🍃اتل متل یه بابا ، دلیر و زار و بیمار
اتل متل یه مادر ، یه مادر فداکار
اتل متل بچه ها، که اونها رو دوست دارن
آخه غیر اون دو تا، هیچ کسی رو ندارن !
🍃مامان بابا رو میخواد ، بابا عاشق اونه !
به غیر بعضی وقتها ، بابا چه مهربونه !
وقتی که از درد سر، دست میذاره رو گیجگاش
اون بابای مهربون ، فحش میده به بچه هاش !
🍃همون که وقتی هر چی ، جلوش باشه میشکنه
همون که وقتی هر کی ، پیشش باشه میزنه !
غیر خدا و مادر ، هیچ کسی رو نداره
اون وقتی که بابا جون ، موجی میشه دوباره !
🍃دویدم و دویدم ، سر کوچه رسیدم
بند دلم پاره شد ، از اون چیزی که دیدم !
بابام میون کوچه ، افتاده بود رو زمین
مامان هوار میزد ، شوهرمو بگیرین !
🍃مامان با شیون و داد ، میزد توی صورتش
قسم می داد بابا رو، به فاطمه به جدّش !
تورو خدا مرتضی ! زشته میون کوچه
بچه داره می بینه ، تو رو به جون بچه !
🍃بابا رو دوره کردن ، بچه های محله
بابا یهو دوید و ، زد تو دیوار با کلّه !
هی تندو تند سرش رو، بابا میزد تو دیوار
قسم می داد حاجی رو ، حاجی گوشی بردار !
🍃مامان دوید و از پشت ، گرفت سر بابا رو
بابا با گریه می گفت ، کشتند بچه ها رو !
بعد مامانو هلش داد ،خودش خوابید رو زمین
گفت که مواظب باشین ، خمپاره زد بخوابین !
🍃الو الو کربلا ، پس نخودا چی شدن ؟
کمک میخوام حاجی جون ،بچه ها قیچی شدن !
تو سینه و سرش زد ، هی سرشو تکون داد
رو به تماشاچیا ، چشماشو بست و جون داد !
🍃بعضی تماشا کردن ، بعضی فقط خندیدن
اونهایی که از بابام ، فقط امروز دیدن !
سوی بابا دویدم ، بالا سرش رسیدم
از درد غربت اون ، هی به خودم پیچیدم
🍃درد غربت بابا ، غنیمت از نبرده
شرافت و خون دل ، نشونه های مَرده !
ای اونهایی که امروز ، دارین بهش می خندین
برای خنده هاتون ، دردشو می پسندین !
🍃امروزشو نبینین ، بابام یه قهرمونه
یه روز بهم می رسیم ، بازی داره زمونه !
موج بابام ، کلیدِ ، قفلِ در بهشته !
درو کنه هر کسی ، هر چیزی رو که کِشته
🍃یه روز پشیمون می شین ،که دیگه خیلی دیره
گریه های مادرم ، یقه تونو می گیره !
بالا رفتیم ماسته ، پایین اومدیم دوغه !
مرگ و معاد و عقبی ، کی میگه که دروغه !
🌸شاعر : مرحوم ابوالفضل سپهر
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی
.... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
#دهه۶۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 😔 این عزیزان همان رزمندگان دیروز بودند که با جوانمردی پای کار ایستادند و نگذاشتند وجبی از خاک وطن به دست دشمن بیافتد.
🌿 امنیت، استقلال و تمامیت ارضی مون رو مدیون فداکاری های اونا هستیم 🙏🙏
🌴 آرزوی سلامتی و عافیت برای جانبازان اعصاب و روان و شیمیایی ها 🤲
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی
.... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
#دهه۶۰
✅ ایتا http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
✅ روبیکا https://rubika.ir/DefaeMoqaddas
#نشر_مطالب_صدقه_جاریه_است
اتل متل یه مادر
نحیف و زار و خسته
با صورتی حزین و
دستای پینه بسته
بپرس ازش تا بگه
چه جور میشه سوخت و ساخت
با بیست هزار تومن پول
اجاره خونه پرداخت
اجارههای سنگین
خرج مدرسه ما
خرج معاش خونه
خرج دوای مینا
بپرس ازش تا بگه
چه جوری میشه جنگ كرد
با سیلی جای سرخاب
صورتا رو قشنگ كرد
بپرس ازش تا بگه
چه جوری میشه جنگ كرد
یااینكه بی رنگ مو
موی سیاهو رنگ كرد
وقتی كه گفتند بابا
تو جبههها شهید شد
خودم دیدم یك شبه
چند تا موهاش سفید شد
می خوای بدونی چرا
نصف موهاش سفیده؟
بپرس كه بعد بابا
چی دیده، چی كشیده
یا میره داروخانه
برا دوای مینا
یا كه میره سمساری
یا كه بهشت زهرا(س)
یه روز به دنبال وام
مامان میره به بنیاد
یه روز به دنبال كار
پیرِ آدم درمیاد
هر وقت به مامان میگم:
«طعم غذات عالیه»
مامان با گریه میگه:
«جای بابات خالیه»
بعضی روزا كه توی
خونه غذا نداریم
غذای روز قبلو
برا مینا میذاریم
مینا با غم میپرسه:
«غذا فقط همینه؟»
مامان با گریه میگه:
«بابات كجاس ببینه؟»
وقتی كه بیست میگیرم
میاد پیشم میشینه
نوازشم میكنه
نمرهها مو میبینه
میگم: «معلمم گفت
كه نمره هات عالیه»
مامان با گریه میگه:
«جای بابات خالیه»
یه بار گفتم: «مامان جون
این آقا بقالیه
با طعنه گفت تو خونه
جای بابات خالیه؟»
تا حرف من تموم شد
با دست تو صورتش زد
با گریه گفت: «ای خدا
بیشرفی تا این حد؟»
میگم : «مامان راست بگو
اگه بابا دوست داشت
چرا ازت جدا شد
پس چرا تنهات گذاشت؟»
چشم میدوزه تو چشمام
لب میگزه ، میخنده
بیرون میره از اتاق
محكم در و میبنده
رفتم و از لای در
توی اتاقو و دیدم
صدای گریههاشو
از لای در شنیدم
داشت با بابام حرف میزد
چشاش به عكس اون بود
انگار كه توی گلوش
یه تیكه استخون بود
«مرتضی جون میدونم
زندهای و نمردی
بعد خدا و مولا
ما رو به كی سپردی؟
دست خوش آقا مرتضی
خوش به حالت كه رفتی
ما اینجا مستأجریم
تو اونجا جا گرفتی؟
خواستگاریم یادته؟
چند تا سكه مهرمه
مهریه مو كی میدی؟
گره توی كار مه
مهریهمو كی میدی
دختر مون مریضه
بیاببین كه موهاش
تند تند داره میریزه
مهریهمو كی میدی؟
اجاره خونه داریم
صاحب خونه میگفتش
دیگه مهلت نداریم
امروز كه صاحب خونه
اومد برا اجاره
همسایمون وقتی گفت
مهلت بده نداره
یهو تو كوچه داد زد:
اینا همش بهونهاس
دقّ اجاره داره
دردش اجاره خونهاس
به من چه شوهرش رفت
یا كه زن شهیده
خونه اجاره كرده
یا خونه مو خریده؟
درد دل خستهمو
فقط برا تو گفتم
چون از تموم مردم
«به من چه» میشنفتم
میگم خونه نداریم
خیلی مریضه بچه
سایة سرنداریم
همه میگن «به من چه»
با آه خود به عكس
بابا جونم جون میده
چادرو وَرمیداره
موهاشو نشون میده
صورتشو میذاره
روصورت شهیدش
بابام نگاه میكنه
به موهای سفیدش
اشك مامان میریزه
روصورت باباجون
بابام گربه میكنه
برای غمهای اون
بابا با چشماش میگه
قشنگِ مهر بونم
همسر خوب و تنهام
غصه نخور میدونم
اتل متل یه مادر
نحیف و زار و خسته
با صورتی حزین و
دستای پینه بسته
دستای پینهدارش
عجب حماسه سازه
دستایی كه شوهرش
خیلی به اون مینازه
دستایی كه پرچمِ
بابا رو ورمیداره
توی خزون غیرت
دستایی كه بهاره
دستایی كه عینهو
دست بابا میمونه
نمیذاره سلاحِ
بابام زمین بمونه
دستی كه بچههاشو
بسیجی بار میاره
بذر غیرت و ایمان
تو روحشون میكاره
درسته كه شوهرش
تو جبههها شهید شد
درسته كه موی اون
بعد بابا سفید شد
اما خون بابا و
موهای مادر من
وقتی با هم جمع شدن
سیلی زدن به دشمن
سرخی صورت اون
سرخی خون باباست
موی سفید مادر
افتخار بچههاست
باید فهمیده باشی
چه جوری میشه جنگ كرد
با سیلی جای سرخاب
صورتا رو قشنگ كرد
باید فهمیدهباشی
چه جوری میشه جنگ كرد
یا اینكه بیرنگ مو
موی سیاهو رنگ كرد
اتل متل یه مادر
خیلی چیزا میدونه
از بیمروّتیها
از بازی زمونه
ای كه در این حوالی
غربت مارو دیدی
صدای نالههای
مادرمو شنیدی
دست رو گوشات گذاشتی
چشماتو خیره كردی
زل زدی به مادرم
فكر كردی خیلی مردی؟
تو كه به زخم قلب
مامان نمك گذاشتی
اگه مامان بمیره
مادرمو تو كشتی
اگه بابام نبودش
هر چی داشتی میخوردن
مال و منالت كه هیچ
ادامه👇👇
اگه بابا نبودش
هرچی داشتی می خوردن
مال و منالت که هیچ
مادرتم می بردن
اگه مامان بمیره
دق میكنم، میمیرم
پیش خدا و بابام
من جلو تو میگیرم
🔹 شاعر : مرحوم ابوالفضل سپهر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 «دو تا بچه بسیجی»
سروده: زنده یاد ابوالفضل سپهر
•┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈
🌴 کانال #دفاع_مقدس :
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ببینید
🎞 چشم، چشم، دو ابرو
🎶👆 سروده ای زیبا از: زنده یاد «ابوالفضل سپهر»
ا▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
۲۸ شهریور ۱۳۸۳ -- سالروز درگذشت بازیگر، شاعر و هنرمند انقلابی، ابوالفضل سپهر؛ همو که جنگ نرفته و جنگ ندیده، حس و حال دوران دفاع مقدس، شهدا و مجروحین و بازماندگان آنها را در سروده ها و اشعارش، به زیبایی به تصویر کشیده است....
┄┅☫🇮🇷 کانال دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄
🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی
.... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
#دهه۶۰
#نشر_مطالب_صدقه_جاریه_است
5.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام خمینی از کدام اسلام میگفت؟
رسانه #پایداری
https://eitaa.com/farhange_paydari
📽 شهید ایرج رستمی؛ یار با وفای شهید چمران که تا آخرین نفس در کنار او ایستاد
⏳ اوایل دفاع مقدس
ا🌱🌿🌱🌿🌱🌿🌱
رهبر انقلاب:👇
🚩 معروف بود در دوران جنگ میگفتند فلانی #نوربالا میزند، روشن است؛ یعنی بزودی شهید خواهد شد. این نورانیتِ حضور بسیجی بود؛ این را من خودم مشاهده کردم؛ نه یک بار و دو بار.
یک سرگرد ارتشی که بعد ما فهمیدیم ایشان اهل آشخانه است - سرگرد رستمی - به میل خود، به صورت بسیجی آمده بود در مجموعهی #گروه_شهید_چمران، آنجا فعالیت میکرد.
🔰 بنده مکرراً او را میدیدم؛ میآمد، میرفت. یک شبی با مرحوم چمران نشسته بودیم راجع به مسائل جبهه و کارهائی که فردا داشتیم، صحبت میکردیم؛ در باز شد، همین #شهید_رستمی وارد شد. چند روزی بود من او را ندیده بودم. دیدم سرتاپایش گلآلود است؛ این پوتینها گلآلود، بدنش خاکآلود، صورتش خسته، ریشش بلند؛ اما چهره را که نگاه کردم، دیدم مثل ماه میدرخشد؛ نورانی بود.
🌷روزهای قبل، من این حالت را در او ندیده بودم. رفته بود در یک منطقهی عملیاتی، آنجا فعالیت زیادی کرده بود؛ حالا آمده بود، میخواست گزارش بدهد. او بعد از چندی هم به شهادت رسید. #ارتشی بود، اما آمده بود #بسیجی وارد میدان شده بود؛ فعالیت میکرد، مجاهدت میکرد، حضور فداکارانه داشت - در همان مجموعهی بسیجیِ شهید چمران - بعد هم به شهادت رسید. این نورانیت را خیلیها دیدند؛ ما هم دیدیم، دیگران هم بیشتر از ما دیدند. این ناشی از همان حضور فوقالعاده است.۹۱/۰۷/۲۴
۳۱ خرداد ۱۳۶۰ - سالروز شهادت سرگرد بسیجی ارتش، شهید ایرج رستمی
🌴 همان روزی که #چمران هم آسمانی شد. آنها هر دو با هم به ملکوت اعلا پرکشیدند🕊🕊🕊
هدایت شده از دفاع مقدس
48.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚩🌷🌴 #مقبره_الشهداء 🌴🌷🚩
⚪️ شهرک مسکونی ارتش (چیتگر)
💠 مدفن دو تن از شهدای مظلوم و گمنام
🌸☘ #محیط_معنوی_و_باصفا
🔹غرب تهران -- منطقه ۲۲
▫️جنب مسجد جامع حضرت فاطمة الزهراء سلام الله علیها
🔻 نشانی: آزادگان شمال، اتوبان همدانی غرب، خروجی آیت الله مجتبی تهرانی، خیابان شهید شهرکی،شهرک مسکونی چیتگر، خیابان سرو، خیابان افرا
📍موقعیت مکانی:
https://balad.ir/location?latitude=35.748866&longitude=51.183618&zoom=16.500000
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
🌿 دعوت می کنیم عضو کانال مسجد شوید:👇👇👇
╭┅────────────┅╮
🆔 @masjediun313
╰┅────────────┅╯
.... و از برنامه های متنوع این مکان مقدس مطلع گردیده و ضمن زیارت قبور شهداء عزیز، به مناسبت های گوناگون در مراسم مذهبی که در شبستان مسجد، سالن اجتماعات و محوطه مقبره الشهدا برگزار می شود شرکت فرمایید.
▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️🌱▫️
ادامه در پست بعد 👇👇👇
هدایت شده از مسجدحضرت فاطمةالزهراس_چیتگر
🌷یادواره ی شهدای دفاع مقدس🌷
السلام علیکم یاانصارابی عبدالله الحسین(ع)
🌷مراسم یادبود شهدای دفاع مقدس
🎙قاری بين المللي دکتر حسین جعفری
🎙امیرسرتیپ دوم خلبان عباس رمضانی
🎙رزمنده بسیجی حاج حمید زمانی
(فرماندار سابق شهرستان ری)
🎙با مداحی:حاج حسین هوشیار
📆پنجشنبه ۲۹ شهریور ماه
⏰بلافاصله بعداز نمازمغرب و عشاء
🕌مقبرة الشهدای شهرک امام رضا(ع)
(شهرک مسکونی چیتگر)
📌موقعیت مکان:
https://balad.ir/location?latitude=35.748866&longitude=51.183618&zoom=16.500000
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🔰کانال رسمی مسجد جامع حضرت فاطمة الزهراء سلام الله علیها_شهرک امام رضا علیه السلام(شهرک مسکونی چیتگر)
╭┅────────────┅╮
🆔 @masjediun313
╰┅────────────┅╯
هر بار که رفت
با شهیدی برگشت ..!
این بار شهیدی آمد و او را بُرد ...
#کلام_شهید
وصیت من به تمام راهیان شهادت،
حفظ حرمت ولایت فقیه و مبارزه با
مظاهـر ڪفر تا اقامه ی حق و
ظهور ولی خدا امام زمان (عج) است
#فرمانـده_تفحص
#لشکر۲۷محمدرسولاللهﷺ
#شهید_سردار_مجید_پازوکی🌷
رسانه #پایداری
https://eitaa.com/farhange_paydari
هدایت شده از مکتب شهدا_ناصرکاوه
4_6021769591825370854.mp3
4.74M
♥️شب های جمعه
آخه چه سری داره دلهامون میگیره
شب های جمعه
مادر میاد و کربلا بارون میگیره
شب های جمعه
یه دختری هی ذکر بابا جون میگیره
🎙 #حسین_ستوده
✳️ #جدید
#️⃣ #مناجات_با_امام_حسین_ع
#️⃣ #شب_جمعه_کربلا
#️⃣📗 دفترچه گناهان یک شهید ۱۶ ساله !؟
🌿 در تفحص شهدا ، دفترچه یک شهید ۱۶ ساله که گناهان هر روزش را می نوشت پیدا شد.
♨️ گناهان یک هفته او اینها بود :
شنبه : بدون وضو خوابیدم .
یکشنبه : خنده بلند در جمع .
دوشنبه : وقتی در بازی گل زدم
احساس غرور کردم .
سه شنبه : نماز شب را سریع خواندم .
چهارشنبه : فرمانده در سلام کردن
از من پیشی گرفت .
پنجشنبه : ذکر روز را فراموش کردم .
جمعه : تکمیل نکردن ۱۰۰۰ #صلوات
و بسنده به ۷۰۰ #صلوات .
🌿 راوی که یکی از بچه های تفحص شهدا بوده می نویسد :
دارم فکر می کنم چقدر از یک پسر شانزده ساله کوچکترم...
🥀 کتاب زندگی به سبک شهدا
ناصرکاوه #شب_جمعه_ست_هوایت_نکنم_میمیرم
به یاد امام، شهدا، درگذشتگان و شهدای بخوانید فاتحه مع الصلوات
التماس دعا