•.
همه آمده ایم به مهمانی...
دستهایمان را نگاه کن...
خالی تر از خالی..
تهی
لبریز از روزمره گی...
دلخوش چهاررکعت نمازدست وپاشکسته..
سرخوش ازچهاربارهیئت ... اما..
خودمان هم میدانیم
همه اینها...
دوریال هم نمیارزد.... تمام دلخوشی ما ....
تویی
تویی که ما را آدم حساب کردی و...
برایمان دعوت نامه فرستادی
نه به چشمهای آلوده مان ..
ونه به پاهای لغزان مان...
ونه به دفترچه خط خطی مان ...
که صد بار توبه نامه نوشتیم و...
به روز نکشیده ...
دوباره از تو بریدیم ...
به هیچ کدام نگاه نکردی
و انگار...
شتر دیدی ....
ندیدی ...
با ما رفتار کردی ...🌱!
❣#سلام_امام_زمانم❣
💕#سلام_پدر_مهربانم💕
🌸روزچهاردهم آمده آقـا برگرد
همهی دلخوشیِّ امابیها برگرد
🌸منجی عالمِ امکان، به ستوه آمدهام
آیهی چهارده سوره زهـرا برگرد.
#اللهمعجللولیکالفرج🤲
سلام بروی ماهتون رفقا✋
#صبح_بخیر😊
رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
🌹سلام ب ابراهیم 🌹 ابراهيم هنوز مشــغول بود و در كنار كانــال دوم بچهها را كمك ميكرد. خيلي مواظب
🌹سلام بر ابراهیم 🌹
طبق دســتور فرمانده، بچههایی را كه اطراف كانال دوم و توي مسير بودند آوردم عقب، حتي خيلي از مجروحها را كمك كرديم و رسانديم عقب.
اين كار، دو سه ساعتي طول كشيد. ميخواستم برگردم، اما بچههاي لشکر گفتند: نميشه برگردي! با تعجب پرسيدم: چرا؟!
گفتند: دستور عقبنشيني صادر شده، فايده نداره بري جلو. چون بچههاي ديگه هم تا صبح برميگردند.
ســاعتي بعد نماز صبح را خواندم. هوا در حال روشن شدن بود. خسته بودم و نااميد. از همه بچههايي كه برميگشــتند سراغ ابراهيم را ميگرفتم. اما كسي خبري نداشت.
دقايقي بعد مجتبي را ديدم. با چهرهاي خاك آلود وخســته از ســمت خط برميگشت. با نااميدي پرسيدم: مجتبي، ابراهيم رو نديدي!؟
همينطور كه به سمت من ميآمد گفت: يك ساعت پيش با هم بوديم. با خوشحالي از جا پريدم، جلو آمدم و گفتم: خب، الان كجاست؟!
جواب داد: نميدونم، بهش گفتم دســتور عقبنشيني صادر شده، گفتم تا هوا تاريكه بيا برگرديم عقب، هوا روشن بشه هيچ كاري نميتونيم انجام بديم.
اما ابراهيم گفت: بچهها توكانالها هستند. من ميرم پيش اونها، همه با هم برميگرديم.
مجتبي ادامه داد: همين طور كه با ابراهيم حرف ميزدم يك گردان از لشکر عاشورا به سمت ما آمد.
ابراهيم سريع با فرمانده آنها صحبت كرد و خبر عقبنشيني را داد. من هم چون مسير را بلد بودم، با آنها فرستاد عقب.
خودش هم يك آرپيجي با چند تا گلوله از آنها گرفت و رفت به سمت كانال. ديگه از ابراهيم خبري ندارم.
ســاعتي بعد ميثم لطيفي را ديدم. به همراه تعــدادي از مجروحين به عقب
برميگشت. به كمكشان رفتم. از ميثم پرسيدم: چه خبر!؟
گفت: من و اين بچههایی كه مجروح هســتند جلوتــر از كانال، لای تپهها افتاده بوديم. ابرام هادي به داد ما رسيد.
ُ يكدفعه سرجايم ايستادم. باتعجب گفتم: داش ابرام؟! خب بعدش چي شد!؟
گفت: به سختي ما رو جمع كرد. تو گرگ و ميش هوا ما رو آورد عقب.
توي راه رسيديم به يك كانال، كف كانال پر از لجن و ... بود، عرض كانال هم زياد بود.
ابراهيم رفت دو تا برانكارد آورد و با آنها چيزي شبيه پل درست كرد! بعد هم ما را عبور داد و فرستاد عقب. خودش هم رفت جلو.
ســاعت ده صبح، قرارگاه لشــکر در فكه محل رفت و آمد فرماندهان بود.
خيليها ميگفتند چندين گردان در محاصره دشمن قرار گرفتهاند!
#سلام_بر_ابراهیم
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚5207🔜
#آخُدا
یه زمانی بوده که بندههات
وقتی مشکلی براشون پیش میومد
یا وقتی سوالی داشتن
یا مثلاً هروقت دلشون تنگ میشد
پامیشدن میرفتن در خونهٔ امامشون
همینکه میدیدنش
غم و غصه از دلشون میرفت.
آره خدا، ما شکایت داریم
از اینکه تو زمونهای زندگی میکنیم
که نه پیامبرمون پیشمونه
و نه امام زمانمون؛
زندگیامون واقعاً سخت شده . . .💔
رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
#آخُدا یه زمانی بوده که بندههات وقتی مشکلی براشون پیش میومد یا وقتی سوالی داشتن یا مثلاً هروقت دلشو
🔶
اَللَّـهُمَّ اِنّا نَشْكوُ اِلَيْكَ
فَقْدَ نَبِيِّنا صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَالِهِ
وَغَيْبَةَ وَلِيِّنا
وَكَثْرَةَ عَدُوِّنا
وَقِلَّةَ عَدَدِنا
📖 دعایافتتاح
15.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شوخی با روزه اولی ها😂
خیلیا باید از این بچهها یاد بگیرن👏
روزه اولی ها التماس دعا❤️🤲
#ماه_رمضان
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚5208🔜
رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
خوندنِ مطالب انگیزشی خوبه، خب؟ اما تا قدمی برنداری به هدفت نزدیک نمیشی.. به قول مادربزرگم با حلوا
بریم سراغِ بحث شیرینِ تنبلی😅
همه تنبلی رو دوست داریم اما دیگه زمانی
تا کنکور نمونده!
هیچکس جز خودتون نمیتونه بهتون کمک
کنه.🍃
برایِ آیندت بجنگ رفیق ^^
#درسخوان 74
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚5209🔜