مصباح یزدی(ره) عرضه می کند
معــــ🌷﷽🌷ـــــ۱۷ـبر
🌹خاکریز خاطرات انقلاب (بازجوی ساواک دوست دوران کودکیام بود)
در سال ۱۳۴۲ شمسی
برای تبلیغ در ایام ماه رمضان
در اواخر زمستان به زاهدان رفتم
که دوباره بازداشت شدم.
بعد از بازجویی مرا بیرون بردند
و سوار ماشین کردند و به خارج از شهر بردند.
هوا تاریک و بسیار سرد بود.
فهمیدم جایی که مرا بردهاند پادگان نظامی است.
مرا در بازداشتگاه نگهبانی انداختند.
این میهمان جدید برای سربازان غیرمنتظره بود.
سربازان از جای خود برخاستند
و دور مرا گرفتند و با احترام به من سلام دادند.
فرمانده سربازان وقتی آن رفتار را از افراد خود دید سریعا مرا به مکانی انفرادی برد.
صبح زود به مقر ساواک منتقل شدم.
در طی این مدت از من بازجویی شد
که چند ساعت طول کشید.
تعجب کردم وقتی دیدم که بازپرس از دوستان دوران کودکی من است
و من در بازیهای کودکانهی او و برادرانش شرکت میکردم.
پدر و برخی برادرانش از علما و سادات بودند.
عصر بود که مرا به فرودگاه آوردند
و به همراه دو مامور در هواپیما نشاندند.
بعداَ متوجه شدم
که عازم تهران هستیم.
این نخستین سفر من با هواپیما بود.
در هواپیما به مسائل مختلفی میاندیشیدم.
به آیندهی این نهضت اسلامی که برپا شده...
به برپاکنندهی نهضت امام خمینی...
به آیندهای که در انتظار من بود.
از فکر به این امور که جز خدای متعال کسی از عاقبت آن آگاه نیست منصرف شدم.
مجلهای برداشتم
و به ورق زدن آن پرداختم.
چشمم به غزلی افتاد
که از آن خوشم آمد.
من عادت داشتم که هر شعری را میپسندیدم،
در دفتر خاصی که سفینهی غزل نامیده بودم، مینوشتم.
دیدم دو مامور همراه من از دو طرف گردن میکشند
تا ببینند من چه مینویسم.
وقتی شعر را نوشتم،
ذیل آن این عبارات را هم افزودم:
«این ابیات را در هواپیمایی که مرا به همراهی دو مامور خوشاخلاق از زاهدان به جای نامعلومی میبرد، نوشتم!»
این عبارت، اثر مثبتی بر هر دوی آنها گذاشت.
🎤 راوی: حضرت امام خامنهای
📖 منبع: کتاب "خون دلی که لعل شد"
🌷🍃🌸💠🌸🍃🌷
🌻اللهُـمَّ احفظ نائب المهدی(عج) امامنا الخامنهای🌻
@mabar17
با اینا ...
زندگی رو در می کنم !
با اینا ...
خدا رو دورتر می کنم!
آره
وقتی تو نباشی
با اینا شب و روز رو سر می کنم!
وقتی تو نیستی
به اینا دل می بندم!
وقتی تو نیایی
با اینا خودم رو بدتر می کنم!
وقتی تو نبینی
با اینا خودم رو نشون می دم!
وقتی تو نشنوی
با اینا فریاد می زنم!
چرا؟!
خودت که بهتر می دونی!
وقتی تو باشی
نه که درد احساس نکنم
که اصلا درد ندارم!
کنار تو
نیاز به هیج مُسَکّنی ندارم!
در پناه تو
هیچ آرامبخشی نمی خواهم!
خودت خوب می دونی
خستگی هام
فقط با تو بِدَر می شه!
دردهام
فقط با تو تسکین پیدا می کنه!
بیماری هام
فقط با تو شفا می گیره!
آرامشم
فقط با تو جبران می شه!
خلوتم
فقط با تو پُر می شه!
فقط و فقط
با تو
با خیال راحت
می شوم:
ما !
یا مَن اِسمهُ دَوا، وَ ذِکرهُ شفا
حمید داودآبادی
در بامدادی سخت به انتظار و عشق تو
سخت منتظرتم!
۱۶ بهمن ۱۴۰۲
🔰 شهیدی که طلوع خورشید انقلاب را ندید
شهید قربانعلی داودیفارسانی در فعالیتهای سیاسی علیه رژیم منحوس پهلوی حضوری فعال داشت و کسبه و بازاریان شهر فارسان را به مبارزه علیه رژیم طاغوت دعوت میکرد، با اوجگیری مبارزات و حرکتهای انقلابی در سال ۱۳۵۷، وی نیز فعالیتهای شدیدتری را علیه رژیم طاغوت آغاز میکند که به علت همین فعالیتها چند بار از سوی مأموران ساواک تحت تعقیب قرار گرفت و بازداشت شد.
قربانعلی داودیفارسانی به علت نصب تمثال امام خمینی (ره) بر درب مغازه خود، چنین بار در حمله چماقداران و ضد انقلابیون مورد ضرب و شتم قرار گرفت و شیشههای مغازه وی شکست، ولی از آرمان خود دست بر نداشت.
شهید قربانعلی داودیفارسانی، تنها شهید روز ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ در کشور است و روز ۱۲ بهمن به مناسبت شهادت وی، بهعنوان روز شهرستان فارسان نامگذاری شده است، همچنین از آنجا که این شهید بزرگوار جز اصناف و بازاریان بود، بهعنوان شهید شاخص بسیج اصناف کشور معرفی شده است.
@khadem_shohda