هدایت شده از تبلیغات غذای خیابانی
🔴عبای 1/500تومنی رو تا فردا فقط و فقط با 598تومن تهیه کن همراه با ارسال رایگان
✅فقط 30عدد موجوده❌❌❌
❌تعداد قابل سفارش کاملا محدود❌
💯همراه با تضمین کیفیت💯
جهت ثبت سفارش فوری👇👇
🌸😇http://eitaa.com/joinchat/1843003392C00d895b80a
😇🌸http://eitaa.com/joinchat/1843003392C00d895b80a
✈️ارسال رایگان به سراسر ایران✈️
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۶۰۹
#فرزندآوری
#سختیهای_زندگی
#بارداری_بعداز_35_سالگی
#قسمت_چهارم
هنگام ترخیص و بعد از آن فهمیدم ۳ پزشک متخصص که به نوعی درگیر این اتفاق بودند (پزشک معالج خودم که بالای سرم نیامد و پزشک آنکال که کوتاهی کرد و نیامد بیمارستان و پزشک جراحم در بيمارستان) با هم تبانی کردند که بگویند شب اول به اصرار خودم مرخص شدم💔 تا بعدا برایشان دردسر نشود.
وقتی سه بار درجاهای مختلف این را شنیدم به غیرتمان برخورد و از بیمارستان شکایت کردیم. رئیس بیمارستان آشنا بود وقتی از ماجرا باخبر شد، خیلی جانب ما را گرفت. اولش فکر میکرد جنین دوسه ماهه را سقط کردم ولی وقتی فهمیده بود که من ۹ ماهه باردار بودم و باید آن شب از من و فرشته ام مراقبت میشد، ولی ترخیصم کردند.
اما چه فایده یکسال ما را سر دواندند و جواب مشخصی ندادند، بعد هم گفتند به کادر خاطی تذکر دادیم😐 همین!!!
ما دیدیم واقعا حق اینجا پایمال شده و جان یک انسان گرفته شده، بدون هیچ وجدان دردی. پس از طریق قوه قضائیه رسما شکایت کردیم. برادر همسرم که وکیل خبره ای هستند پیگیر کار ما شدند و هنوز نوبت دادگاهمان نشده و ما به یاری خدا قصد داریم اینجا صدای همه ی فرشتگانی باشیم که با قصور پزشکی حق حیاتشان گرفته شد. و بایستیم در مقابل کسانی که راحت با جان انسان ها بازی میکنند و بی هیچ حس وظیفه شناسی از کنارش میگذرند.
الان نزدیک ۲۱ماه از پرکشیدن فرشته ام گذشته. من همچنان پيگير فرزندآوری هستم و مشتاقانه در انتظار...
اما بعداز زایمان سوم دچار مشکلاتی شدم که مانع بارداریم شد. به فضل خدا در حال درمان هستم و التماس دعا دارم. امیدوارم خداوند مرا باز هم قابل بداند.🤲
کاش آنهایی که در سنین باروری هستند انقدر سخت نگیرند و فرزندآوری را بر خود واجب و حقا جهاد بدانند.
من در دوران زندگی مشترکم دچار بیماریهایی شدم که بارداری ام را اجبارا به عقب انداختم و در حال حاضر در ۴۰ سالگی بازهم منتظر بچه دار شدن هستم.
همیشه هم به دوستان و همکاران و اقوام با اصرار و تاکید زیاد میخواهم که به فکر فرزند بیشتری باشند.
من خودم را مادر سه فرزند میدانم و فرشته کوچک آسمانی ام را متعلق به خودم میدانم و مطمئن هستم خداوند ذره ای به کسی ظلم نمیکند و مرا آن دنیا از وجود پاک و خواستنی فرزندم سیراب میکند.
از همهی خوانندگان این تجربه التماس دعا دارم تا بتوانیم قصور پزشکان را در زایمان سومم ثابت کنیم. تا دیگر چنین حادثه تلخی تکرار نشود.🤲
من با تمام وجودم در مورد فرزندآوری احساس مسئولیت میکنم. با تمام مشکلاتي که سر راهم هست خودم را مکلف به تکلیف میدانم، نتیجه با خداست.
به همسرم بارها گفتم سال ۹۹ برایمان سال عجیبی بود. ابتدای سال یک دخترمان به اتاق عمل رفت که به لطف خدا زنده به ما تحویل داده شد و انتهای سال هم دختر دیگرمان که جنازه اش را تحویل گرفتیم.
الحمدالله علی کل نعمه، به اميد روزی که همه ی ما در هر جایی که هستیم با وجدان بیدار کار کنیم. چه مادر، چه معلم، چه پزشک یا...
بقول علامه ی فقید حسن زاده آملی خدا شناس باش در هر لباس که باشی.
الان آرزو داریم دوباره به قم برگردیم و انشالله تجربه شیرین زایمان طبیعی در قم را تکرار کنیم با حداقل دو زایمان دیگر... 🥰
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از تبلیغات گسترده منتخب | آموزش تبلیغ
👇ریشه درمانش در #دین_مبین_اسلامه🕋
دنبال مطالب مفید و موثر طب سنتی هستی ؟؟🙄
از داروهای شیمیایی و بی اثر خسته شدی که کلی عوارض دارن🥴🤢
❌❌خب اگر بجای اینکه کلی هزینه الکی پول دکتر و ویزیت بدی میتونی تو همین ایتا کانال طب بو علی دنبال کنی😍👇
https://eitaa.com/joinchat/2529166307Cd627faff84
و دیگه براحتی با دنبال کردن مطالب دنبال بهبود یا درمان باشی به روش طب سنتی و کاملا رایگان🍏
هدایت شده از تبلیغات غذای خیابانی
🚨🚨🚑🚑اگر علاقه به مطالب طبی دارید و میخواید رایگان از این مطالب بهره مند شوید👌
کافیست روی لینک زیر کلیک کنید😍👇
https://eitaa.com/joinchat/2529166307Cd627faff84
کلیپ ✖️ عکس ✖️ متن ✖️
با این کانال دیگه بی نیاز از درمان های شیمیایی خواهید شد😄🍏
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۶۱۰
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#ساده_زیستی
#تربیت_فرزند
#فاصله_سنی_بین_فرزندان
#قسمت_اول
من متولد ۷۲ هستم وقتی ۱۹ سالم بود با همسرم که یکی از دوستای برادرم بود، آشنا شدم و بهار ۹۲ ازدواج کردیم، یه عروسی ساده تو خونه گرفتیم، مهریه هم با هم توافق کردیم و ۱۴ تا سکه مهرم شد.
همسرم بسیار آدم صبور و مهربانی هست، میگن من ۲ سال برای اینکه خدا بهم تو رو بده هر روز دعای توسل خوندم، خودمم همیشه از امام زمانم همسرمو می خواستم، آخرش هم خودش ما رو بهم رسوند.
خلاصه بعد ازدواج تو یه خونه ۴۰ متری واحد بالای خونه پدر همسر زندگیمون شروع شد، تو یه خونه روستایی پر رفت و آمد.
بعد از یک سال از زندگی باردار شدم، قبلش رفتیم جمکران از آقا خواستیم فرزندی صالح قسمتمون کن و یک ماه بعد فهمیدم دخترم رو باردارم، دخترم آبان ۹۴ بدنیا اومد به شدت کولیک داشت و همش گریه میکرد، واقعا سخت بود تا ۶ ماه مدام جیغ و گریه ولی همسرم الحمدلله کمکم میکرد البته از صبح میرفت و ۷ شب میومد ولی با تمام خستگی باز کمکم میکرد.
بعد هم خیلی مریض میشد، تب های مقاوم که به هر روشی که میرفتیم، پایین نمی اومد و تو یک سالگی تشنج کرد، خیلی سخت بود و دوبار هم تو ۲ سالگی و من باید تا ۵ سالگی مواظب می بودم تا خطر تشنج رفع بشه.
با خودم میگفتم تا ۶ سالگیش بچه نمیارم ولی توکل کردم به خدا و گفتم خدا هوامو داره و یه سقط داشتم،خیلی دلم شکست.
همسرم راهی کربلا بود، اربعین بهش گفتم از امام حسین یه محمد حسین بخواه، وقتی برگشت، محمد حسین رو امام حسین بهمون بخشید، دخترم از تنهایی دراومد، خیلی داداشش رو دوست داشت، پسرم به لطف خدا اروم بود ولی بعد از ۶ ماهگی از در و دیوار بالا میرفت، خیلی شیطون بود و البته باهوش.
همسرم کشاورز بود و همش ضرر میکرد، تخمه آفتاب گردون یه سالی کاشته بود، آورد خونه تا قیمتش بهتر بشه، حشره بهش زد و پر از کرم شد، فکر کنید چند تن تخمه!!!
وقتی پسرم ۶ ماهه شد، کرونا اومد و ورودی های روستا رو بستن تا ماشین میوه فروشی داخل نیاد بخاطر کرونا، شوهرم تصمیم گرفت بره و از میدون تره بار شهر نزدیک، میوه بیاره بخاطر مردم تا کرونا شیوع نکنه و این شد که دیگه این شغل همسرم شد و میوه فروشی زد و از جهت مالی فرزندان روزی خودشون رو آوردن و خیلی وضع اقتصادی مون بهتر شد. ولی در کل زیاد اهل ریخت و پاش نبودیم، و ساده زندگی میکردیم.
من عاشق روستامون هستم چون الحمدلله مردم اینجا بسیار معنوی و ساده زیست هستن و زندگی رو به کام بقیه تلخ نمیکنن و آدم تو زحمت تجملات و چشم وهم چشمی نمیفته این خیلی مهمه.
گذشت و با اینکه پسرم واقعا شیطون بود ما به عشق آقا، پسرم رو که از شیر گرفتم، تصمیم به فرزندآوری گرفتیم و باردار شدم، ویار وحشتناک داشتم با دوتا بچه کوچیک، شوهرمم که بلاخره سرکار بود ولی باز وقتی بود، همراه خوبی بود، مادرشوهر و بقیه هم گرفتاری خودشون رو داشتن و مامانم که دور بودن چون ما از دو روستای جدا هستیم، از کسی متوقع نبودم، اینطوری بهتر بود و تنها کمک و نیازم رو از خدا می خواستم، الحق که همیشه حضورش رو حس میکردم و بهترین یاور هست برام.
پسرمم از پوشک گرفته بودم، اما اصلا همکاری نداشت و الان که ۳ سال و ۵ ماهش هست، تازه ۲ ماهه که همکاری می کنه و خیلی سخت بود.
چیزی که این وسط کمکم هست، کتاب صوتی من دیگر ما استاد عباسی ولدی بود که بهم آرامش و انگیزه میداد و راه وچاه نشونم میده.
یکی از نقطه ضعف های من، دعوای بچه هاس ولی کلا بچه هام میدونن زدن در هرحال ممنوعه و به ندرت این کار رو میکنن خیلی جدی ولی بدون خشونت باید به بچها یاد داد. بعضی ها میگن بچه اس چیزی نگید ولی خط قرمز و چارچوب بچه هام، ممنوعیت زدن دیگران، زدن حرف زشت و انجام کار خطرناک هست.
من و همسرم همیشه سعی میکنیم جلو بچه ها، مهربون باشیم، با هم قرار گذاشتیم هر بحثی بود، بریم تو اتاق و مسئله رو حل کنیم و هیچ وقت اجازه نمیدیم کسی تو زندگیمون دخالت کنه و مشکلاتمون رو باهم حل میکنیم محترمانه...
باید خط قرمزهای زندگی مشخص بشه و واقعا آرامش مادر یکی از مهم ترین چیزها تو تربیت هست که اگر شوهر خوبی داشته باشیم که عالی و اگر نبود، با ارتباط خالصانه با خدا آرامش بگیریم تا تربیت همراه با آرامش داشته باشیم.
یه مدتی بخاطر دخالت اطرافیان و نداشتن خونه مستقل، واقعا کم آورده بودم ولی با گفتگو با همسرم که البته خیلی طول کشید تا اثر کنه به نتایجی رسیدیم و الحمدلله با اینکه هنوز تو همون خونه کوچک و شلوغ روستایی هستیم ولی مدیریت زندگی، بدون دلخوری فاحش، دست خودمون هست و آرامش خیلی زیادی نسبت به قبل داریم.
ادامه در پست بعدی...
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۶۱۰
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#فرزندآوری
#ساده_زیستی
#تربیت_فرزند
#فاصله_سنی_بین_فرزندان
#قسمت_دوم
با دنیا اومدن دخترم تو اسفند ١۴٠٠، زندگی ما با سه فرزند شیرین تر شد، اوایل بخاطر کولیک و از پوشک گرفتن پسرم، تو دلم میگفتم نباید عجله میکردم ولی الان میگم خیلی هم عالی شده، دختر بزرگم میره کلاس اول، پسر سه ساله و نیمه ام هم با خواهر کوچکش بازی میکنن.
دخترم بسیار مسئولیت پذیر شده ، وقتی خونه س خواهرش رو نگه می داره تا به کارهام برسم و پسرمم که خیلی شیطون بود الان عاقل تر شده و این از برکات چند فرزندی است.
یه بحث دیگه من در اطرافیان هستن بچه مثلا ۴ تا دارند ولی با فاصله سنی زیاد، اینجوری بچه ها با هم ارتباط نمیگیرن، و دنیاشون باهم متفاوته، شاید من سخت بود برام فاصله کم ولی بچه ها باهم همبازی میشن و نرمال تر بزرگ میشن، بچه های با فاصله سنی زیاد، انگار تک فرزند هستن، اتفاقا سخت تر هست تربیتشون.
خدای من، مربی من، با دادن این فرشته ها، من رو تربیت میکنه، من آدم زود جوشی بودم، با هر فرزند کامل تر شدم، صبورتر و لطیف تر شدم و چی از این بهتر...
ارامش داشتن مادر در تربیت خیلی مهمه، سعی کنیم با یاد خدا آرام باشیم تا موفق تر باشیم.
بعضی موقعا به مادرایی فکر میکنم که نه از روی اجبار بلکه بخاطر شان اجتماعی به کار بیرون رو میارن و روزهای طلایی بودن با کودکان شون رو با دست خودشون از دست میدن( البته بجز کارهایی که زنان ضرورت داره که حضور پیدا کنن و کسایی که نان آور خانواده هستن) و شان زن رو کار بیرون منزل میدونن و خانه داری و انسان سازی زن رو دون شان😔
با خدای خودم که خلوت دارم، میگم خدایا من میگم به دیگران بچه بیارید، میترسم روزی بچه هام ناصالح بشن و این آدما بگن بیا اینم بچه زیاد، گفتیم بدرد نمیخوره، خدایا شرمندم نکن، تربیت فرزندان من دست خودت و اهل بیت علیهم السلام که من ناآگاه چیزی نیستم که بخوام تربیت کنم.
همیشه توکلم به خودش هست که بهترین یاور انسان فقط خودش هست و بس.
خدا روشکر میکنم اگر لیاقت مادری بنده های بیشتری از خودش رو به من بسپاره و مادر شیعیان بیشتری از آقامون باشم ان شاء الله.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#ارسالی_مخاطبین
👌«همدم امروز ، یاور فردا»
#برکت_خانه
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#پیام_مخاطبین
✅ خدا رو شکر....
مدتی بود به علت شرکت در جهاد فرزندآوری و کثرت اولاد و کمبود فضا، دنبال تخت دوطبقه برای چیدمان و جاسازی ۴ فرزند در یک اتاق بودیم. در پرانتز از آنجا که اکثر رفقای بنده از سر طیف پزشکان مرفهند و بودجه و درآمد خانواده از ته طیف پاسداران کمتر مرفه و اینجانب مانند گروه اول به افزایش جمعیت کمک میکنم و مانند گروه دوم دخل و خرج میرسانم، لذا دست به حساب کتابمان باید اندکی دو دو تا چهار تا گونه باشد.😅البته که خدا رزاق است.
جست و جو را از خیابان وصال راسته تخت فروشی ها آغاز کردیم. زیبا بودند و چشم نواز. قیمت ها حدود ۲۵ تومانی میشد. لاجرم سطح توقع را پایین تر کشیده، به سمساری ها و در نهایت سایت دیوار شیراز رسیدیم.😅
در هر گام ۵ تومنی افت قیمت داشتیم تا رسیدیم به دو ملیون و پانصد تومان. حالا خود تعداد گام های رو به عقبمان را حساب کنید. تا اینجا توانسته بودیم یک صفر از رقم ماجرا کم کنیم💪
از قضا این بار در دایره دوار تقدیر باز به وصال رسیدیم. البته نه مغازه های شیک و پیک آن، بلکه خانه ای قدیمی در ته یکی از کوچه هایش که عزم بر فروختن تخت های چوبی عتیقه شان بعد از ۲۵ سال داشتند.
بالاخره در زمان خودش لاکچری طوری بوده. خریدیم و در یک اقدام وانت گونه، بار زدیم و راهی خانه شدیم.
فروشنده مهربان تعدادی میل بافتنی به ما اشانتیون داد. جفت بودند و زیبا. یکی از آن ها اما تک بود و به کار نیا. حکمتش را نفهمیدیم ولی از آنجا که ما استاد تعمیر هستیم نه تعویض، به امید روزی که جایی بکار رود خوشحال و پلنگک زنان از سود اضافی که کسب کردیم، راهی شدیم و غرق در سرهم بندی تخت ها.
مشعوف از این که ۲۰ میلیون نداشته از زندگی جلو افتاده که ناگاه متوجه سکوت مبهمی در خانه شدیم. سرشماري سرانگشتی از بچه ها بحساب آوردیم و دیدیم یکی کم است و سکوت بود و این برای مادران نشانه خوبی نیست🤨 یعنی یا باید صدای جیغشان در گوشت باشد یا جلوی چشمت تا آرامش داشته باشی و چه پارادوکس جذابیست جیغی و فریادی که آرامش بخش است. حداقل خیالت راحت است که سالم اند😁
از پی اش رفتیم. همان میل بافتنی تک بی حکمتِ بکار نیا را در دستانش دیدیم. کم سن بود و بی عقل و در تصوراتش آن را با چوب طبل اشتباهی گرفته بود و گوشی تازه قسط به پایان رسیده مادر را به جای تنبک و آن چنان موسیقی دلنوازی در خلوت برای خود نواخته بود که صفحه ال سیدی جیغ بنفشی کشیده بود و به کما فرو رفته بود و اشانتیون ۲۵۰۰ تومنی، دو نیم میلیون خرج روی دستمان گذاشته بود😢 و البته که خدا رزاق است.
داشت بادمان پنچر میشد که پدر فهیم ماجرا، جوری وارد مدیریت کردن فضا شد در قالب جملاتی از قبیل خداروشکر که به چشمشان نزدند، خدارو شکر به چارشان نزدند و خلاصه داشت میل بافتنی را به اقصی نقاطشان فرو میکرد که آنچنان راضی شدیم و گفتیم بس است دیگر مرد.
کله بچه را بوسیده و ضمن تشکر از نزدن آسیب بیشتر، همه سجده شکری رفته و شاد و خرم به ادامه ماجرا پرداختیم😁
#فرزندآوری
#مدیریت_اقتصادی
#رزاقیت_خداوند
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۶۱۱
#رویای_مادری
#ناباروری
#سختیهای_زندگی
#فرزندآوری
#قسمت_اول
سال ۸۴ بود، ۱۹ ساله بودم و تازه دانشگاه قبول شده بودم، می دونستم بابام تا درس و دانشگاهم تموم نشه، موافق ازدواجم نیست، به همین خاطر با خیال راحت داشتم درس می خوندم.
اون موقع خواهر سومم با ۱۴ سال اختلاف سنی با من دوساله بود و زندگیمون رو از سکوت و یکنواختی در آورده بود، تا اینکه مادر همسرم منو در مسجد دیده بود و فرداش اومدن خواستگاریم و در کمال تعجب و علی رغم سخت گیری هایی که قبلا با دیگر خواستگارام داشت. بابام خیلی راحت گفتن که همسرم به دلش نشسته و پس از تحقیقاتی که انجام دادن، ما به صورت کاملا سنتی ازدواج کردیم.
یه چند ماهی که از عقدمون گذشت، متوجه دخالت های خانواده همسرم شدم البته همسرم خیلی سعی می کرد که خاطر من مکدر نشه ولی نمی دونم چرا بی دلیل از هر کاهی، کوه
می ساختن و بهانه پشت بهانه، خیلی سخت
می گذشت چون واقعا مونده بودم چه طور باهاشون رفتار کنم که سوء تفاهم نشه و ارتباط بهتری داشته باشم ولی بازم برای کوچک ترین حرف و رفتاری، بهانه ها شروع می شد، خیلی سعی می کردم احترامشان رو نگه دارم ولی باز طبق روال قبل، چیزی تغییر نمی کرد.
با این حال من درسم رو می خوندم و تنها چیزی که منو به ادامه ی این زندگی راغب می کرد پاکی و صداقت همسرم بود.
پدر شوهرم قول های بسیاری برای کمک بهمون داده بودن ولی همگی بعد از عقد به فراموشی سپرده شد. ناگفته نمونه همسرم از وقتی خدمت سربازیش تموم شده بود تا زمان ازدواج، تو مغازه باباش کار می کرده بدون دریافت هیچ حقوق و دستمزدی و به این امید که بعد از ازدواج باباش، برای اداره زندگی بهش کمک کنه که عملی نشد.
یک سال از عقدمون گذشت و با اینکه دوران عقد برا بیشتر زوج ها شیرین ترین ایام هست، برای منو و همسرم خیلی سخت می گذشت، نمی دونم چرا، با وجود اینکه خودشون منو پسندیده بودن و حتی از نظر شرایط خونوادگی هر دو خیلی به هم نزدیک بودیم، ولی دلیل این بهانه جوییها مشخص نبود و من سعی می کردم که خانواده ام متوجه این مسائل نشن، چون واقعا همسرم رو دوست می داشتم، دلش پاک و صاف بود و بی ریا و این بود دلیل تحمل تمام سختی ها و اشک ها و غصه ها و سوال های بی جواب.
بعد از یک سال، با یک عروسی ساده، زندگیمون رو در یک خانه ای که هنوز کاملا تکمیل نبود ولی چون اجاره ی کمی داشت، شروع کردیم به امید اینکه مستقل میشیم و کم کم اوضاع رو به راه میشه ولی شرایط بهتر نشد که بدتر شد تا اینکه بارها منو همسرم تصمیم گرفتیم توافقی از هم جدا بشیم، همه ی این ها در حالی بود که من تمام تلاشم رو می کردم که خونواده ام متوجه نشن.
یک سال گذشت به خاطر شرایطی که داشتیم به بچه فکر نمی کردیم، هر دو افسرده شده بودیم چون دلیل این سنگ اندازی ها رو نمی دونستیم.
برای اینکه بتونم زندگیمون رو حفظ کنم مسئله بچه رو با همسرم مطرح کردم ولی زیاد موافق نبود ولی می گفت به خاطر این همه سختی که برا من تحمل کردی، نمی خوام لذت مادر شدن رو ازت بگیرم شاید با اومدن بچه زندگیمون از این بی روحی و افسردگی در بیاد.
بعد از گذشت چند ماه که باردار نشدم برای بررسی اولیه رفتم دکتر و اونجا بود که دکتر با دیدن آزمایشی که برا همسرم داده بودن، گفتن که مشکل جدی تو آزمایشات همسرم هست که هیچ راه درمانی نداره و شما هیچ وقت نمی تونید بارداری طبیعی داشته باشید.
دنیا رو سرم خراب شد، دیگه هیچ انگیزه ای نداشتم، هر ماه که می گذشت دکتر دیگه ای رو انتخاب می کردم ولی همه حرفشون یکی بود. دیگه به هیچی فکر نمی کردم فقط هدفم بچه بود، با این اوضاع درس می خوندم تا بتونم کار کنم و از عهده ی خرج و مخارج دکتر و هزینه های سنگین ناباروری بر بیام.
جالبه و شاید برای بعضیا خنده دار که نشستن تو نوبت های طولانی دکتر برام اصلا خسته کننده نبود، گاهی روزهایی که قرار بود برم با دکتر جدیدی ویزیت بشم اون روز صبح رو سر از پا نمیشناختم، تفریحم شده بود که با دکتر جدیدی ویزیت بشم شاید یکی حرف جدیدی بزنه و راه درمانی پیدا بشه ولی هرچه پیش می رفتیم یاس و ناامیدی بیشتری تو حرف های پزشکان دیده می شد.
موضوع ناباروری و البته انکار از طرف خانواده همسرم که مشکل پسر ما نیست، هم به حرف های قبلیشون اضافه شده بود و من همچنان این زندگی رو با چنگ و دندون نگه می داشتم.
👈 ادامه در پست بعدی...
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از تبلیغات گسترده منتخب | آموزش تبلیغ
سنگ کلیه داری ⁉️😰
11 راه درمان خانگی سنگ کلیه که حتما لازمه بدونی 🤔
💠 راه های مهم پیشگیری یا درمان سنگکلیه از نظر طب سنتی 🍃♨️
👇👇👇🩺⛑
https://eitaa.com/joinchat/2529166307Cd627faff84
🚨اطلاعات پزشکیتو ببر بالا عضو شو🧠
هدایت شده از تبلیغات غذای خیابانی
🚫 احتمال خطر سکته قلبی و مغزی یا حتی فلج شدن 😱😰
فقط تنها با رعایت نکردن و ترکیب این چند خوراکی . . . ❌🤯😳
https://eitaa.com/joinchat/2529166307Cd627faff84
اطلاعات مهم طبی 🍃👆
🚨پیشگیری بهتر از درمان 🚨
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۶۱۱
#رویای_مادری
#ناباروری
#سختیهای_زندگی
#فرزندآوری
#قسمت_دوم
البته خیلی کمک پدر مادرم و خواهرام، به من کمک کرد تا بتونم این سختی ها را پشت سر بذارم...
بعد از چند سال زمینی که خریده بودیم که بتونیم خونه بسازیم رو به خاطر هزینه های درمان فروختیم و با بخشی از اون پول یه خونه ی کوچیک نیمه ساز و البته پایین شهر خریدیم و با کمک پدر و مادرم و فروش طلاهام و وام تونستیم به ماشین بخریم که بتونیم راحت تر روند درمان رو ادامه بدیم.
آخه ما دکتر های مختلف تو شهرهای قم و تهران هم می رفتیم ولی با اینکه حرف همه یکی بود و سال های سال می گذشت ولی نمی تونستیم قبول کنیم که بچه دار نخواهیم شد.
۴ بار ای وی اف ناموفق منو از پا نمی نداخت و من خسته اما با کور سویی از امید ادامه می دادم، تا اینکه بعد از گذشت ۱۶ سال و تو ای وی اف پنجم در سن ۳۷ سالگی باردار شدم.
وقتی نتیجه ی آزمایشم رو گرفتم، همه گریه می کردیم، تو مدت ۱۵ روز از زمان ای وی اف تا گرفتن نتیجه ی آزمایش به دو تا شهید متوسل شده بودم. وقتی به همسرم زنگ زدم و نتیجه آزمایش رو گفتم، شوکه شده بود، اصلا نمی تونست حرف بزنه و هنوز که هنوز میگه باورم نمیشه...
مادر شوهر و پدر شوهرم دارن لحظه شماری می کنن برای دیدن کوچولوی ما، اینقدر خوشحال هستن که بچه ی من دختره چون ۵ تا نوه ی پسر دارن، میگن زنی که بچه اولش دختر باشه، قدمش پربرکته.
فرشته کوچولوی من اومده تا همه ی سختی ها و رنج هایی که کشیدیم رو از زندگیمون پاک کنه، الان که دارم این پیام رو میدم به فضل و لطف خدا به زودی فرشته ی کوچولو و ثمره ی عشقمون یا به قول آقام معجزه ی زندگیمون به دنیا میاد.
از همه اعضای کانال و مامانای عزیز می خوام برام دعا کنن که کوچولوی من سالم به دنیا بیاد و یه خواسته ی دیگه ای که داشتم اینه که برام دعا کنند تا بتونم دوباره فرزند دیگه ای داشته باشم با اینکه ای وی اف و درمان ناباروری پروسه ی سخت، وقت گیر، پر استرس ، پر هزینه هست و از الان دارم دوباره رو آقام کار می کنم که برای دومی هم باهام همکاری کنه 😊
و در پایان برای تمام چشم انتظار ها دعا کنید که طمع شیرین و وصف نشدنی مادر شدن رو بچشند.
دلیل اینهمه پر حرفی این بود که بگم موضوع ناباروری مشکلی بزرگ البته اغلب قابل درمان هست اما وقت گیر، با هزینه های سرسام آور و مهم تر این که اکثرا زوج های نابارور درک نمی شوند و باید به تنهایی این مسئله سخت رو پیش ببرند.
امید که به این مسئله جدی تر توجه شود.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۶۱۲
#فرزندآوری
#مدیریت_اقتصادی
#دوتا_کافی_نیست
#رزاقیت_خداوند
#خانواده_دوستدار_فرزند
من در سال ۸۴ با همسرم به طور کاملا سنتی عقد کردم و دوران سخت و طاقت فرسای ١/۵ ساله را شاید به تلخی، به امید زندگی زیر یک سقف مشترک سپری کردیم.
عقد بسیار ساده و مقارن با نیمه شعبان بود، گرچه با تاخیر یکماهه میتونستیم عید فطر پیش رهبری عقد بشیم، ولی از ترس از دست دادن همدیگه طی این مدت، ترجیح دادیم زودتر عقد بشیم.
مادرم از اول مخالف ازدواج ما بود و تمام این تلخی های عقد هم مربوط به رفتار نسنجیده ایشون بود، که خاطرات تلخش را تا ابد برای ما باقی گذاشت.
ولی در این دوران واقعا همدل بودیم و سعی کردیم تا از این فرصت برای رفع نواقصمون کمک بگیریم و رشد کنیم تا بعد راحت تر کنار هم باشیم، با گفتگو و نوشتن، نامه نگاری هایی که گاه حامل آنها خودمون بودیم و هرجا سختمون بود، صحبت کنیم، می نوشتیم.
بالاخره فروردین ۸۶ با سفر به مشهد و بعد هم یک ولیمه مختصر مستقل شدیم در شهری دور از خانواده ها...
۲ سال در غربت زندگی کردیم که سرشار از خوشی بود و تنها لحظات تلخ آن را مادرم رقم میزد.
مادر من معلم بودن و بصورت کاملا افراطی درگیر کارشون بودن و به همین جهت من از کار بیرون منزل متنفر شده بودم، علیرغم درس خوبم که در مدارس تیزهوشان بودم.
یک تجربه ی تلخ، سقط در یک سال و نیم بعد از ازدواجم در غربت داشتم که خیلی از نظر روحی برای من سخت بود و زمینه ای شد تا به فکر انتقال به شهر خود شویم و در کمال ناباوری این اتفاق افتاد و در سال ۸۸ بازگشتیم.
در سال ۸۹ خدا پسرم را به ما عطا کرد، من با فکر فرزندان زیاد و یک خانم خانه دار به تمام معنا به جنگ با عرف خانواده و بویژه مادرم رفته بودم.
۲ سال و ۳ ماه بعد دختر اولم را باردار شدم، کاملا به اختیار، تا سه ماه مادرم را مطلع نکردم تا آرامش بیشتری داشته باشم و این اتفاق در بارداری های بعدی هم افتاد.
بارداری فوق العاده سختی داشتم و در ماه آخر استراحت مطلق کامل، به اجبار ماه آخر را به مادرم که به اصرار من بازنشسته شده بود، زحمت دادم. که قدر دان زحمات شون هستم.
دختر اولم بعد از فراز و نشیب سخت بارداری خیلی راحت در فروردین ۹۲ به دنیا آمد و یک موجود بی دردسر و کاملا مستقل، طوری که این بار با فاصله ی کمتر، تصمیم به بارداری مجدد گرفتم. قصه ی زایمان زودرس و استراحت مطلقی که به دلیل نداشتن کمک، رعایت نکردم.
دو روز قبل از مراسم ازدواج تنها برادرم با ۴۲ روز تفاوت پزشکی دختر دومم را به دنیا آوردم، خدارا شکر سالم و به شکل طبیعی...
دو و نیم سال از تولد فرزند سوم گذشته بود که تصمیم به داشتن فرزند بعدی گرفتیم و در این زمان مقام معظم رهبری هم تاکید به فرزند آوری بیشتر داشتن و ما مصممتر ازقبل و حق به جانب تر، برای مواجهه با افرادی که دائم ما را سرزنش میکردند به راهمون ادامه دادیم.
و خداوند لطفش را شامل حالمون کرد و در سال ۹۷ دختر سومم را به ما عطا کرد.
در ضمن ما با اقتصاد مقاومتی و با یک حقوق زندگی را به خوبی مدیریت میکردیم و خیلی از موارد مصرفی اعم از خوراکی و پوشاکی را در خانه تولید میکردیم. میتونم به جرات بگم لباس کل اعضای خانواده دوخت خودم بود، بخاطر علاقه ی زیادم به خیاطی، همسرم هم خیلی همراهی میکردن در خرید پارچه های متنوع و با وجود تعداد زیاد مون، همیشه در فامیل هم خوش پوش بودیم و هم نوپوش با هزینه ای گاها یک چهارم بقیه....
با تولد هر فرزند رزق مادی و معنویمون بیشتر شد، باتولد پسرم ماشین نو خریدیم، با تولد دختر اول یک زمین با فروش طلاهای پس اندازم و با مساعدت خانواده ام و لطف خدا سال ۹۴ خونه ای بزرگ ولی قدیمی و تقریبا دور از مرکز شهر خریدیم.
با تولد دختر سوم گرچه تصادف سختی کردیم و ماشین مون تقریلا کامل از بین رفت ولی جز شکستگی پای پسرم و شانه ی دختر اول و مقداری جراحات دیگر خدا را صد هزار مرتبه شکر همه زنده ماندیم و بعد از مدت کوتاهی هم در سلامت کامل بودیم و هم یک ماشین بهتر و بزرگتر از قبل خریدیم.
بعد از گذشت دو سال و نیم از تولد فرزند چهارم تصمیم به بارداری مجدد گرفتیم که بخاطر فوت غافلگیرانه ی مادر شوهرم و شرایط روحی همسرم و بعد هم خواست خدا، یکسال و نیم این تصمیم به تعویق افتاد، تا اینکه به لطف خدا دوماه هست که باردار و طبق معمول مادرم بی اطلاع!
من نوه ی اول خانواده مادریم هستم، لذا در این سبک زندگی و فرزندآوری پیشگام بودم و تقریبا رسم غلط و منحوس دوتا بچه کافیه را که به شکل جدی در نسل مادران ما رسوخ کرده و ادامه داشت را برچیدم و این نهضت با تلاش بقیه نیز ادامه پیدا کرده الحمدلله.
از خدا میخواهم که به همه ی زنان سرزمینم که آرزوی مادر شدن دارند، توفیق مادری با فرزندانی صالح و سالم عطا کند، و مرا هم در این راه کمک نماید.
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از تبلیغات شادی و نکات مومنانه
🌟✨ به دنیای شگفتانگیز استعدادها خوش آمدید! ✨🌟
آیا میدانید که هر کودک یک ستاره درخشان است؟ 🌈 در کانال ما، با روشهای جذاب و سرگرمکننده، استعدادهای پنهان کودکان را کشف میکنیم! 🎨🎶
به ما بپیوندید و با فعالیتهای خلاقانه، بازیهای آموزشی و نکات مفید، به رشد و شکوفایی فرزندانتان کمک کنید! 💪👶
همین حالا عضو شوید و سفر شگفتانگیز استعدادها را آغاز کنید! 🚀💖
https://eitaa.com/joinchat/2504852446C5b3b89d0ef
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۶۱۳
#ازدواج_آسان
#خانواده_مستحکم
#فرزندآوری
#رزاقیت_خداوند
من در حال حاضر یک خانم ۴۵ ساله ام.😊 در سن ۳۵ سالگی ازدواج کردم🌺🌺. تحصیلات دانشگاهی دارم و همچنین حوزوی.
از ۱۸ سالگی هم کار بیرون از منزل رو تجربه کردم. اینا رو میگم که بدونین از لحاظ اقتصادی و وجهه اجتماعی مشکلی نداشتم. خواستگار زیاد داشتم.🙇♀
عده زیادی که اصلا با معیارهام جور نبودن. بقیه هم وقتی می فهمیدن یک مشکل ظاهری دارم که تو زیبایی تاثیر داره. پا پس میکشیدن.
البته با داشتن حجاب مشکل من معلوم نبود. اینم بگم من اونها رو زیر سوال نمیبرم. من دیگه کلا بی خیال ازدواج شده بودم. هر کسیم میگفت. سریع رد می کردم.
من با همسر فعلیم همکار بودیم. ضمنا من معتقد و مذهبی بودم. همسرم سال ۹۰ خواستگاری کردن از من به واسطه ی مدیریت محل کار مون. من فقط یک شوخی فرض کردم.چون ایشون چند سالی از من کوچیکتر بود. اما مذهبی و معتقد و کاری و کوشا بودن. یعنی با خصوصیات اخلاقی و ظاهری که داشتن، هر دختر عاقلی ایشون رو انتخاب میکرد. اما از لحاظ اقتصادی صفر بودن. چون مادیات براشون اهمیتی نداشت هر چی کار کرده بودن در اختیار خانواده گذاشته بودن.
خلاصه ایشون بدجور پیگیر بودن. از من انکار و از ایشون اصرار😇. خلاصه با هم صحبت کردیم، وقتی باهاشون حرف زدم، دیدم خیلی به معیارام نزدیکن. اما چیزی نگفتم و بازم رد کردم.
دوباره واسطه فرستادن و موضوع رو با خانوادشون مطرح کردن. خانواده عجیب باهاشون مخالفت کردن. اما ایشون چون محبوب خانواده بودن، توجه ها رو جلب کردن البته به سختیییی😢.
مادرشون اومد. خواهرشون اومد. پدرشون اومد.....اما میگفتن که پسرمون اصرار داره اما ما مخالفیم. خلاصه اینکه ایشون چندین جلسه مشاوره مذهبی ازدواج رفتن. بعد هم با هم رفتیم.
کم کم بهشون علاقه مند شدم. اما باید رضایت خانواده خصوصا مادر رو به دست میاوردن. این شرط من بود. منم مشغول رضایت گرفتن از خونوادم بودم.
خلاصه حربه آخر من برای منصرف کردن ایشون مطرح کردن مشکلم بود و ایشون گفتن مشکلی ندارن و این قضیه فقط مربوط به خودمون دوتاس نه کس دیگری.
ایشون اردیبهشت ۹۱ خواستگاری اومدن. تیر ۹۱ عقد کردیم. بهمن ۹۱ عروسی. مراسم ها به درخواست خودمون ساده برگزار شد. بعد از عروسی، همسرم اجازه ندادن برم سرکار. صرفا بخاطر اینکه دیگه برام کافیه و باید برای خودم وقت بذارم.
دی ماه ۹۲ دخترم بدنیا اومد و دی ماه ۹۵ دختر دومم. بارداری هام خوب بود. هر دو دخترم توسط پزشک مذهبی و حافظ قرآن بدنیا اومدن با زایمان طبیعی.
تمام مسایل بعد زایمان و بچه داری فقط خودم بودم و همسرم که البته صبح تا شب سرکار بودن. اما کمکم و یاورم بودن.
خدایی رزق و روزی بچه هام خوب بود. سال ۹۷ یک سقط ۲/۵ماهه داشتم😞.خیلی برام سخت بود. بعد از سقط دچار کم خونی شدم.
خیلی دلم میخواد سردار امام زمان عج از جنس پسر هم داشته باشم. دعا کنین.خداوند توفیقش رو بهمون بده.
هنوز مستاجریم و از دار دنیا یک پراید داریم. اما زندگیمون مملو از عشق و آرامشه و همه اینها رو مدیون الطاف اهل بیت و هم عقیده بودنمون میدونم.
تجربه به من ثابت کرد اگر همدل و هم عقیده باشی و البته عشق و دوستی بین زن و شوهر باشه، میشه بهترینها رو به دست بیاری و رو به کمال باشی. همکاری و همیاری حرف اول رو میزنه.
از خداوند میخوام بهترین زندگیها نصیب بهترین و برترین زوجهای جهان اسلام بشه و نسل شیعه جهان بشریت رو فرا بگیره🤲
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از اطلاع رسانی گسترده حرفهای
❌️با این اوضاع گرونی حتما تا الان به فکر کار خونگی افتادی؟؟😔
من یه خانوم خانه دارم که توی خونه با ساخت
"جعبه های مخملی" به درآمد میلیونی رسیدم💵
👈اگه توام میخوای تو خونه کار کنی و پول در بیاری بسم الله💪
با این مهارتی که یاد میگیری ماهانه
ده تومن درآمد تضمینیه اونمتویخونه😉
👈 درآمد خانومای خانه دار رو با سند و مدرک تو کانال ببین حتما😎👉
برای همیشه یه مهارت پولساز یاد بگیر و کمک خرج خانوادت باش🙅♀️💰👇
https://eitaa.com/joinchat/3224633576C4227db1f13
اموزش های رایگان رو نبینی ضرر کردی❌️👆
هدایت شده از تبلیغات غذای خیابانی
🌺از ته دل نیت کن به امام جواد (ع) فکر کن آماده ای ؟
بزن روی حــرز چیزی بهت نشون میده که باورت نمیشه 😍👇 👇👇
🌺
🌺 🌺
🌺 🌺
🌺
🌺 🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🌺 🌺
🌺 🌺
🌺 🌺
برای رونق کسبوکار، زیاد شدن رزق و روزی، جلوگیری از چشم زخم و بسیاری از بلاها بیا یهپیشنهاد برات دارم😊
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#ارسالی_مخاطبین
#تجربه_من ۶۱۰
👌«فرزند بیشتر، زندگی شیرین تر»
#برکت_خانه
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
کتابچه ماده 47.pdf
3.11M
✅ کتابچه راهنمای مادران باردار
#دوران_بارداری
#فرزندآوری
#مادری
#دوتا_کافی_نیست
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075