پرسشهای متداول
سوال : تفاوت عرفان و حكمت و ارتباط آن با نور چيست؟
پاسخ : عرفان و حكمت هر دو از جنس نورند الا آنكه در عرفان نور از دل مى آيد و در حكمت از سر.🍃🍃🍃
حسین الهی قمشه ای
@farzandaneallame
☘🍁☘🍁☘🍁
🍂🍃🍂🍃
🌿🌱
🌼
🔅 زندگی نامه ی حضرت علامه حسن زاده از زبان خود ایشان #زندگینامه_بخش_دوم
☀️ ورود به مکتب
🔸اهل منزل برای اینکه از دست ما ، سر آسوده داشته باشند ، در شش سالگی مرا به مکتب فرستادند . به قول ابن سینا کودک چون شش ساله گردد ، لازم است به خدمت مودب و معلم فرستاده شود .
🔸در مکتب ، چهار نفر ملامکتبی داشتیم که سه نفرشان زن و یک نفر مرد به نام آقا سید حسین امام بود .
من خواندن و نوشتن را در محضر شریف این چهار نفر آموختم . از شنبه تا چهارشنبه درس می خواندیم و پنجشنبه ها برای دوره خوانی بود . یعنی آنچه را که از شنبه تا چهارشنبه خوانده بودیم ، در روز پنجشنبه دوره می کردیم . جمعه ها هم که تعطیل بود .
🔸درسهایی را که به ما آموختند ، حروف الفبا و کتابهای متعارف آن زمان مانند عاق والدین ، حسن و حسین ، عم جزء و کتاب جوهری بود که آخرین کتاب و در شرح احوالات پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه اطهار علیهم السلام و غزوات آنان بود که هر کس آن را می خواند ، سر کتاب یعنی به اصطلاح مبصر کلاس می شد و نیز در خردسالی تمام قرآن کریم را به خوبی فراگرفتم .
🌟 دو خاطره از مکتب
🔸روزی یکی از ملاباجی ها مطلبی را به ما یاد داد . من با یک وجد و نشاط خاصی به خانه آمدم و از بزرگان خانه پرسیدم : شما می توانید بگوئید یک شتر در میان دو خدا یعنی چه ؟ آنها جواب نداشتند . من برایشان توضیح دادم که در آیه " فقال لهم رسول الله ناقة الله و سقیاها " ناقه به معنای شتر می باشد که بین دو الله قرار گرفته است . آنها خیلی احساس شگفتی کردند و گفتند : شما از کجا می دانید ؟ گفتم : ملاباجی به ما یاد داده است .
🔸 یک ملاباجی داشتیم ، خیلی عجیب بود ، اسمش سید معصومه بود ، خدا رحمتش کند . یک خاطره ی خیلی شیرین از او دارم . گاهی اوقات که در مکتب بودیم و داشتیم درس می خواندیم ، یک مرتبه پرنده ای می آمد و روی درخت می نشست . این ملاباجی وقتی می دید که پرنده روی درخت نشسته است ، رویش را به طرف ما می کرد و با صدای بلند و با تشر می گفت : بچه ها ! ساکت باشید ببینم پرنده چه می گوید . بعد دستش را به زمین می زد و سرش را به سوی پرنده می کرد و می گفت : چه می گویی ؟
بعد به یکی از بچه ها نگاه می کرد که روز قبل توی خانه یا محله بهانه گرفته بود و رفتار و کردارش خوب نبود و می گفت : فلانی ... مثلا حسن یا صدیقه ؟ و به پرنده می گفت : صدیقه ؟ عجب ! ایشان بی ادبی کرده ؟ سرشام بهانه گرفته ؟ دیگه چه کرده ؟
ما همه مات می ماندیم که این ملاباجی از کجا به زبان این پرنده آشناست ، چون بچه ها می دیدند که آن چیزی که در کوچه یا خانه گذشته ، همه را آن پرنده به ملاجی ما درست مثل یک خبرنگار صادق گفته است ! این خیلی موجب شگفتی ما بود که پرنده از کجا می آید و این اتفاقی که گذشته است و کاری که ما کرده ایم ، خبر می دهد . این موضوع یک اثر تربیتی خیلی فوق العاده داشت و بچه ها همه حواسشان را جمع می کردند ، ولی یک عقده ای هم از پرنده ها در دل داشتیم و فکر می کردیم که چه کنیم تا نسل این پرنده ها را از زمین برداریم ، چون نفس هم که در خانه می کشیدیم به این نحو به اطلاع ملاباجی ها می رساندند ! وقتی ما در خانه اذیت می کردیم یا بهانه می گرفتیم و شیطانی می کردیم ، افراد خانه می آمدند و به ملاباجی ها می گفتند . این ملاباجی مستقیما موضوع را به ما نمی گفت و می آمد به این صورت می گفت که در کوچه و محله و خانه بی ادبی نکنیم
🔹 ادامه دارد ....
@farzandaneallame
جنگ نرم مثل خمپاره ۶۰ می مونه؛چون نه صدا داره نه سوت فقط وقتی متوجه میشی که دیگه رفیقت نه مسجد میاد نه هیئت 😔
شهید حجت الله رحیمی
@farzandaneallame
"نکات قرآنی"
(۳۷۰)
"فَسَجَدُوا اِلّا اِبلیسَ"
(همه سجده کردند جز ابلیس!)
از منظر حکمای الهی، ابلیس همان قوّه ی "وَهم" است. این بدان معنا نیست که ابلیس وجود ندارد، دقت کن! بلکه بدان مفهوم است که وجودش وَهمی است. وجود مراتبی دارد و کیفیاتی، که وجود وَهمی از پایین ترین مراتب آن است. وَهم برخوردار از عالَمی وسیع با قابلیت های فراوان است. پُر از صُوَر و اَشکال مختلف است. عالَمی است با موجودات بسیار، که البته هر روزه نیز بر تعدادشان افزوده می شود. زیرا متوهّمان روز به روز بر شمارشان افزوده می شود. هر که به دام وَهم افتد، به قلمرو ابلیس افتاده است. و آن کیفیتی از اِدراک است که خودسرانه عمل می کند و مطیع نور خِرَد نیست. از این منظر وقتی می فرماید؛ همه ی ملائکه سجده کردند جز ابلیس! یعنی تمامی قوای مُدرِکه ی تو تسلیم ات شدند و در اختیارت قرار گرفتند، جز قوّه ی وَهم. زیرا وَهم متکبر و سرکش است. و یادت باشد، که وَهم از نگاه عقل، وَهم است اما از نگاه خودش واقعی است. و این بدان سبب است که هر موجودی در هر عالَمی که واقع شود، همآنجا برایش واقعی است. ساده تر اینکه؛ وقتی در دنیایی، دنیا برایت واقعی است، و وقتی در آخرت مقیم شدی، آخرت برایت واقعی است. واقعیت، امری نسبی است و به حضور ناظر بستگی دارد. وَهم از میان قوای مُدرِکه ی دیگر، تنها خودش را اصیل و واقعی می داند. پس زیر بار فرمان نور خِرَد نمی رود و او را مطیع نیست. توهّم را دشمن خود بگیر، با او در مراوده نباش و آگاهی هایت را از او دریافت نکن، که بسیاری در طول تاریخ، برده وار به خدمتش رفتند و در آتشش سوختند و فرصت ناب حیات شان را بر باد دادند.
بر گرفته از مجموعه نکات قرآنی
@farzandaneallame
امام علی(ع)می فرماید:
گرچه خداوند به روحیات بندگانش از خودشان آگاه تر است،
ولی آنها را امتحان می کند تا
کارهای خوب و بد که معیارپاداش
و کیفر است از آنها ظاهر گردد.
(نهج البلاغه، قصار/93)
یعنی صفات درونی انسان به تنهایی
نمی تواند معیاری برای ثواب و
عقاب گردد، مگر آن زمانی که در
لابلای اعمال انسان خودنمایی کند، خداوند بندگان را می آزماید
تا آن چه در درون دارند در عمل
آشکار کنند، استعدادها را از قوه
به فعل برسانند و مستحق پاداش
و کیفر او گردند. اگر آزمایش الهی
نبود، این استعدادها شکوفا نمی شد
و درخت وجود انسان میوه های
اعمال بر شاخسارش نمایان
نمی گشت و این است فلسفه آزمایش الهی در منطق اسلام.
(مکارم شیرازی، 1/528)
@farzandaneallame
"تسبیح سالکان"
هر صبح و شام ذهنت را از محتویاتی که هر روزه به تو القا می شود، جاروب کن. پاک کن. که تسبیح از نگاه سالکان چنین است. پس با ذهن پاک، پاکش بدارید هر صبح و شام؛ "سَبِّحُوهُ بُکرَةً وَ اَصِیلاً". چه تنها این ذهن پاک است که خدای پاک را در می یابد.
مسعود ریاعی
@farzandanealame