6.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استورے✨
بغلمڪنحسین...!💔😔
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚2646🔜
4_5897685474088061999.mp3
1.74M
#مداحے ڪامل#استورے👆🏾..
بغلمڪنحسین...!😭💔
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚2647🔜
💖سلام امام زمانم💖
😭جمعهها رفت ولی جمعهی موعود نشد
جمعهها میرود ای جمعهی دلخواه بیا
#الـلَّـھُـمّ_عـجِّـلْ_لِوَلـیِک_ألْـفَـرَج
رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
#قسمت_بیست_و_پنجم مزد خون #بر_اساس_واقعیت هر چی این حاج آقای خوش تیپ صحبت کرد از امام حسین(ع)
#قسمت_بیست_و_ششم
مزد خون
#بر_اساس_واقعیت
خیلی با رغبت ابراز علاقه کردم و گفتم خدا کنه بتونم و کاری از دستم بر بیاد دریغ نمیکنم برای امام حسین( ع ) انشاءالله...
لبخندی زد و تا اومد مطبی بگه، یه جوون که از چهرهی آفتاب سوختهاش پیدا بود از شهرهای جنوب کشور هست از ما عذر خواهی کرد و گفت: ببخشید حاج آقا میشه لطف کنید چند لحظه بیاید ما باید زود بریم کاری پیش اومده...
که بنده خدا حاج آقای خوش تیپمون از ما عذر خواهی کرد و رفت و حسابی مشغول شد...
دیگه واقعاً چندین ساعت از فاطمه خبری نداشتم ضمن اینکه میخواستم به شیخ مهدی هم زنگ بزنم، خیلی زشت بود اون همه پول و هزینه رو برام واریز کرده بود و من تا اون موقع زنگ هم بهش نزدم!
به منصور گفتم: حاجی اگه کاری نداری من برم بیمارستان یه سر بزنم به خانمم خیالم راحت بشه!
محکم زد روی پام و گفت: هر چند که راهت نمیدن داخل ولی بیا بریم میرسونمت...
گفتم: نه حاجی مزاحم نمیشم باید چند جای دیگه هم برم ممکنه طول بکشه...
چشمکی زد و با شیطنت گفت: خیره اخوی انشاءالله خیره...
خیلی جدی نگاهش کردم و گفتم: منصور یه بار دیگه از این تکه کلامها بگی، کلاهمون میره تو هم گفته باشم!
اصلا از این نوع تفکر خوشم نمیاد حتی به شوخی!!!
گفت: باشه بابا، آقا مرتضی یه چیزی گفتم با هم بخندیم گناه که نکردم اشاره به یکی از احکام خدا بود!
گفتم: اخوی اولاً که شوخیشم قشنگ نیست!
دوماً اینکه شما که طلبهای بهتر از بقیه میدونی هر حکمی شرایط خاص و افراد خاص خودش رو داره سوما...
هنوز حرفم تموم نشده بود، پرید وسط صحبتم و با حالت عذر خواهی محاسنش رو با دستش گرفت و گفت: تسلیم اخوی تسلیم...
بعد هم اصلاً به روی خودش نیاورد و ادامه داد: حالا شیخ مرتضی فردا پایهایی چند جا با هم بریم؟!
گفتم: با این وضعیت خانمم کار خاصی که ندارم اما یکدفعه یادم افتاد من باید کارهای ثبت نامم رو انجام بدم و توی این موقعیت بهترین فرصته...
گفتم: منصور تازه یادم افتاد فردا احتمالاً درگیرم حالا باز هم بهت خبر میدم...
خداحافظی کردم و راه افتادم سمت بیمارستان...
با خودم فکر میکردم شاید علت اینکه مهدی با منصور و بچههاشون باج بهم نمیدن بخاطر همین شوخیهای بیجای منصوره! اما نه منصور سریع پذیرفت و عذر خواهی کرد و مطمئنم تکرار نمیکنه، پس مسئله این نیست!!!
اینکه چی باعث این همه فاصله بین شیخ مهدی و شیخ منصور شده بود ذهنم رو حسابی مشغول کرده بود...
شماره مهدی رو گرفتم که ازش تشکر کنم...
چند تا زنگ خورد بعد جواب داد...
مثل همیشه گرم و صمیمی بدون اینکه به روی خودش بیاره چکار مهمی برام انجام داده با هم احوال پرسی کردیم، ازش کلی تشکر کردم اما قشنگ بحث رو عوض کرد و گفت: خب کی باید بیایم شیرینی تولد آقازادتون رو بخوریم شیخ مرتضی...
گفتم: انشاءالله تا دو هفته ی دیگه گفتن، خیلی دعا کنید که مشکلی پیش نیاد...
گفت: نگران نباش انشاءالله سالم و صالح پا به رکاب و سرباز آقا، پس احتمالاً میام میبینمت، دو هفته ی دیگه قم جلسه ای داریم توفیق و سعادتم داشته باشیم شما و آقازادتون رو هم زیارت میکنیم...
خیلی خوشحال شدم که قرار شد ببینمش...
توی دلم یه چیزی میگفت ماجرای دیدن منصور رو به شیخ مهدی بگم ....
ادامه دارد...
نویسنده:#سیده_زهرا_بهادر
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚2648🔜
11.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
:))))💔
#دلتنگیمآقا
#امام_رضا
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚2649🔜
•°
زنگ آخر ....
پرواز ....
میدانيد؛
آخرين زنگ زندگیمان کی ميخورد؟
خدا ميداند
ولی.
آن لحظه که آخرين زنگ دنيا میخورد
ديگر نه ميشود .فرصت خواست و نه
ميشود کسی را واسطه کرد ..
آن روز تازه می فهميم که دنيا با همه
پیچیدگی ... امتحانی دشوار بود .
وآن روز تازه می فهميم که زندگی عجب
سوال سختی بود . سوالی که بيش از يک
بار نمی توان به آن پاسخ داد.و نمیشود
جواب غلط را پاک ودوباره جواب درست
را نوشت ..
خدا کند آن روز که آخرين زنگ دنيا ميخورد
روی تخته سياه اعمالمان، اسم ما را جز
خوبها بنويسند.
خدا کند حواسمان باشد که زنگ های
تفريح آنقدر در حياط نمانده باشيم .
که حیات واقعی را از ياد برده باشيم..
خدا کند که دفتر زند گی مان را زيبا جلد
کرده باشيم و سعی ما بر اين بوده باشد .
که نيکی ها و خوبی ها را در آن نقاشی
کنيم
بدانیم 👇
دفتر دنيا، چک نويسی بيش نيست .
جمعه ها دلها تنگ ميشوند..
خدا کند؛
زنگ آخر فراق ما با مهدی زهراع
نزدیک باشد ..
و پس از آن غرق در قرب و زیبایی
و وصال باشیم ...
#صاحبنآ ...🌱•.
#امام_زمان