eitaa logo
❤️جبهه فرهنگی سرلشکر بقایی ❤️
342 دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
5.9هزار ویدیو
49 فایل
📜این کانال جهت باز نشر خاطرات و وصیت نامه شهدای شهرستان بهبهان تشکیل شده حمایت شما باعث دلگرمی ما است🌹 جهت تبادل و ارتباط با خادم کانال @Zsh313 #سردار_سرلشکر_شهید_مجید_بقایی #رفیق_شهیدم
مشاهده در ایتا
دانلود
❣راه من خط سرخ توحید و هدفم استقرار همیشگی پرچم حق علیه باطل است و دوامش خون می‌خواهد و می‌دانم که خدای بزرگ جان را ارزان می‌بخشد و با شهادت آن را گران می‌خرد. از این رو است که می‌خواهم جانم را با شهادت به معامله بگذارم. در پایان چشم به راه رحمت خدا و بخشش دوستانم هستم. قبرم به ساده‌ترین شکل ممکن ولی مزین به آرم جمهوری اسلامی باشد. من آرزوهای بسیاری دارم که شهادت پاسخگوی همه آن‌هاست. بدان امیدم که با شهادت خود بتوانم یاری دهنده [دین] خداوند متعال و هموار کننده راه حکومت او باشم. و معتقدم هنگامی که قلب شهیدی از تپش می‌ایستد قلب تاریخ قوی‌تر می‌گردد و حق، پابرجاتر و باطل، ناتوان‌تر می‌گردد. «قسمتی از وصیت‌نامه» 🌷 لاله‌ای از لاله‌زار بهبهان 🌹شهید: یعقوب مقبلی تاریخ ولادت: ۱۳۲۹/۱۲/۱ تاریخ شهادت: ۱۳۵۹/۱۲/۸ محل شهادت: شوش کانال_سرداران_بی_نشان_بهبهان لاله_های_بهبهان👇 ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
﷽ 🗒شهید زین الدین : هر کس در شب جمعه شهدا را یاد کند، شهدا نیز او را نزد سیدالشهدا (ع) یاد خواهند کرد. 📜مراسم روضه و زیارت عاشورا بر مزار شهدا ⚠️📆زمان : شب های جمعه ، ساعت ۲۲:۳۰ گلزار شهدای شهرستان بهبهان کانال_سرداران_بی_نشان_بهبهان لاله_های_بهبهان👇 ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
7.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹مردم شهیدپرور بهبهان باداغ کودکان و مادران گلگون‌کفن غزه خوب همدردی می‌کنند ببینید شهیدان کانال_سرداران_بی_نشان_بهبهان لاله_های_بهبهان👇 ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
~💔🕊~ صدای‌ را میشنوی؛ پیامی میدهد از جنس رهاشدن... رهاشدنی که در دلِ زندگیِ حبس دنیاشده،نمیگنجد!🌱 کانال_سرداران_بی_نشان_بهبهان لاله_های_بهبهان👇 ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
هم‌مرزم شهید نقل میکند: از اربعین سال گذشته تا روز شهادت از حال و هوای ویژه‌ای برخوردار بود، این حال و هوا را می‌شد در سخنان، مثال و مزاح‌های او فهمید، آخرین دیداری که با ایشان داشتم بر جمله «کل الخیر فی باب الحسین» تأکید داشت. وقتی فرزندان او جمله «کل الخیر فی باب الحسین» را از او می‌شنیدند، متوجه می‌شدند که به دنبال کسب اجازه از خانواده برای اعزام به جبهه‌های نبرد است. محمدرضا در مراسم‌های استقبال از شهدای گمنام در حاضر می‌شد، در یکی از این مراسم‌ها تابوت شهیدی بر دوش داشت بعد از برداشتن تابوت متوجه می‌شود که یک‌تکه چوب از تابوت شهید بر کتف شهید جامانده است. محمدرضا این چوب را همراه خود به منزل آورده بود و خطاب به دخترش می‌گفت این چوب نشان می‌دهد که رفتنی هستم و باید بپرم، خانواده وی هنوز این تکه چوب را هنوز نگه‌ داشته‌اند، ذکر شب و روز عسکری فرد شهادت بود. 📸شهید مدافع حرم 🗓شهادت ۴آبان ۹۴ 📿شادی روحشان 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان کانال_سرداران_بی_نشان_بهبهان لاله_های_بهبهان👇 ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
روایت شلمچه.mp3
2.58M
غروب شلمچه انگار کوچۀ تنگِ آشتی‌کنون دلها با خدا...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 شهید زین الدین: «هرگاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید، آنها شما را نزد اباعبدالله (ع) یاد می کنند.» 🔸در روزهایی که همه جهان خبر اصابت موشک های فلسطینی به سرزمین های اشغالی را دنبال می کند، دیدن این کلیپ امیدبخش زیبایی خاصی دارد. 🔸روایت برادر سردار شهید حاج حسن طهرانی مقدم (پدر موشکی اسلام) از بشارت حاج حسن در خصوص آخر الزمان، جنگ غزه و اسرائیل و ظهور حضرت مهدی (ع) در عالم خواب ♦️شادی روح همه شهیدان اسلام به خصوص شهید طهرانی مقدم صلوات کانال_سرداران_بی_نشان_بهبهان لاله_های_بهبهان👇 ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
16.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥کلیپی زیبا از دختران کرمان 🔹با اینکه برخی مسئولین خوابند، با اینکه لایحه حجاب پاس کاری میشود، با اینکه مشکلات اقتصادی و معیشتی حل نشده است، با اینکه دلقکی که حجاب را مسخره کرد بعد چند ساعت آزاد میشود و هنوز با سلبریتی ها برخورد نمیشود 🔹 با اینکه فضای مجازی رها شده است، با اینکه صدا و سیما به جای فرهنگ سازی و رفع شبهات و کار تمیز رسانه ای، سریال های توقیف شده ده سال قبل را با خانم های کم حجاب در شبکه های پربازدید دوباره نمایش میدهد 🔹با اینکه دوباره فتنه گران و ساکتان و لگدزنان در تریبون های رسمی دیده میشوند، با اینکه به بچه های انقلابی مثل همیشه بی مهری میشود، با اینکه برخی دست به دست هم دادند تا مردم را از دین و انقلاب بیزار کنند ولی سربازان سیدعلی هم در کنار این همه تلخی و کاستی، فعالیتشان بیش از پیش شده است و در گوشه به گوشه ی ایران اسلامی، صحنه های زیبا خلق میکنند، بارها گفیتم به شدت است و هدف اصلی این جنگ ناامید کردن نیروهای جهادی و انقلابی از اصل دین و انقلاب است. 🔹چه بدانید چه ندانید همه ی این کاستی ها تکمیل کننده پازل دشمن است ولی نهایتا مثل همیشه سربازان سیدعلی پیروز خواهند شد و روسیاهی برای ذغال خواهد ماند. درود بر زنان و مردانی که هنوز با همه ی مشکلات پاکار دین و انقلابند. یاعلی... کانال_سرداران_بی_نشان_بهبهان لاله_های_بهبهان👇 ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
💢 . ▪️در عملیات بدر حاج‌بصیر فرمانده گردان یا رسول(ص) بود، من هم مسؤول تبلیغات گردان بودم، یکی دو شب قبل از عملیات، حاج بصیر به من گفت: «منصور جان! برو از طرف من به بچه‌های گردان سلام برسان و بگو همه ریش‌های‌شان را بزنند، چون احتمال این که دشمن از مواد شیمیایی استفاده کند زیاد است». من چند نفر از بچه‌هایی که لوازم سلمانی داشتند را آماده کردم و دستور حاجی را به همه اعلام کردم، پیرمردی بود اهل آمل که فامیلی‌اش دنکوب بود، وقتی به او گفتیم ریشت را باید بزنی ناراحت شد و گفت: «من تو عمرم ریشم را نزدم، حالا بیایم بعد عمری ریشم را از ته بزنم؟ اگر گردنم را قطع کنید، من تن به این فعل حرام نمی‌دهم». من ماجرا را به اطلاع حاج‌بصیر رساندم، حاجی پابرهنه به سمت چادر آقای دنکوب رفت و من هم او را همراهی کردم، وقتی به چادر رسید با تبسم همیشگی‌اش به آقای دنکوب گفت: «حاج آقا! اگر بگویم این دستور از جانب من نبود و از سوی آقا و مولای‌مان امام عصر(عج) صادر شد، شما باز هم ریش‌تان را نمی‌زنید؟» آقای دنکوب حاجی را در آغوش گرفت و بوسید و گفت: «همه وجودم فدای امام زمان(عج)، جانم را تقدیم آقا می‌کنم، ریش چه ارزشی دارد!» "راوی: منصور میار عباسی" کانال_سرداران_بی_نشان_بهبهان لاله_های_بهبهان👇 ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
🌷شب اعزام، زود رفت خوابید. می ترسید صبح خواب بماند. به مامانم سپرده بود زنگ بزند، ساعت کوک کرد، گوشی‌اش را تنظیم کرد و به من هم سفارش کرد بیدارش کنم. ‌ 🌷طاقتم طاق شد و زدم به سیم آخر. کوک ساعت را برداشتم. موبایلش را از تنظیم زنگ خارج کردم، باتری تمام ساعت‌های خانه را در آوردم. می خواستم جا بماند. حدود ساعت سه خوابم برد. به این امید که وقتی بیدار شدم کار از کار گذشته باشد. ‌ 🌷موقع نماز صبح، از خواب پرید. نقشه‌هایم، نقشه بر آب شد. او خوشحال بود و من ناراحت. لباس هایش را اتو زدم. پوشید و رفتیم خانه‌ی مامانم. 🌷مامانم ناراحت بود، پدرم توی خودش بود. همه دمغ بودیم؛ ولی محسن برعکس همه، شاد و شنگول. توی این حال شلم شوربای ما جوک می گفت. می‌خواستم لهش کنم. زود ازش خداحافظی کردم و رفتم توی اتاقم. 🌷من ماندم و عکسهای محسن. مثل افسرده ها گوشه ای دراز کشیدم. فقط به عکسش که روی صفحه گوشی ام بود نگاه می کردم. تا صفحه خاموش میشد دوباره روشن می کردم. روزهای سختی بود... ✍️ به روایت همسر بزرگوار شهید شهید مدافع حرم ...🌷🕊 .... کانال_سرداران_بی_نشان_بهبهان لاله_های_بهبهان👇 ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
7.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| ببینید 🎞 تصاویر مدرسه راهنمایی شهید پیروز بهبهان پس از اصابت موشک در سال ۱۳۶۲ کانال_سرداران_بی_نشان_بهبهان لاله_های_بهبهان👇 ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾
✳️ *غروب خونین* ✅ *چهارم آبان ۱۳۶۲ مدرسه راهنمایی شهیدپیروز بهبهان* 📝 *حبیب اله عباداریان* غروب پاییزی بود،آسمان بسان رنگ برگهای درختان، خورشید خسته از گردش روزانه در افق داشت به خانه میرفت، با یکی از دوستان روی خاکهای بالای سنگر در قرارگاه جفیر بازمانده لشکر عراق مستقر در منطقه که با عملیات بیت المقدس آزاد شده بود نشسته بودیم که حالا قرارگاه سری نصرت بود برای آماده سازی عملیات خیبر کار میکردیم و از خاطرات روزهای عملیات و دوستان صحبت میکردیم و چشمانمان تجسم روزهای عملیات و شهادت دوستان بود،نگاهمان سوی افق سرخ و خونین و حرکت آرام خورشید در محو شدن که شلیک چند موشک از منطقه بین بصره و عماره عراق صورت گرفت با توجه به تهدیدات چند روزه عراق جهت موشکها را نگاه کردم گفتم بهبهان هست دوستم گفت نه بابا،چند لحظه گذشت و نگاهمان خط سیر موشک بود، اومدیم پایین و در ستاد قرارگاه خط تلفنی که وجود داشت با منزل تماس گرفتم گوشی را برداشتتد صدای انفجار را انطرف خط شنیدیم گفتم موشک عراق الان زد باورشان نمی شد ولی یقین داشتم که درست حدس زدم ولی از وسعت خسارات خبر نداشتم برای ما که در منطقه بودیم و شرایط گلوله های توپخانه را می دیدیم گفتم خدا کنه با توجه به کوچکی شهر به اطراف و در بیابون زمین خورده باشه و دلشوره از اینکه موشکها کجا زمین خورده و غمی بزرگتر از آن، اینکه لحظاتی قبل از خوردن موشک به شهر فهمیده باشی ، به مادر گفتم مواظب باشید گفت صدای عجیبی آومد و خیلی نزدیک بود. انقدر ناراحت بودم و انگار من خبر داشتم و نتوانستم کاری کنم. اخبار اعلام کرد موشک عراقی مدرسه راهنمایی که دانش آموزان در کلاس بودن هدف قرار داده و وسعت فاجعه ... که همون موقع با یکی از دوستان بطرف اهواز راه افتادیم شب بود به اصرار رفتم خونه ایشان صبح زود راهی بهبهان شدم و در مسیر همش بفکر راهی برای خبردار کردن مردم در این مواقع بودم . بهبهان رسیدم مستقیم به موقعیت مدرسه که هنوز شلوغ بود رفتم و وضعیت شهر هم بخاطر موشک باران و مدرسه کلا غیر عادی شده بود با دیدن کوهی از آوار بجا مانده از مدرسه ،چقدر دردناک بود کلاسهای درسی که به تلی از خاک تبدیل شده و سقف کلاس تیرآهنش مچاله شده ،کلاس درسی که جغرافیای ایران برپا‌ بوده و خطوط مرزهای ایران و همسایگان را معلم داشته توضیح میداده و کلاس دیگر زنگ انشاء در باره جنگ و شهادت بقیه کلاسها ، نگاه به آوار میکردم و چشمانم خیس شده بود چگونه پیکر دانش آموزان در برابر این انفجار با این شدت قرار گرفته بود و در ذهنم قبری به اندازه تل خاک مجسم بود که پیکر عزیزان به خاک آن چسبیده و چگونه میتوان جدا کرد ذره ذره تن نوگلان نشکفته این غنچه های پرپر شده باید این خاک را جمع کرد و قبرستانی ساخت، یاد عملیات طریق القدس افتادم که بعد از بیرون آمدن از محاصره با موتور بطرف دهلاویه محل فرماندهی برمی گشتم که وانت نیسانی جلو ما داشت مجروح را به عقب می اورد که گلوله خورد عقب وانت و رسیدیم مجروح شهید و پتویی اوردیم قطعات بدنش را روی زمین اطراف که خیس و بارانی بود با دست جمع کردیم و در جیب او گواهینامه اش که به گوشه ای پرت شده بود و خونین بود مشخصاتش را ..و حال در قتلگاه مدرسه ایستاده بودم و همان را می‌دیدم ولی اینجا زیر خروارها خاک باید میگشتی تا پیدا کنی ،بیمارستان هم حال و روزی داشت پدر و مادر دنبال پیدا کردن پیکر فرزندان بودند چقدر سخت هست باید مرثیه ای سرود در رسای لاله های مدرسه پیروز،آنگاه که پدر و مادر به هر سو دوان دوان تا خبری بگیرند و حالا دنبال پیکر شهیدشان که آنهم تسلی خاطر مادر میشد و باز برمیگشتن بر سر خاکهای مدرسه با چشمی اشکبار نگاه به کوه آهن و خاک میکردن دنبال فرزند.... در خاکسپاری در بهشت آباد بودم و کمک میکردم تمام پیکر نوجوانان که خیلی ها سوخته و تیکه تیکه شده و ...چندین ساعت مشغول بودیم خدایا چه ساعاتی بود آن روز که حتی شرحش هم از طاقت بیرون هست. ولی هنوز مورد اطلاع رسانی ذهنم را مشغول کرده بود که با دوستان صحبت مقدماتی انجام دادیم و با امام جمعه (مرحوم‌ آقای مجتهدی ) و فرمانداری مورد مطرح شد و نیاز به بررسی همه جانبه شد که بعلت کارهای منطقه به منطقه برگشتم و گفتم ما آمادگی داریم در این مورد هر کمکی را انجام دهیم که به نتیجه نرسید بخاطر فرصت کم بین شلیک موشک و اصابت کردن که پروسه ارتباط با شهر و خبر دادن و در ادامه اژیر کشیدن که مدت زمانی طول میکشد و اینکه زمان شلیک معلوم نیست شب یا روز شلیک میکند ولی به سرانجام نرسید. هر سال که سالگرد آن روز نزدیک میشود ِلحظات غروب سال ۶۲ چونان فیلمی از جلو دیدگانم میگذرد . یاد و نامشان گرامی باد💐🌷💐 کانال_سرداران_بی_نشان_بهبهان لاله_های_بهبهان👇 ✾‌✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾   https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d ✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾‌✾