eitaa logo
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
17.4هزار دنبال‌کننده
5.2هزار عکس
3.3هزار ویدیو
67 فایل
مدیر @Yaasnabi تبادل نداریم اگر کانالو دوست دارید یه فاتحه برای مادر 🖤بنده بفرستید تا اطلاع ثانوی تبلیغ شخصی نداریم به آیدی بالا پیام ندید لطفا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️ آیا پوشیدن شلوارک توسط مادری که پسر ١٣ ساله دارد کار درستی است؟ ⭕️ قسمت چهل و سوم 🔹 کارگاه مهارت های تربیتی کودک و نوجوان (قم، پردیسان، مسجد امام حسن عسکری علیه السلام) 🔺محسن پوراحمد خمینی، روان‌شناس 🌼 ... 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 👇 http://eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماشین جدید عروس داماد سلام اینو بزار توی کانال که این همه غر نزن خانمای که ماشین مدل بالا سوار میشن
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
سوال ۸۴ ۲۳ بهمن سلام عزیز من چطور به مامانای اصفهانی مرتبط بشم؟؟ تعریف دکتر فرشته حقیقتو شنیدم برا
سوال ۸۴ ۲۴بهمن سلام درباره‌ی سوال 84من اصفهان پیش خانم دکترویداسلطانی میرم کلینیک خانواده روبرو بیمارستان الزهرادکترخوبی هستن کاملا توضیح میدن دارو یاهرسوالی که داری نگران وقت هم نباش یکی یکی مریض میبینن باحوصله جواب میدن دکترمریم کیهانیان هم خوبه ایشون هم داخل کلینیک هم هستن خانومی میگفت بچه بودم خیلی کتک خوردم ،تحقیر شدم امروز که مادری ۴۶ ساله هستم هنوز درگیر همان تحقیرها و کتک ها هستم ،ذره ای اعتماد به نفس ندارم مدام مضطربم😔 الان میفهمم که تحقیر در کودکی تا اخر عمر گریبان ادمو میگیره اول سرچ بعد سوال ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄ @farzandbano اینم کانالی که سوالات خانوادگی رو بیا بپرس👇 https://eitaa.com/joinchat/4077715504Cb8c9a9d5d2
سلام باتشکرازکانال خوبتون. درموردخانمی ک درموردزردی نوزادپرسیده بودن.پسرمن زردی داشت داروگیاهی تاج خروس ازعطاری گرفتیم هرروز دم میکردیم ی لیوان خودم میخوردم درحد4،5قطره هم ب نوزادمیدادم ظرف چن روزرفع شد خانومی میگفت بچه بودم خیلی کتک خوردم ،تحقیر شدم امروز که مادری ۴۶ ساله هستم هنوز درگیر همان تحقیرها و کتک ها هستم ،ذره ای اعتماد به نفس ندارم مدام مضطربم😔 الان میفهمم که تحقیر در کودکی تا اخر عمر گریبان ادمو میگیره اول سرچ بعد سوال ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄ @farzandbano اینم کانالی که سوالات خانوادگی رو بیا بپرس👇 https://eitaa.com/joinchat/4077715504Cb8c9a9d5d2
سلام خسته نباشیدراجب فرزندآوری میخوام چندمطلب بگم اولابیشترزوج هامشکل ناباروری دارن که هزینه های کلان درپیششونه وهزارتاراه دیگه که بعضی هامیگن وام میدن وفعلان.کسی که دردقیقه ی ۹۰هستش یعنی میتونه چندسال بدووه دنبال وام؟که وقتش هدرمیره..خیلی ها رو میشناسم بس رفتن دنبال درمان دیگع خسته شدن.من وهمسرم چندباری ازطریق طب سنتی اقدام کردیم ولی بازم نشد.همین دوهفته پیش بازاقدام کردیم برادرمان فقط داروهای گیاهی پامون دراومد۲۴۰۰اونم برا۴۰روز که خداکنه بااین طریق موفق بشیم..دعاکنیدمنکه به همه میگم زیادبچه بیارید یه مطلب دیگه خدایی ماکه حقوقی نداریم من ازطریق فروش خونگی درحدپول توجیبی درآمددارم که شوهرم اصلادرآمدی نداره ازکارافتاده س نمیتونه کارکنه بعدشم اون دفعه دکتری که برامون داروتجویزکرد.خریدیم ۴۵۰بهامون دراومد.ازکجابیاریم اخه😢😢 من عاشق بچه م ولی خدایی داریم بااین گرونیهازجرمیکشیم💔
😳😱 لحظه حمله حیوانات آویزان در اتاق خواب و فرار زن به سمت شوهر و فوت سخت زن😨😨 اگه زود عصبانی میشی بیا حتما😭 هر کی این فیلمو دیده منقلب شده😰 زود پاک میشه سریع بیا😳❌😱 📛 تبلیغ نیست یک هشدار جدی است📛 http://eitaa.com/joinchat/2599157794Cd132efc1d5 فیلم سنجاقه ایتا نشون نداد از ادمین بگیرید👆👆
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
🔻داستان خانه مریم و سعید 🔹 قسمت ٢ سعید، علی و فاطمه نشستند سر سفره. مامان داشت چای می ریخت که تلفن
دوست‌واقعی‌خداست...: 🔻 داستان خانه مریم و سعید 🔹 قسمت ٣ محمد و میثم هم دیگه بیدار شدند. مریم مشغول تدارک ناهار بود. چشمش که به بچه ها میفته قربون صدقه شروع میشه. بچه ها چشمشون رو که باز میکنن با صدای مهربون و پر محبت مامان سر حال میان. این یه حس آرامش و امنیت کاملی رو برای بچه ها میسازه. مریم، محمد رو تازه از پوشک گرفته. هنوز عادت نکرده. تا آخرین لحظه حاضر نیست بره دستشویی. در روز چندین مرتبه خودشو خیس میکنه. البته مریم میدونه که اقتضای سن و شرایطشه. به هیچ وجه با خشونت با پسرش برخورد نمی کنه. بیشتر سعی می کنه از طریق بازی و جذابیت سازی محمد رو ببره دستشویی. تلفن خونه به صدا در اومد. مریم تو آشپزخونه مشغول بود. زیر شعله رو کم کرد. سر قابلمه رو گذاشت. بعد رفت گوشی رو برداشت. _الو. سلام. بفرمایید. _سلام مریم جون. خوبی؟ عارفه م. مشتاق دیدار عزیزم. هفت سالی میشه که عارفه ازدواج کرده. با حامد. بعد یک سال عقد، عروسی کردند و رفتند زیر یک سقف. مثل همه ی زندگی ها طی این سال ها با مشکلات بسیاری دست و پنجه نرم کردند. همیشه هم به خدا توکل کردن و ناامید نشدند. از افراد امین و مطمئنی مثل مریم مشورت گرفتن و با توکل بر خدا و تلاش و صبر، بسیاری از مشکلات رو با موفقیت پشت سر گذاشتن. _ سلام عارفه خانم. خوبی عزیز؟ ما هم شکر خدا خوبیم. کم فروغ شدین؟ _ آره مریم جون. یه مدتی حامد بیکار شده بود. حالا یه ماهی هست یه جا مشغول شده. صبح زود میره و نزدیکای غروب برمی گرده. _ خب مبارکه ان شاءالله. کی شیرینی بخوریم؟ دلم لک زده برای شیرینی زبون. _ حتماً. به روی چشم. راستش زنگ زدم یه چیزی بهت بگم. در واقع اولین نفری هستی که بهت میگم. _ بفرما عارفه جون. سراپا گوشم. _راستش.... نمیدونم چه جوری بگم؟ مریم خندید و گفت: _ مگه چی میخوای بگی دختر؟ بگو دیگه. الانه که از کنجکاوی غش کنما. _ راستش.... زنگ زدم بگم از این به بعد روز مادر به منم باید تبریک بگیدا. مریم از شدت خوشی خبری که شنیده بود یه لحظه هاج و واج موند. نفهمید از خوشحالی چی کار کنه. بی اختیار با صدای بلند گفت: _ ای جانم. خدایا شکرت. بعد شش سال. بالاخره خدا خواست. خیلی خوشحال شدم عارفه جون. بگو ببینم دختره یا پسر؟ _ صبر داشته باش. تازه یه ماهشه. _ کوچولوتون هنوز نیومده کار باباش درست شد. اینکه میگن بچه روزیشو با خودش میاره همینه. ان شا الله پر روزی و با برکت باشه. مریم با عارفه گرم صحبت بود که زنگ در خونه به صدا در اومد. محمد دوید و در رو باز کرد. فاطمه از مدرسه برگشته بود. محمد با شیرین زبونی مخصوص یه بچه سه ساله به فاطمه سلام کرد. اما فاطمه به سردی جوابشو داد. نگاهی به این ور و اون ور اتاق انداخت. انگار پی چیزی یا کسی می گشت. کیفشو از کول درآورد و کشید روی زمین. با گردنی کج و شونه هایی افتاده و ابروهایی درهم و سیمایی که یک جور دلخوری رو داد می زد، نشست کنار دیوار. کیف مدرسه شو باز کرد و مثلاً مشغول کتاباش شد. مامان تا فهمید فاطمه از مدرسه اومده با اینکه دوست داشت بازم با عارفه صحبت کنه بهش گفت: _ عارفه جون. ببخشید. الان فاطمه اومد. منتظر منه. ان شا الله خودم بهت زنگ می زنم. از عارفه خداحافظی کرد و با عجله رفت سمت فاطمه. هر روز که فاطمه می رسه خونه و زنگ در رو میزنه مامان و محمد و حتی میثم یه ساله که تازه تاتی تاتی میره میرن استقبالش. فاطمه هم کلی خوشحال می شه و خستگی از تن و روحش در می ره. امروز که مامان و میثم نیومدن حالش گرفته شد. مامان همیشه با چهره ای گشاده و لبخندی دلنشین و کلی شوق و ذوق به استقبال بچه ها و خصوصاً سعید میره. سعیدم بهش میگه: وقتی میام خونه و چهره ی پر از لبخند و نشاط تو رو می بینم خیلی از مشکلات بیرون یادم میره. روحیه خوبت و لبخندهای خوشگلت دلم رو آروم می کنه. مریم رفت و جلوی فاطمه نشست. با لبخندی به پهنای صورت. فاطمه رو بغل کرد. بوسیدش. لبخند ملیحی به چهره ی فاطمه اومد و اونم مامانو بوسید. مریم گفت: _سلام خوشگلم، نور چشم مامان. مدرسه چه خبر؟ خوش گذشت؟ نمیدونی چقدر دلم برات تنگ شده بود. مخصوصاً وقتی خاله عارفه زنگ زد و یه خبر خوش داد. فاطمه صاف تر نشست و با کنجکاوی دخترانه ای پرسید: _ خبر خوش چیه؟ مامان گفت: _باید خودت حدس بزنی. _آخ جون میخوان بیان خونه مون. _ نخیر. یه چیز دیگه ست. بعد مامان دست فاطمه رو گرفت و گفت : _ قراره شیرینی این خبر خوشم برامون بیاره. ❤️ ادامه‌ دارد... ✍ نویسنده: محسن پوراحمد خمینی 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب 👇 💓 eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
سلام خسته نباشید خواهشا این پیام منو برا تمام کسایی که مشکل ناباروری دارند بزارید داخل گروه میخواستم خانم دکتر مژده پور حسینی را بهشون معرفی کنم من خودم بعد از ۶ سال ناباروری ویک سقط خارج از رحم و از دست دادن یکی از تخمدان هام که دکترهای شیمیایی دیگه قطع امید کرده بودند از بارداری من پیش خانم دکتر پورحسینی درمان شدم والحمدالله الان باردارم بااینکه خانم دکتر ساکن قم هستند وما اصفهانیم ولی ماهی یک بار به قم میومدم وپیش ایشون میرفتم واقعا دکتر خیلی خوبی هستند حداقل برای یک بار هم که شده امتحان کنند فقط یک سری پیش ایشون برند و خودشون تصمیم بگیرند خانومی میگفت بچه بودم خیلی کتک خوردم ،تحقیر شدم امروز که مادری ۴۶ ساله هستم هنوز درگیر همان تحقیرها و کتک ها هستم ،ذره ای اعتماد به نفس ندارم مدام مضطربم😔 الان میفهمم که تحقیر در کودکی تا اخر عمر گریبان ادمو میگیره اول سرچ بعد سوال ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄ @farzandbano اینم کانالی که سوالات خانوادگی رو بیا بپرس👇 https://eitaa.com/joinchat/4077715504Cb8c9a9d5d2
سوال ۸۵ ۲۴ بهمن سلام خسته نباشید ببخشید این چکاب برابارداری هس دکترفعلانیست نشونش بدم لطفااگه کسی میدونه بهم بگه آزمایشاتم چه طوری هست تاوقتی که دکتربیاد ممنون میشم هرچه زودترراهنمایم کنید ؟؟؟؟؟ ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄                  @farzandbano
سوال ۸۶ ۲۴ بهمن سلام وقت بخیر من خیلی دلشکستم هروز دارم به این موضوع که اگه باردارنشم فکرمیکنم ۶ساله عروسی کردم شوهرم مشکلی نداره من تنبلی تخمدان دارم pco و تخمدان آزاد نمیکنم از تهران تا اصفهان هرچی دکتر معرفی کردن رفتم داروهای مختلف امپول و ....ولی هیچ خبری از بارداری نشد و الان کاملا نا امیدم خانمهای عزیزی که برای بار سوم وچهارم باردار میشید و ناشکری میکنید و به فکر سقط کردن هستین یه لحظه به جای ماهایی که سالهاست چشم انتظار هستیم بیفتین واقعا اونی که چندساله بچه نداره شاید حفظ ظاهر کنه ولی از درون داغون خواهشا اگه کسیو دیدین چندساله بچه نداره هی بهش نگین دیرشده چرابچه دار نمیشی شاید اون یه لبخندساده بزنه ولی تک تک سلول های بدنش از هم میپاشه الان دلم خیلی گرفته بود خواستم کمی درددل کرده باشم ممنون از کانال خوووووبتون🌺🌺🌺 پیرو پیام دیروز شما ،از قول من به خانوما بگید وقتی خیلی عصبی هستن اول راهکارهای اروم کردن بکار ببرن صلوات بفرستن اب بخورن محلو ترک کنن ،اگه همه اینارو انجام دادن بازم خواستن بچه رو بزنن ،توصیه میکنم محکم به یه چیزی مثل کیسه بوکس یا متکا عصبانیتشونو خالی کنن ،یا اینکه اصلا خودشونو بزنن بهتر از اینه که بچه رو به باد کتک بگیرن ،یک عمر بچه رو بدبخت کنن (پیام از طرف یک بچه قدیمی کتک خورده بدبخت😔) ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄ @farzandbano اینم کانالی که سوالات خانوادگی رو بیا بپرس👇 https://eitaa.com/joinchat/4077715504Cb8c9a9d5d2
سوال ۸۷ ۲۴ بهمن سلام ممنونم از کانال خوبتون من فرزند سومم رو باردار هستم. بعد هر دو تا بارداري ام دندون هام زرد میشه و رگه های سیاه میفته. کسی هست سابقه همچین چیزی داشته باشه و بدونه با روش ها و مواد طبیعی چطور میشه دندونها رو سفیدتر کرد؟ سوال ۸۸ ۲۴ بهمن سلام خوب هستیدیه سوال داشتم من ۱۹ بهمن هفته گدشته اولین روز قاعدگیم بودمیخاستم اقدام کنم ایاکسی هست بدونه کی تخمک ریزی میشه کا اقدام کنم سوال ۸۹ ۲۴ بهمن سلام ببخشید من از اعضای گروه یه سوال داشتم اینکه آیا کسی بوده که نوزاده چند ماهش ضربان قلبش بالا بوده باشه و خوب شده باشه؟ ممنون میشم پاسخ بدید پیرو پیام دیروز شما ،از قول من به خانوما بگید وقتی خیلی عصبی هستن اول راهکارهای اروم کردن بکار ببرن صلوات بفرستن اب بخورن محلو ترک کنن ،اگه همه اینارو انجام دادن بازم خواستن بچه رو بزنن ،توصیه میکنم محکم به یه چیزی مثل کیسه بوکس یا متکا عصبانیتشونو خالی کنن ،یا اینکه اصلا خودشونو بزنن بهتر از اینه که بچه رو به باد کتک بگیرن ،یک عمر بچه رو بدبخت کنن (پیام از طرف یک بچه قدیمی کتک خورده بدبخت😔) ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄ @farzandbano اینم کانالی که سوالات خانوادگی رو بیا بپرس👇 https://eitaa.com/joinchat/4077715504Cb8c9a9d5d2
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
دوست‌واقعی‌خداست...: 🔻 داستان خانه مریم و سعید 🔹 قسمت ٣ محمد و میثم هم دیگه بیدار شدند. مریم مشغول
🔻 داستان خانه مریم و سعید 🔹 قسمت ۴ نزدیک اذان مغرب بود. از حدود دو هفته قبل سعید تصمیم گرفته بود تا چهل روز نمازش رو اول وقت بخونه. تو این چند روز جز دو بار، که دومیش همین امروز بود، همه رو اول وقت خونده بود. بنزین ماشین خیلی کم شده بود. چراغش داشت چشمک می زد. تصمیم داشت بره پمپ بنزین. یادش اومد دفعه قبل موقع اذان داشت می رفت خونه و به بهانه ی زودتر رسیدن نمازشو اول وقت نخوند. حدود یک ساعت تو ترافیک معطل شد. بعدترش فهمید اگه اول وقت نمازشو خونده بود اینقدر هم تو ترافیک معطل نمی شد. برنامه نشان را که قبلا از کافه بازار دانلود کرده بود رو توی گوشیش باز کرد. جی پی اس گوشیش رو روشن و کلمه مسجد رو جستجو کرد. نزدیکترین مسجد رو پیدا کرد و دو دقیقه بعد رسید به مسجد. وضو گرفت و نماز مغرب و عشا رو به جماعت خوند. سعید کارمند یک شرکته. درآمد بالایی نداره. یک ماه قبل بود که به مریم پیشنهاد داد اگه دو نوبت کار کنه، یعنی روزانه از 8 تا 16 و 16 تا 24 کار کنه ظرف یک سال میتونن یه ماشین جادارتر و مدل بالاتر بخرن. ماشین شون جاش کم بود و بچه ها اذیت میشدن و از طرفی هم تو خرج افتاده بود. مریم موافقت کرد. توی این یک ماه به خاطر فشار کاری مضاعف، سعید حسابی خسته بود. وقتی می اومد خونه دیگه فرصت گپ زدن های شیرین شبانه و خوش و بش های خستگی در کن رو با مریم نداشت. قبل از این معمولاً هر شب شام رو با هم می خوردند. بابا یه ربع تا بیست دقیقه با بچه ها بازی می کرد. بچه ها عاشق بازی کردن با بابا بودند. وقتی هم که بچه ها می خوابیدند، با مریم کنار هم می نشستند و یه چایی می خوردند و گاهی سریالی می دیدند و گاهی صحبت میکردند و در عین حال با محبت یکدیگر رو نوازش می کردند. ولی یه مدت بود که اوضاع خونه کمی تغییر کرده بود. خستگی اجازه ی انجام چنین کارهای خستگی درکن رو نمی داد. سعید رسید خونه. زنگ در رو زد. مامان و بچه ها با ذوق و شوق در رو باز کردند. خوشحال بودند از اینکه امشب بابا زودتر اومده خونه. یکی یکی بلند به بابا سلام کردند. بابا مثل روزایی که کارش کمتر بود و زودتر می اومد با نشاط و سرزندگی جواب سلام بچه ها رو داد. بعدش با مریم دست داد و با لبخند روی او رو بوسید. با مهربونی پرسید: _احوال شما چطوره؟ مریم و سعید همه ی سعیشون اینه که خصوصاً جلوی بچه ها با احترام و محبت هر چه بیشتر با همدیگه رفتار کنند. اگر هم یک وقتی از دست همدیگه ناراحت و عصبانی شدند به هیچ وجه جلوی بچه ها واکنش نشون ندهند. همدیگرو نقد نکنند یا سر هم داد نزنند. با هم یه قرار گذاشته بودند. هر کی عصبانی شد و صحبت و حرکت تندی داشت، اون یکی واکنشی نشون نده و یواش بهش بگه: وقتی بچه ها خوابیدند صحبت کنیم. بچه ها هم عصبانیت مامان و بابا با همدیگه رو ندیدن. فقط احترام و محبت اونا رو تجربه کردن و خیلی خوشحال و شادند. سعید گفت: _امشب زودتر اومدم بریم بازی کنیم. شما بگید چی بازی کنیم؟ علی گفت: _بابا بیا فوتبال. فاطمه گفت: _نه بابا. بیا خاله بازی. محمد هم پرید جلوی بابا که: _بابا بیا قایم موشک بازی کنیم. میثم کوچولوی یه ساله هم دستشو آورده بالا که بابا بغلش کنه. سعید خم شد. میثمو بغل کرد. چند ماچ آبدارش کرد. رو به بچه ها گفت: _دو تا کار می تونیم بکنیم. بچه ها با کنجکاوی و خوشحالی پرسیدن: _چی کار؟ بابا گفت: _می تونیم هر کدوم از بازی ها رو یکی پنج دقیقه بازی کنیم. اینجوری همه ی بازی ها رو انجام میدیم. راه دیگه اینه که یکی از بازی ها رو انتخاب کنیم و یه ربع بازی کنیم. علی گفت: _یه ربع یه بازی. فاطمه گفت: _سه تا پنج دقیقه سه بازی. محمد هم گفت: _قایم موشک. منظورش یه ربع یه بازی بود. با رای اکثریت یه ربع یه بازی تصویب شد. بابا پیشنهاد داد: _خب بیاید تک بیاریم ببینیم چی بازی کنیم. بچه ها دور بابا وایسادن. دستاشونو بالا بردن. با صدای بلند داد زدن: _هرکی تک بیاره اون میگه چی بازی کنیییییییم. قرعه به نام علی افتاد. اما او با کمی مکث دستشو بالا آورده بود. برای همینم فاطمه داد زد: _قبول نیست. علی دیر دستشو پایین آورد. تقلب کرد. محمد هم گفت: _آره قبول نیست. جرزنی کرده. بابا گفت: _باشه دوباره تک میاریم. ولی همه با هم دستشون پایین بیارن. کسی دیر نیاره. این بار قرعه به محمد افتاد. محمدم بی معطلی از ذوق و خوشحالی پرید هوا و داد زد: _آخ جون قایم موشک. بابا گفت: _ بچه ها من میخوام لباسهام رو عوض کنم و دست و صورتم رو بشورم. شما هم برید به مامان بگید بیاد با هم بازی کنیم. همه از ته دل خوشحال بودند. بالاخره بعد از روزها بابا مثل قبل داشت باهاشون بازی میکرد. اونم با چه شور و نشاط و هیجانی... ❤️ ادامه‌ دارد... ✍ نویسنده: محسن پوراحمد خمینی 🌸🍃 کانال تربیتی همسران خوب http://eitaa.com/joinchat/3451518976C471922bdf6
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌👌 🔹️ خود را در ثواب نشر این ویدئو سهیم کنید 🔸صحبت های قابل تأمل حضرت آقا دنبال شیر زن هستن برای نجات کشور!!! خانمایی که عشق امام زمانو در قلبتون دارین و دوست دارین امام زمان ازتون راضی باشن فقط بخاطر خدا و امام زمان.... این بحرانو دریابید و الان که آینده تاریخ شیعه به تصمیم شما وابسته است مجاهدت فرزندآوری کنید 😭 بانوی باردار حواست باشه هر چیزی نبین ،هر چیزی نشنو و هر چیزی نگو طهارت رفتاری و فکری داشته باش(استاد پرتواعلم) ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄ @farzandbano
هدایت شده از خانواده بزرگ ما😍
خداروشکر میکنم که اندازه پر کاهی تونستم براتون مفید باشم خیر بچه هاتونو ببینید ان شاالله 😍 😊دوستاتون رو به کانال خانواده بزرگ ما دعوت کنید🌱🦋 به خانواده‌ی بزرگ ما بپیوندید☺️👇 http://eitaa.com/bano_sadeghy در روبیکا هم همراهمون باشید💞👇 https://rubika.ir/banosadeghy (از اینکه مطالب را با ذکر منبع نشر میفرمایید متشکریم🌹)
هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
✅ فرصت ما برای فرار از تله جمعیتی بسیار محدود است و بر این اساس لازم است تا سال ۱۴۰۵، بالای ده میلیون تولد داشته باشیم. نرخ زاد و ولد به ازای هر مادر در حال حاضر ۱/۶ درصد و همین نرخ نیز در حال کاهش است در حالی که نرخ جایگزینی جمعیت جوان کشور، حداقل ۲/۱ است. مسلم وافی عضو شورای راهبری جمعیت و خانواده حوزه های علمیه: 🔸طبق یکی از سناریوهای سازمان ملل،در سال ۱۴۸۰، جمعیت کشور به ۳۱ میلیون نفر کاهش خواهد یافت! 🔹در زمینه جمعیت ما با چهار بحران تجرد، پیشگیری، ناباروری و سقط مواجه هستیم که اگر فقط مشکل عدم تمایل به فرزند بیش تر را حل کنیم، از خطر تله جمعیت عبور خواهیم کرد. 🔸بالای ده میلیون زوج داریم که با اینکه نابارور نیستند،حاضر به فرزندآوری نیستند؛ اگر این تعداد خانواده در فرصت باقیمانده تا سال ۱۴۰۵ هرکدام فقط یک فرزند به خانواده خود بیافزایند، خطر پیری جمعیت از کشور دفع خواهد شد و لذا شعار ما اینست که، با گلی دیگر، ایران گلستان می شود! 🔸در یک سال گذشته، بصورت متوسط روزانه هزار اسقاط جنین داشته ایم که متاسفانه طبق اخبار موثق روزانه فقط ده مورد از این تعداد دارای مجوز قانونی بوده است! مشروح گفت‌وگو: v-o-h.ir/?p=36422 .┄┅┅❅🏴🍂🍃🔳🍃🍂🏴❅┅┅ @khandehpak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مگه عقل نداریم،توی این شرایط بچه بیاریم؟!😳😳😳 😊دوستاتون رو به کانال خانواده بزرگ ما دعوت کنید🌱🦋 به خانواده‌ی بزرگ ما بپیوندید☺️👇 http://eitaa.com/bano_sadeghy در روبیکا هم همراهمون باشید💞👇 https://rubika.ir/banosadeghy (از اینکه مطالب را با ذکر منبع نشر میفرمایید متشکریم🌹)
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
سوال ۸۵ ۲۴ بهمن سلام خسته نباشید ببخشید این چکاب برابارداری هس دکترفعلانیست نشونش بدم لطفااگه کسی م
جواب سوال ۸۵ سلام وقتتون بخیر در مورد خانمی که آزمایش فرستادن و به دکتر دسترسی ندارن. آزمایششون تقریبا مشکلی نداره. قند خون ناشتاشون یکم بالاس و باید کنترلش کنن. تیروئیدشونم توی محدوده‌ی نرماله ولی میگن عددش ۴ باشه برا بارداری بهتره. عدد ایشون ۳ هست. در این مورد با متخصص غدد مشورت کنن که آیا نیاز به دارو دارن یا نه. توی نمونه ادرار هم کمی باکتری و سلولای بافت مجاری ادراری هست. احتمالا یه عفونت کوچیکه و جای نگرانی نیست و با آنتی‌بیوتیک مناسب حل میشه. چون کشت باکتریشون منفی شده. مگه این که سابقه‌ی سنگ کلیه داشته باشن که در این صورت باید پیگیری کنن‌. سایر موارد اوکی هستن پیرو پیام دیروز شما ،از قول من به خانوما بگید وقتی خیلی عصبی هستن اول راهکارهای اروم کردن بکار ببرن صلوات بفرستن اب بخورن محلو ترک کنن ،اگه همه اینارو انجام دادن بازم خواستن بچه رو بزنن ،توصیه میکنم محکم به یه چیزی مثل کیسه بوکس یا متکا عصبانیتشونو خالی کنن ،یا اینکه اصلا خودشونو بزنن بهتر از اینه که بچه رو به باد کتک بگیرن ،یک عمر بچه رو بدبخت کنن (پیام از طرف یک بچه قدیمی کتک خورده بدبخت😔) ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄ @farzandbano اینم کانالی که سوالات خانوادگی رو بیا بپرس👇 https://eitaa.com/joinchat/4077715504Cb8c9a9d5d2
سوال بارداری،،بانوی بهشتی
جواب سوال ۸۵ سلام وقتتون بخیر در مورد خانمی که آزمایش فرستادن و به دکتر دسترسی ندارن. آزمایششون تقر
سلام دوستانی که ازمایش میفرستن نظر اعضارو بگیرن به راهنمایی عزیزان کانال اکنفا نکنن از طریق پزشکان پیگیری کنن حتما 🌺
سلام لطفاً این پیام را در گروه قرار دهید. در رابطه با عفونت که بین خانم ها شایع هست می خواستم یه نکته خیلی کاربردی و موثر بگم که جنبه پیشگیری داره یکی از اقوام تعریف می کرد که از عفونت های مکرر و شدید خسته شده بود و هر ماه هم درد زیادی می کشید. تا اینکه بعد از دکترهای زیادی که رفته بود یکی از دکترها گفته بود برای اینکه از عفونت پیشگیری کنی حتما حتما قبل از اینکه بری دستشویی و خودت و بشوری دستان خودت و با آب و صابون بشور تا آلودگی های دستت و وارد بدنت نکنی و همچنین لباس زیر هم نپوش. این بنده خدا هم رعایت کرده بود و خداشکر خوب شده بود الان چند ساله که دیگه نمی دونه عفونت چی هست. خانومی میگفت بچه بودم خیلی کتک خوردم ،تحقیر شدم امروز که مادری ۴۶ ساله هستم هنوز درگیر همان تحقیرها و کتک ها هستم ،ذره ای اعتماد به نفس ندارم مدام مضطربم😔 الان میفهمم که تحقیر در کودکی تا اخر عمر گریبان ادمو میگیره اول سرچ بعد سوال ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄ @farzandbano اینم کانالی که سوالات خانوادگی رو بیا بپرس👇 https://eitaa.com/joinchat/4077715504Cb8c9a9d5d2
سلااااام (یاداون خانوم افتادم که گفته بودن ۹تا بچه بودن وشیر به شیرتوی دوستاشون پز شو میدن ماهم الان هنوز پز شو میدیم که وقتی دور همیم چقدر خوش میگذره😂😆)راستی همین اول بگم که قصه ی مامان من مثل یه رمان میمونه ببخشید اگه طولانی میشه😊من وخانواده همسرم کلا جمعیتمون زیاده وروستایی هستیم من از دختر، ته تغارری خونواده ام مامانم تقریباسن ۱۵ سالگی داداش دومیمو حامله بوده حالا حساب کنین خواهر اولمو کی حامله بوده خلاصه داداشمم شیربه شیرهستش تو حاملگی سوم مامانم همین داداش اولیم بدوبدو میاد رومادرم وبچه سقط میشه بعدی روکه میاره دختره وبعد ۲سال تقریبا چهارمین بچه به دنیا میاد ولی اونم ۲سالش میشه وفوت میشه (تا اینجا ۳تاسالم ))سومین بچه سقط هم سه ماهه سقط میشه خلاصه تااینجا مامانم بازم دست ازتلاش نمیکشه خلاصه خواهر چهارمی وپنجمی وششمی که بدنیا میاره مامای اون زمان بهشون میگه دیگه نباید بچه بیاری وممکنه خودت ازدست بری (چون مادرمن با اون همه مشغله روستایی و۶تابچه گاو داری وگوسفند داری هم میکردن وکلی کارای پرزحمت دیگه که خودش میدونه وخدای خودش) رگ واریس داشت ومتاسفانه پاره شده بود از شدت کار(تا اینجا قصه اش غمناک بود ) ازاون به بعد بازم بچه ششمی وهفتمی بماند که بعضی اطرافیان میگفتن مادرم بخاطر پسر اینهمه بچه آورده 😔و....طولی نمیکشه برای خواهر اولی خواستگار میاد وعروس میشه بعداز مدتی میره خونه بخت وخواهر دومی بترتیب عروس میشن توی همین روال بچه هفتم یعنی داداشم به دنیا میاد ودوباره کلی دعوای ماما که میگه باید به فکر سلامتیت باشی ومامان بابام تصمیم میگیرن دیگه بچه دار نشن😊😉ولی خواست خدا بعداز سه سال با قرص ضدبارداری میفهمه که حامله هست هم زمان با خواهر بزرگم 😁خواهرم بهش میگه بیابریم ببرمت پیش دکتر تا برات سونوگرافی بنویسه باهم بریم هم من بفهمم جنسیت بچه چیه وهم شما بفهمی بچه است یانه آخه شک داشتن بچه باشه😊😁 ادامه دارد ┄┅┅❅🤰🤱👶👩‍🦰🤰🤱❅┅┅┄                  @farzandbano