eitaa logo
رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
860 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.4هزار ویدیو
69 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم ارتباط با ادمین: @labaick کانال طبیب جان @Javaher_Alhayat استفاده از مطالب کانال آزاد است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌹 سلام بر ابراهیم 🌹🍃 🍃 🍃 راوی: حسين الله‌كرم 📿ســيدحسين طحامی (کشتی‌گير قهرمان جهان) به زورخانه‌ی ما آمده بود و با بچه‌ها ورزش می‌کرد. هر چند مدتی بود که ســيد به مســابقات قهرمانی نمی‌رفت، اما هنوز بدنی بســيار ورزيده و قوی داشــت. بعد از پايان ورزش، رو کرد به حاج‌حســن و گفت: حاجی، کسی هست با من کشتی بگيره؟ حاج‌حســن نگاهی به بچه‌ها کرد و گفت: ابراهيم، بعد هم اشاره کرد، برو وسط گود. ًدر کشتی پهلوانی، حريفی که زمين بخورد، يا خاک شود می‌بازد. کشتی شــروع شد. همه‌ی ما تماشــا می‌کرديم. مدتی طولانی دو کشتی‌گير، درگير بودند، اما هيچ‌کدام زمين نخوردند. فشار زيادی به هر دو نفرشان آمد، اما هيچ‌کدام نتوانست حريفش را مغلوب كند، اين کشتی پيروز نداشت.! بعد از کشتی، سيد‌حسين بلندبلند می‌گفت: بارک الله، بارک الله، چه جوان شجاعی، ماشاءالله پهلوان! ٭٭٭ 🍃ورزش تمام شده بود. حاج‌حسن خيره‌خيره به صورت ابراهيم نگاه می‌کرد. ابراهيم آمد جلو و با تعجب گفت: چيزی شده حاجي!؟ حاج‌حســن هم بعد از چند لحظه سکوت گفت: قديم‌ها تو تهران، دو تا پهلوان بودند به نام‌های حاج‌سيد‌حسن رزاّز و حاج‌صادق بلور‌فروش، اون‌ها خيلی با هم دوست و رفيق بودند. توی کشــتی هم هيچ‌کس حريفشــان نبــود. اما مهم‌تر از همــه اين بود که بنده‌های خالصی برای خدا بودند. هميشه قبل از شروع ورزش، کارشان را با چند آيه از قرآن و يه روضه‌ی مختصر و با چشمان اشــک آلود برای آقا اباعبدالله (ع) شروع می‌کردند. نفسِ گرم حاج‌محمد‌صادق و حاج‌سيد‌حسن، مريض شفا می‌داد. بعــد ادامه داد: ابراهيم، من تو رو يه پهلوان می‌دونم مثل اون‌ها! ابراهيم هم لبخندی زد و گفت: نه حاجی، ما کجا و اون‌ها کجا. بعضــی از بچه ها از اينکه حاج‌حســن اينطور از ابراهيــم تعريف می‌کرد، ناراحت شدند. 🌱فردای آن روز پنج پهلوان از يکی از زورخانه‌های تهران به آنجا آمدند. قرار شد بعد از ورزش، با بچه‌های ما کشتی بگيرند. همه قبول کردند که حاج‌حسن داور شود. بعد از ورزش، کشتی‌ها شروع شد. چهار مسابقه برگزار شد، دو کشتی را بچه‌های ما بردند، دو تا هم آن‌ها. اما در کشتی آخر، كمی شلوغ کاری شد! آن‌ها سر حاج‌حسن داد می‌زدند. حاج‌حسن هم خيلی ناراحت شده بود. من دقت کردم و ديدم کشــتی بعدی بين ابراهيم و يکی از بچه‌های مهمان اســت. آن‌ها هم که ابراهيم را خوب می‌شناختند مطمئن بودند که می‌بازند. برای همين، شلوغ کاری کردند که اگر باختند تقصير را بيندازند گردن داور! همه عصبانی بودند. چند لحظه‌ای نگذشــت که ابراهيم داخل گود آمد. با لبخندی که بر لب داشــت با همه‌ی بچه‌های مهمان دست داد. آرامش به جمع ما برگشت. 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 ادامه دارد ... لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚4502🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_1205810954.mp3
5.28M
🥀رحلت پیامبر (ص) تسلیت داره کم کم رو تموم شهر غبار غم می شینه نداره لطف و صفا دیگه بدون تو مدینه لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚4503🔜
AUD-20211005-WA0008.mp3
8.57M
شهادت امام حسن علیه السلام تسلیت🖤 بارون اشکام داره می‌باره تو شهر غربت شدم آواره🖤 لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚4504🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️ غربت؛ درد عجیبی‌ست . . . آشنا باشی و تو را نشناسند ! دلسوز و دستگیر باشی و تو را نخواهند ! سکوت بقیع، فریادی از جنس همین غربت‌هاست و به قدمت همین نشناختن‌ها و نخواستن‌هاست که تاریخِ نبودنِ مردی از جنسِ خورشید، تا به امروز رقم خورده... لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚4505🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو که آخه کاری غیر از نداری، چجوری قبول کنم که نداری؟!💔 لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚4506🔜
🌿 به او میگفتند اُمیّ! مثلاً مسخره‌اش میکردند، میگفتند دیوانه و جادوگر است! از پشت بام هم خاک میریختند روی سرش... ولی امروز اسم و رسم هست و اسم و رسم آنها خیلی وقت است که نیست... « اللهم صل علی محمد و آل محمد »🌱! .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
#کنترل_ذهن برای #تقرب 40 کسب فضائل 🔶امیرالمومنین علی علیه السلام در کلامی نورانی میفرماید: خودت ر
غذاست. باید یه جایی بذاری که ازش محافظت بشه. میکروب ها و سایر موجودات که علاقمند به این غذا هستن میان و از بینش میبرن. برای آدم هم همینطوره. 💢 قبل از آفرینش انسان، یه میکروب بزرگ بوده به نام ابلیس. 🔵 ضمن اینکه سازوکاری که خدا درون انسان قرار داده برای انتخاب تمایلات برتر و رشد خودش، این هم چون زود علاقه پیدا میکنه اگه تربیت نشه خراب میشه آدم. 📌 در بحث هم همینطوره. اگه کسی تمرین و ممارست نکنه و دقت نکنه کنترل ذهنش رو نمیتونه به دست بیاره و حتما ذهنش خودبخود بیمار میشه و زندگی آدم دچار مشکل خواهد شد. ✴️ مثلا این که آدم نگران خطر باشه چیز بدی نیست ولی اگه ذهن خودت رو کنترل نکردی و همینجوری رهاش کردی، کم کم از شما یه موجود ترسو و ضعیف میسازه... 😒 انسان یه انرژی هسته ای رها شده هست. اگه کنترلش نکنی خراب میکنه و همه چیز رو نابود میکنه. ✅ ولی اگه این انسان و اون انرژی هسته ای آزاد شده در وجودش رو ببرید توی یه نیروگاهی و ازش حساب شده استفاده کنی اتفاقات خوبی می افته!😊 اینکه آدم علاقمند باشه که مال و ثروت جمع کنه و پول در بیاره بد نیست. اتفاقا توی روایات تحسین شده این کار. ✅ حتی در روایت میفرماید کسی که دنبال پول جمع کردن نباشه توش خیری نیست... 🌺 خود امام صادق علیه السلام یه پولی دستشون رسید. سریع دادن به یه نفر و فرمودن برو باهاش تجارت کن تا زیاد بشه. 🌷 بعد حضرت توضیح دادن: من دنبال عشق و علاقه به زیاد شدن مال نیستم ولی دوست دارم خدا ببینه که من آدم مفیدی هستم و دارم نعماتش رو زیاد میکنم.... 💢 متاسفانه دینداران، اصلا پول در آوردن رو جزو اعمال دینی خودشون نمیدونن! این خیلی عجیب و تاسف برانگیزه.... در کل انگیزه پول در اوردن رو اگه رهاش کنی باعث نابودی انسان میشه مثل همون نگرانی.. ادامه بحث رو در جلسه بعد تقدیم خواهیم کرد. فعلا تا اینجاش رو داشته باشید🌹 لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚4507🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_1181208323.mp3
13.24M
جانم حسن..... به تو دل خوش کردم.... حاج مهدی رسولی لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚4508🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم‌ الله الرحمن الرحیم🌿
. 🌱 ☀️ یه حس خوب یه صبح خوب یه روز خوب و کلی خبرهای خوب امـروزتـون قشنگ و سرشار از آرامش 🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌹 سلام بر ابراهیم 🌹🍃 🍃 🍃 "واليبال تک نفره" راوی: جمعی از دوستان شهيد 💠بازوان قوی ابراهيم از همان اوايل دبيرســتان نشــان داد که در بســياری از ورزش‌ها قهرمان اســت. در زنگ‌های ورزش هميشــه مشــغول واليبال بود. هيچکس از بچه ها حريف او نمی‌شد. يک‌بار تک نفره در مقابل يک تيم شش نفره بازی کرد! فقط اجازه داشت که سه ضربه به توپ بزند. همه‌ی ما از جمله معلم ورزش، شــاهد بوديم که چطور پيروز شد. از آن روز به بعد ابراهيم واليبال را بيشتر تک نفره بازی می‌کرد. بيشتر روزهای تعطيل، پشت آتش‌نشانی خيابان هفده شهريور بازی می‌کرديم. خيلی از مدعی‌ها، حريف ابراهيم نمی‌شدند. اما بهترين خاطره‌ی واليبال ابراهيم بر می‌گردد به دوران جنگ و شهر گيلانغرب. در آنجــا يک زمين واليبال بود که بچه‌های رزمنــده در آن بازی می‌کردند. يک روز چند دســتگاه مينی‌بوس برای بازديــد از مناطق جنگی به گيلانغرب آمدند که مســئول آن‌ها آقای داودی رئيس ســازمان تربيت‌بدنی بود. آقای داودی در دبيرستان، معلم ورزش ابراهيم بود و او را کامل می‌شناخت. ايشان مقداری وسایل ورزشی به ابراهيم داد و گفت: هر طور صلاح می‌دانيد مصرف کنيد. بعد گفت: دوســتان ما از همه‌ی رشته‌های ورزشی هستند و برای بازديد آمده‌اند‌. 🍃ابراهيم کمی برای ورزشــکارها صحبت کرد و مناطق مختلف شــهر را به آن‌ها نشان داد، تا اينکه به زمين واليبال رسيديم. آقــای داودی گفت: چند تــا از بچه‌هايپی هيئت واليبال تهران با ما هســتند. نظرت برای برگزاری یک مسابقه چيه؟ ســاعت ســه عصر مسابقه شروع شــد. پنج نفر که سه نفرشــان واليباليست حرفــه‌ای بودند يک طــرف بودند، ابراهيم به تنهائــی در طرف مقابل. تعداد زيادی هم تماشاگر بودند. ابراهيم طبق روال قبلی، با پای برهنه و پاچه‌های بالازده و زير پيراهنی، مقابل آن‌ها قرار گرفت. به قدری هم خوب بازی کرد که کمتر کسی باور می‌کرد.! بازی آن‌ها يک نيمه بيشتر نداشت و با اختلاف ده امتياز به نفع ابراهيم تمام شد. بعد هم بچه‌های ورزشکار با ابراهيم عکس گرفتند. آن‌ها باورشان نمی‌شــد که يک رزمنده‌ی ساده، مثل حرفه‌ای‌ترين ورزشکارها بازی كند.! 📿يک‌بــار هم در پادگان دوكوهــه، برای رزمنده‌ها، از واليبــال ابراهيم تعريف كردم. يكي از بچه ها رفت و توپ واليبال آورد. بعد هم دو تا تيم تشــكيل داد و ابراهيم را هم صدا كرد. او ابتدا زير بار نمی‌رفت و بازی نمی‌كرد، اما وقتی اصرار كرديم گفت: پس همه‌ی شما يک‌طرف، من هم تكی بازی می‌كنم! بعــد از بازی، چند نفر از فرماندهان گفتند: تا حــالا اينقدر نخنديده بوديم...! ابراهيم هر ضربه‌ای كه می‌زد، چند نفر به سمت توپ می‌رفتند و به هم برخورد می‌كردند و روی زمين می‌افتادند! ابراهيم در پايان، با اختلاف زيادی بازی را برد. 🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 ادامه دارد ... لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚4509🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا