هدایت شده از فرهنگیان مانه وسملقان
💢 برگزاری دوره توانمندسازی معلمان آینده ساز با موضوع آسیب های اجتماعی با سخنرانی حاج آقا میثم بهاری سرگروه پرورشی اداره کل آموزش وپرورش استان باحضور مسئول اداره تربیتی اداره کل آموزش وپرورش آقای امین زاده،معاون پرورشی اداره شهرستان آقای قربانی وجمعی از فرهنگیان در محل نمازخانه به همت کانون بسیج فرهنگیان مانه وسملقان خراسان شمالی
💠کانون بسیج فرهنگیان شهرستان مانه و سملقان خراسان شمالی
🆔@farhang_ashkhane
هدایت شده از فرهنگیان مانه وسملقان
🇮🇷 ایرانی بخریم...
✅ سالی که ما ازدواج کردیم، مشکلات اقتصادی بهشدت الان نبود. اینقدر هم به خرید کالای ایرانی تأکید نمیشد، اما ایشان اصرار داشت تمام وسایل جهیزیهام را ایرانی بخریم؛ حتی به مادرم گفت «اگر جنس خارجی تهیه کنید، میبرم پس میدهم!» یک بار چای و نوشابهی خارجی خریده بودم، آقا حمید مقداری از چای نوشید و گفت «خوشطعم است؛ اسمش چیست؟» وقتی اسمش را گفتم، گفت «این که خارجی است! اشتباه کردید خریدید. دفعهی دیگر جنس خارجی نخرید.» فنجان را کنار گذاشت و بقیهی چایشان را هم نخورد. وقتی برای خرید بیرون میرفتیم، به فروشنده میگفت فقط اجناس ایرانی را برایمان بیاورد.
📌ایشان به نقل از حضرت آقا میگفتند «ملاک حلال و حرام بودن فیلم و موسیقی، پخش شدن از رسانه نیست.» و به شدت در مورد این مسئله مراقبت میکرد.
👌زندگی سادهای داشتیم. مراسم عروسیمان را هم بسیار ساده، با لباس عروس ساده، یک مدل غذا و سالاد، و کم خرج برگزار کردیم. آقا حمید گفته بود غذاها را در دیس بکشند تا هرکس به اندازهی تمایل، برای خودش بکشد که اسراف نشود. حتی برای جلوگیری از اسراف، به مسئولان سالن سپرده بود به مهمانها ظرف یکبار مصرف بدهند تا هرکسی باقیماندهی غذایش را ببرد.
💠ایشان برای اجارهی خانهی مشترک، مقداری پول داشت؛ خانهی بزرگ و نوسازی در منطقهی خوبی از شهر پیدا کردیم. وقتی پسندیدیم و از خانه خارج شدیم، گوشی آقا حمید زنگ خورد. وقتی تلفنشان تمام شد، گفت «یکی از دوستانم دنبال خانه است و پولش کافی نیست. قبول میکنی مقداری از پولمان را به آنها بدهیم؟» قبول کردم و نصف پول پیش خانهمان را به آنها دادیم. نهایتاً یک خانهی ۴۰ متری و قدیمی را در محلهای پایین شهر اجاره کردیم.
سال بعد که به طبقهی بالای همان خانه نقل مکان کردیم، از سقفش آب وارد خانه میشد... اگرچه رفاه و آسایش دنیاییمان در آن خانه کم بود، اما آرامش و ایمانی که از نگاه خدا و امام زمان (عج) نصیبمان میشد، بسیار دلچسب بود. حقوق اندک آقا حمید برکت زیادی داشت. من در آن خانهی ۴۰ متری، بهشدت خوشبخت بودم.
✅ میگفت «هر روز، غذایمان نذر یکی از اهلبیت (ع) باشد و غذا، هر روز با یکی از اسامی خداوند طبخ شود. وقتی اسم «نذری» روی غذا میآید، یعنی باید مراقب باشید یک دانه برنج هم اسراف نشود.» اقلام خوراکی خانه را هم تماماً ایرانی تهیه میکرد.
🔹 همسر شهید حمید سیاهکلی
#سبک_زندگی_اسلامی
#ساده_زیستی
👈 رهبر انقلاب در دیدار با اعضای مجلس خبرگان به این شهید مدافع حرم و سبک زندگی این زوج جوان اشاره کرده بودند.
💠کانون بسیج فرهنگیان مانه وسملقان
🆔@farhang_ashkhane
🏴 ۷ روز تا اربعین
📝 شهید مهدی اشرف
اگر روزی بعد از شهادت من راه کربلا باز شد و قبر حسین(ع) را زیارت کردید، بگوئید حسین جان، بسیار عزیزانی بودند که آرزوی زیارت قبر تو را داشتند
#شوق_وصال کربلا در وصیتنامه شهدا
با یه عده طلبه آمدند قم....
همه شهید شدند الا محسن...
خواب امام حسین(ع) رو دیده بود.
آقا بهش گفته بودند:
(کارهات رو بکن این بار دیگه بار آخرته)
یه #سربند داده بود به یکے از رفقاش، گفته بود شهید شدم ببندید به سینه ام...
آخه از آقا خواسته ام بے سر شهید بشم.
با چند تا از فرماندهان رفته بود توی دیدگاه....
گلوله ۱۲۰ خورده بود وسطشون
جنازه اش که اومد، سر نداشت.
سربند رو بستیم به سینه اش...
روی سربند نوشته بود؛
أنا زائرالحسین علیه السلام
#شهید_محسن_درودی
کانون بسیج فرهنگیان شهید مطهری شهرستان شیروان
🚨📸 دست نوشته تکان دهنده شهیدی که هنگام بمباران شیمیایی ماسکش را به یکی از رزمندهها داد
🔹۱۲ فروند هواپیما ساعت ۵ غروب منطقه را بمباران شیمیایی کردند که یکی در ۱۰ متری او افتاد.
🔹نعمت الله ملیحی ماسکش را به یکی از رزمندهها داد و خودش بدون ماسک مانده بود تاثیر این مواد به حدی بود كه در عمل دم نايژک های ريه تاول میزد و در بازدم تاولها پاره میشد! به همین علت برای گفتگو کردن روی کاغذ مینوشت و کمتر صحبت میکرد.
🔹در بیمارستان به دلیل حاد بودن جراحت نعمت الله او را ممنوع از نوشیدن آب کردند.
🔹او از شدت تشنگی و زجر کاغذی خواست و روی آن نوشت: "جگرم سوخت آب نیست؟" و بعد از دقایقی به علت شدت جراحت به شهادت رسید.
#دفاع_مقدس