eitaa logo
فرزندان علی ع(تخصصی کودک و نوجوان)
5.1هزار دنبال‌کننده
691 عکس
372 ویدیو
42 فایل
معارف اسلام و اهلبیت را به کودکان به زبان خودشان بیاموزیم. شماره تماس: 02531742025 شماره پیامک: 10003130313 🔗 آی‌دی پشتیبانی واحد کودک و نوجوان: 🆔 @nehzati05
مشاهده در ایتا
دانلود
از خدا عذرخواهی کن... معذرت خواهی کردن از خدا به خاطر کارهای بدمون باعث میشه خدا چیزهای خوب و نعمتهای زیادتری بهمون بده 📒 برگرفته از خطبه۱۴۳ 🎈 💌 https://eitaa.com/joinchat/1643118685Cec1629cd59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌟بچه هایی که دوست دارن کنار هم بازی کنن 😍 باید که با مهربونی همدیگه رو راضی کنن ✏️ 🎈 💌 https://eitaa.com/joinchat/1643118685Cec1629cd59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قصه های کودکانه.mp3
8.98M
| دوستانی که همدیگه رو نشناختند (۱) 🎤 با اجرای : اسماعیل کریم نیا 🗣 قرائت : سوره کافرون 🎈 💌 https://eitaa.com/joinchat/1643118685Cec1629cd59
‍ 👦🏻✏️قصه یک عادت بد ✏️👦🏻 🔹علی کوچولو امسال تازه رفته بود کلاس اول. اون خیلی مدرسه رو دوست داشت. آخه می تونست با دوستای هم سن و سالش بازی کنه، باهاشون حرف بزنه، تازه می تونست خوندن و نوشتن هم یاد بگیره. 🔸علی کوچولو وقتی از مدرسه می اومد، دست و صورتش رو می شست و ناهارشو می خورد و بعد کمی استراحت می کرد. 🔹علی کوچولو اون روز یه عالمه مشق داشت تازه مامانش باید بهش دیکته هم می گفت. علی کوچولو رفت تو اتاقش تا مشق هاش رو بنویسه. وقتی تکلیفش تمام شد از مامانش خواست تا بهش دیکته بگه. مامان علی هم قبول کرد و علی رفت تا دفتر کتابش رو بیاره. 🔸علی کتابش رو به مامانش داد و گفت باید از این درس بهش دیکته بگه. 🔹مامان علی شروع کرد به دیکته گفتن و علی هم می نوشت. علی گفت: مامان نوشتم بگو. ولی  مامان به علی نگاه کرد و گفت: عزیزم تو چرا ته مدادت رو می ذاری توی دهنت. 🔸علی گفت: من عادتمه. وقتی خانم معلم هم بهم دیکته می گه  این کار رو انجام می دم. 🔹مامان علی ناراحت شد و گفت: عزیزم این کار باعث می شه تو مریض بشی. تو نباید مداد و پاکن و هرچیز کثیف دیگه رو تو دهنت بذاری. آخه اونا کثیف هستن و تو رو مریض می کنند. 🔸علی هم به مامانش قول داد که دیگه این کار رو انجام نده.  مامانش هم خوشحال شد و بقیه ی دیکته ی علی رو گفت. 👦🏻 ✏️👦🏻 👦🏻✏️👦🏻 🎈 💌 https://eitaa.com/joinchat/1643118685Cec1629cd59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌤روز یکشنبه به اسم امام اول، حضرت علی ع و دختر پاک پیامبر ص ،حضرت فاطمه زهرا (س) است. 🌹گفتن ذکر روز یکشنبه باعث پیروزی و همراهی و یاری خدای مهربونمون برای ما میشه. 🎈 💌 https://eitaa.com/joinchat/1643118685Cec1629cd59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤗 با قرآن دوست شو 📖 هر کس با قرآن دوست بشه، قرآن نمیذاره که از خدا جدا بشه 📒 برگرفته از خطبه ۱۳۳ 🎈 💌 https://eitaa.com/joinchat/1643118685Cec1629cd59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قصه های کودکانه.mp3
6.98M
| دوستانی که همدیگه رو نشناختند (۲) 🎤 با اجرای : اسماعیل کریم نیا 🗣 قرائت : سوره فلق 🎈 💌 https://eitaa.com/joinchat/1643118685Cec1629cd59
قصه کار خیر 🔹یکی بود یکی نبود. یک آقا پسر کوچولویی بود که اسمش رضا بود. رضا کوچولوی قصه ی ما خیلی پسر مهربون و عاقل و با ادبی بود . 🔸اتفاقا خیلی هم با دقت بود اگه یه حرفی رو می شنید خوب بهش فکر می کرد ببینه این حرف یعنی چی...؟  🔹مثلا یک بار دید رو دیوار مسجدمحله شون یه جمله نوشته... گفت: باباجون این جمله چی نوشته؟ پدرش گفت: این یک جمله از کتاب مقدس قرآن ماست. نوشته « فاستبقوا الخیرات...» 🔸یعنی در کار خیر از همدیگه سبقت بگیرید. رضا خیلی رو این جمله فکر کرد. کل روز رو داشت با خودش در مورد این جمله فکر میکرد. تا اینکه فردای اون روز ، رضا به همراه پدرش برا خرید و تفریح بازار رفتند. 🔹بعد از کلی گشت و گزار موقع برگشتن که شد بابای رضا یک روزنامه خرید و با هم دیگه سوار اتوبوس شدند که به خونه برگردند.  🔸وقتی سوار اتوبوس شدن هر کدام رو یک صندلی جدا گانه نشستند و منتظر حرکت اتوبوس موندن. پدر رضا مشغول روزنامه خوندن شد. 🔹در همین حال یک پیرمردی با عصا از پله ی اتوبوس اومد بالا که سوار اتوبوس بشه. آقا رضای قصه ی ما یک نگاهی به پیرمرد و عصاش انداخت و یک دفعه فکری به ذهنش خطور کرد. 🔸رو کرد به پدر و گفت: بابا جان من میخوام جامو برای اون پیرمرد آزاد کنم تا اون بنشینه رو جام. آخه براشون سخته که سر پا بایسته! 🔹بابای رضا که سخت مشغول روزنامه خواندن بود و اصلا متوجه اطرافش نبود با شنیدن این حرف به پیرمرد نگاهی کرد و بعد رو به پسرش کرد و گفت:آفرین پسرم! کار خوبی میکنی... این کار تو برای خدا کار ارزشمندیه... 🔸پیرمرد در حالی که سر جای رضا می نشست و لبخند ملیح و مهربانی به لب داشت گفت: خداوند عاقبت بخیرت کنه پسرم! 🔹رضا در دلش خیلی خوشحال بود که توانسته بود قبل از بقیه کار خیری انجام بدهد و در کار خیر از دیگران سبقت بگیرد. 🔻بله بچه های خوب من؛ 📖 خداوند در کتاب قرآن کریم گفته « فاستبقوا الخیرات» یعنی برا انجام دادن کار خوب معطل نکن. سریع کار خیر رو انجام بده و از همه جلو بزن. اینطور اگه همه تو کار خیر از همدیگه بخوان سبقت بگیرند کارهای خیر زیادی انجام میشه و خداوند اینطور بچه ها رو خیلی دوست داره... 🎈 💌 https://eitaa.com/joinchat/1643118685Cec1629cd59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌤روز دوشنبه به اسم امام دوم، امام حسن(ع) و امام سوم، امام حسین(ع) است. 📿 گفتن ذكر روز دوشنبه باعث زیاد شدن مال میشه. 😍 🎈 💌 https://eitaa.com/joinchat/1643118685Cec1629cd59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام بچه های عزیز😍 شبتون به خیر 🌛 قصۀ توپ رنگی در مورد توپ قشنگ علی آقا هست. به قصه گوش کنین و ازش لذت ببرین ❤️ خوب بخوابین😴 🎈 💌 https://eitaa.com/joinchat/1643118685Cec1629cd59
🏀 قصۀ توپ رنگی 🔹علی کوچولو، یک خواب رنگی دیده بود، خواب یک توپ رنگی. خوابش را برای مادر تعریف کرد بعد هم پرسید: «مامان! آن توپ را برایم می خری؟» مادر پرسید: «کدام توپ؟» علی کوچولو جواب داد: «همان توپی را که توی خوابم بود.» مادر خندید و گفت: «باشه! وقتی رفتیم بازار، آن را برایت می خرم.» 🔸از بازار برگشتند. علی کوچولو توپش را بغل کرد و به کوچه آمد احمد و رضا به طرف او دویدند. احمد گفت: «بیا توپ بازی کنیم!» علی کوچولو توپش را محکم بغل کرد و گفت: «نه، مال خودم است. خودم توی خواب دیدمش، بعد هم خوابش را برای آن ها تعریف کرد. 🔹احمد که از دست علی کوچولو ناراحت شده بود، به رضا گفت: «رضا بیا برویم. خیال می کند فقط خودش می تواند خواب ببیند بیا برویم امشب خودم خواب یک توپ بزرگ را می بینم.» رضا و احمد رفتند. علی کوچولو توپ قرمزش را بغل کرد و روی پلّه نشست. 🔸خسته شد بلند شد و با توپش بازی کرد. امّا خیلی زود حوصله اش سر رفت، آخر همبازی نداشت راه افتاد، جلو در خانه احمد رسید. لای در باز بود، امّا کسی نبود. یک مرتبه فکری به خاطرش رسید. خیلی خوشحال شد، توپ قرمز کوچولویش را یواشکی از لای در، توی خانه احمد انداخت. بعد هم شروع کرد و به در زدن. 🔹احمد در را باز کرد. علی کوچولو را دید و پرسید: «چیه؟ چه کار داری؟» علی کوچولو آهسته گفت: «توپم افتاده توی حیاط شما.» احمد نگاه کرد. توپ را دید. رفت و آن را آورد، علی کوچولو دلش می خواست به او بگوید: «بیا با هم توپ بازی کنیم.» امّا خجالت کشید. 🔸در همین موقع رضا هم از راه رسید. توپ را که دست احمد دید، خوشحال شد پرسید: «علی آمدی با هم توپ بازی کنیم، آره؟» علی کوچولو با خوشحالی گفت: «آره، آره، آمدم بازی کنیم.» آن وقت هر سه دوست کوچولو با هم توپ بازی کردند. 🌹بچه ها امام علی در نامه ۳۱ نهج البلاغه می فرمایند: هر کسی که دوستی نداره، تنهاست. 🎈 💌 https://eitaa.com/joinchat/1643118685Cec1629cd59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌤 روز سه شنبه به نام سه امام خوبمون امام سجاد،امام باقر و امام صادق ع است. که خیلی بچه هارو دوست داشتن 📿گفتن ذکر روز سه شنبه باعث میشه دعاهامون مستجاب بشه🌹 🎈 💌 https://eitaa.com/joinchat/1643118685Cec1629cd59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🤗 اگه حرفهای پیامبر و امامان رو گوش کنیم، خوشبخت میشیم و زندگی خوبی خواهیم داشت. 📒 برگرفته از خطبه ۱۴۷ 🎈 💌 https://eitaa.com/joinchat/1643118685Cec1629cd59