میرفت برای ملاقات با خدای خویش ..
جایی که احدی نرفته بود ..
آنجا که بین خدا و او فاصله به اتمام رسیده بود ..
بین ابتدا تا انتهای کمانی که تا آخرین حد کشیده شده باشد چقدر فاصله است مگر ؟!
جایی که جبرئیل هم اجازه و قدرت نزدیک شدن به آن را نداشت ..
قرار بود بی واسطه با خدا سخن گوید ..
و خداوند بی واسطه پاسخ بدهد ..
بیتاب شده بود برای شنیدن صدای خداوند که
ندائی آشنا آمد .. به اندازه یک عمر زندگی در کنار علی :
اسلام علیک یا حبیب الله ..
صدای او شب معراج را تکان میداد ..
سخن گویینده ؛ خداوند ، خالق اصوات ..
شنونده ؛ بهترین رفیق او ! ..
واو برای سخن گفتن با حبیب خود
زیباترین صوت را برگزید ...
و مگر زیباتر از صدای علی هم در عالم بود ؟
اینچنین بود که بعد از آن هرگاه دلتنگ خدا میشد
با علی سخن میکرد ! .. :))))
[فرزندانِ خـاک]
میرفت برای ملاقات با خدای خویش .. جایی که احدی نرفته بود .. آنجا که بین خدا و او فاصله به اتمام رس
ملائکه دلتنگ اش میشدند !
دلشان طاقت نمی آورد و درخواست میکردند
در زمین به ملاقاتش بروند ..
خداوند که بیتابی ملائکه را دید
تمثالی از علیِ خود را
در آسمان ها برای ملائکه خلق کرد ..
#ادمین
[فرزندانِ خـاک]
مو های تو پیغمبر کفار جهان است ابلیس خودش نصف تو گمراه ندارد! #نمـِ_جنون
پرسیدماش که توبه کنم یا دعای وصل؟
خندید شیخ و گفت: عبادت،عبادت است.. :)
#نمـِ_جنون
می گفت که
بهترین آدمهای زندگیت اونایی هستند که وقتی کنارشون میشینی
چایت سرد میشه
و دلت گرم ..
چرا انقدر راحت میزند زل ؟ پس حیایش کو ؟
مگر ایمان ندارد او ؟ حریم چشم هایش کو ؟ ..
من آخر جان دهم زیر حرارت های چشمانش
مگر جان از سر راه آمده ؟ پس خونبهایش کو ؟
#نمـِ_جنون
#ادمین
از جمله کسایی که
بی دغدغه زندگی میکنن
کسایی هستن که به چیزی که متعلق به اونها نیست نه نگاه میکنن
و نه فکر میکنن ...