eitaa logo
فرزند آفتاب
2.2هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
2.3هزار ویدیو
105 فایل
‌- آقـا یا خانـم نـوجـوان 🕊 تـو فـرزنـدِ حضـرت آفتـابـی‌ 🌤 و اینجـا کـانـالی اسـت بــرای 📍 شناختِ خودت و حضرتِ آفتاب 🌱 ‌ 👂جونم؛ کارم داشتی؟! @jm_mahdavi ‌‌ ‌ ‌🌐 www.MONTAZERANMONJI.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
9.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۱۲ همیشه حق دوستت را اداکن تا صمیمیتتان بیشتر شود. @farzand_aftab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روخاک زندون.mp3
14.05M
🏴 علیه‌السلام 🔖 رو خاک زندون... 🎤 مهدی رسولی @farzand_aftab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 ماه توحید و همنشینی با محبوب و موسم نجوا و سخن گفتن با حضرت دوست است. @farzand_aftab
داستانهای حقیقی 7.mp3
12.19M
7 عج الله❤️ 👌🏻💠 فریاد رس بی پناهان 🎧 منبع: كتاب مير مهر @farzand_aftab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حاج آقا باید برقصه!!! چند سال قبل اتوبوسی🚐 از دانشجویان👩🏻 دختر یکی از دانشگاه‌های بزرگ کشور آمده بودند جنوب. چشم‌تان روز بد نبیند… 😳😳😳 آن‌قدر سانتال مانتال و عجیب و غریب بودند که هیچ کدام از راویان، تحمل نیم ساعت نشستن در آن اتوبوس را نداشتند. وضع ظاهرشان فوق‌العاده خراب بود. آرایش آن‌چنانی💄، مانتوی تنگ👗🕶و روسری هم که دیگر روسری نبود، شال گردن شده بود.👰 اخلاق‌شان را هم که نپرس…😡😡 حتی اجازه یک کلمه حرف زدن به راوی را نمی‌دادند، فقط می‌خندیدند😀😀😀 و مسخره می‌کردند😜😜😝😍 و آوازهای آن‌چنانی بود که... از هر دری خواستم وارد شوم، نشد که نشد؛ یعنی نگذاشتند که بشود... دیدم فایده‌ای ندارد! گوش این جماعت، بدهکار خاطره و روایت نیست که نیست... باید از راه دیگری وارد می‌شدم… ناگهان فکری به ذهنم رسید…🤔🤔🤔 اما… سخت بود و فقط از شهدا بر‌می‌آمد... سپردم به خودشان و شروع کردم. گفتم: بیایید با هم شرط ببندیم! خندیدند😁😁😁 و گفتند: اِاِاِ … حاج آقا و شرط!!! شما هم آره حاج آقا؟؟؟ گفتم: آره!!! گفتند: حالا چه شرطی؟🤔🤔 گفتم: من شما را به یکی از مناطق جنگی می‌برم و معجزه‌ای نشان‌تان می‌دهم، اگر به معجزه بودنش اطمینان پیدا کردید، قول بدهید راه‌تان را تغییر دهید و به دستورات اسلام عمل کنید. گفتند: اگر نتوانستی معجزه کنی، چه؟ گفتم: هرچه شما بگویید.🥀 گفتند: با همین چفیه‌ای که به گردنت انداخته‌ای، میایی وسط اتوبوس و شروع می‌کنی به رقصیدن!!! اول انگار دچار برق‌گرفتگی شده باشم، شوکه شدم، اما چند لحظه بعد یاد اعتقادم به شهدا افتادم و دوباره کار را به آن‌ها سپردم و قبول کردم🥀🥀 دوباره همه‌شون زدند زیر خنده که چه شود!!! 😁😄😃😀😜😎😏 حاج آقا با چفیه بیاد وسط این همه دختر و... در طول مسیر هم از جلف‌ بازی‌های این جماعت حرص می‌خوردم و هم نگران بودم که نکند شهدا حرفم را زمین بیندازند؟ نکند مجبور شوم…! دائم در ذکر و توسل بودم و از شهدا کمک می‌خواستم...🙏🏻🙏🏻 می‌دانستم در اثر یک حادثه، یادمان شهدای طلائیه سوخته 🔥و قبرهای آن‌ها بی‌حفاظ است…🥀🥀🥀 از طرفی می‌دانستم آن‌ها اگر بخواهند، قیامت هم برپا می‌کنند، چه رسد به معجزه!!! به طلائیه که رسیدیم، همه‌شان را جمع کردم و راه افتادیم … اما آن‌ها که دست‌بردار نبودند! حتی یک لحظه هم از شوخی‌های جلف🤗و سبک و خواندن اشعار مبتذل و خنده‌های بلند دست برنمی‌داشتند و دائم هم مرا مسخره می‌کردند.😜 کنار قبور مطهر شهدای طلائیه که رسیدیم، یک نفر از بین جمعیت گفت: پس کو این معجزه حاج آقا😭🎋😭🎋😭🎋🎋 ! به دنبال حرف او بقیه هم شروع کردند: حاج آقا باید برقصه...👏👏👏👏👏 برای آخرین بار دل سپردم. یا اباالفضل گفتم و از یکی از بچه‌ها خواستم یک لیوان آب بدهد. آب را روی قبور مطهر پاشیدم و...😭🎋😭🎋 تمام فضای طلائیه پر از شمیم مطهر و معطر بهشت شد…😭😭😭😭😭😭 عطری که هیچ جای دنیا مثل آن پیدا نمی‌شود! همه اون دخترای بی‌حجاب و قرتی، مست شده بودند از شمیم عطری که طلائیه را پر کرده بود😳😳😳😳. طلائیه آن روز بوی بهشت می‌داد... همه‌شان روی خاک افتادند و غرق اشک شدند😌😌😓😓😭😭😭😭😩😫😩😩! سر روی قبرها گذاشته بودند و مثل مادرهای فرزند از دست داده ضجه می‌زدند … 😭😭😭😭😭 شهدا خودی نشان داده بودند و دست همه‌شان را گرفته بودند. چشم‌ها‌شان رنگ خون گرفته بود و صدای محزون‌شان به سختی شنیده می‌شد.🎋🎋🎋🎋 هرچه کردم نتوانستم آن‌ها را از روی قبرها بلند کنم. قصد کرده بودند آن‌جا بمانند. 🥀🥀🥀🥀🥀🥀 بالاخره با کلی اصرار و التماس آن‌ها را از بهشتی‌ترین خاک دنیا بلند کردم... به اتوبوس🚌🚌 که رسیدیم، خواستم بگویم: من به قولم عمل کردم، حالا نوبت شماست، که دیدم روسری‌ها کاملا سر را پوشانده‌اند و چفیه‌ها روی گردن‌شان خودنمایی می‌کند. هنوز بی‌قرار بودند… چند دقیقه‌ای گذشت… همه دور هم جمع شده بودند و مشورت می‌کردند... پرسیدم: به کجا رسیدید؟ 🤔🤔🤔 چیزی نگفتند. سال بعد که برای رفتن به اردو با من تماس گرفتند، فهمیدم دانشگاه را رها کرده‌اند و به جامعة‌الزهرای قم رفته‌اند … آری آنان سر قول‌شان به شهدا مانده بودند..👏👏👏👏👏👏 تهیه و تنظیم راوی رزمنده هشت سال دفاع مقدس شهباز همت پور @farzand_aftab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸مادرت را ببوس، پایش را ببوس تا به گریه بیفتد، خودت هم به گریه می افتی، آن وقت کارت روی غلتک می افتد و همه درهایی که به روی خود بسته ای، خدا باز می کند. این که فرمود بهشت زیر پای است یعنی تواضع کن. نکند حق آنها را تضییع کنی که راهت بسته می شود. اگر زنده اند یا مرده، هر طور می توانی آنها را از خودت راضی کن. 🔸مادرتان را ببوسید، به پای او بوسه بزنید، وقتی دل آنها از شما راضی و شاد شود، از ته دل دعایتان می کند و این در سیر شما بسیار موثر است. @farzand_aftab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا