eitaa logo
˼فاتحیـʜɪɴـن˹
2.5هزار دنبال‌کننده
280 عکس
136 ویدیو
5 فایل
˼ یاالله˹ علت عقب ماندگـی دین نیست .. فهم غلط از دیـن است 🍾 ‌꧇)! ____ ___ بکاوید : @negareh1 • انتشار دهنده باشید .
مشاهده در ایتا
دانلود
فردي نشسته بود و "ياربّ" ميگفت. شيطان بر او ظاهر ميشود و ميگويد: تا به حال اين همه ياربّ گفته‌اي فايده داشته است؟ مرد دلش شکست و از دعا کردن منصرف شد و خوابيد. شب كسي به خواب او آمد و گفت چرا ديگر "ياربّ" نمي گويي!؟جواب داد : چون جوابي نمي شنوم و ميترسم از درگاه خدا مردود باشم ، پس چرا دعا بكنم!؟ گفت خدا مرا فرستاده است تا به تو بگويم اين ياربّ گفتن هایت همان لبّيك و جواب ماست! يعني اگر خداوند نخواهد صداي ما به درگاهش بلند شود اصلا نميگذارد "ياربّ" بگوييم! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‎‌‌ ‌‌ ‌-ғᴀᴛᴇʜɪɴ³¹³ .🤍🪴
Mahmoud Karimi - Gole Chadore Goldaret.mp3
3.43M
• ببین مۍتوانی بمانۍ؛بمان .. -- چہ کم دارد این زندگانۍ؛بمان ..
روزی پزشکی سالخورده که از افسردگی شدید رنج می‌برد، برای معالجه و درمان نزد من آمد. او توان این را نداشت که با اندوه از دست دادن همسرش در دو سال پیش کنار بیاید. نیروی چیره شدن بر این درد و رنج را در خود نمی‌دید. او همسرش را به‌شدت دوست می‌داشت. از دست من چه کاری ساخته بود؟ به او گفتم دکتر چه می‌شد اگر شما مرده بودید و همسرتان زنده می‌ماند؟ _ وای که دیگر این خیلی بدتر بود، بیچاره او چگونه می‌توانست این‌همه درد و رنج را به تنهایی تحمل کند؟ از این فرصت استفاده کردم و در پاسخ گفتم: دکتر پس ببینید که این درد و رنج نصیب او نشد، و این شما هستید که رنجش را به جان خريديد و اکنون باید آن را تحمل کنید. سکوت کرد، تنها به آرامی دستم را فشرد و مطب را ترک کرد... رنج وقتی معنا یافت، معنایی چون گذشت و فداکاری، دیگر آزاردهنده نيست... ‌-ғᴀᴛᴇʜɪɴ³¹³ .🤍🪴
قيمت چشم و گوش و دست و پا . . يكى، در پيش بزرگى از فقر خود شكايت مى‏كرد و سخت مى‏ناليد . گفت: خواهى كه ده هزار درهم داشته باشى و چشم نداشته باشى؟ گفت: البته كه نه . دو چشم خود را با همه دنيا عوض نمى‏كنم.گفت: عقلت را با ده هزار درهم، معاوضه مى‏كنى؟گفت: نه . گفت: گوش ودست و پاى خود را چطور؟ گفت: هرگز .گفت: پس هم اكنون خداوند، صدها هزار درهم در دامان تو گذاشته است . باز شكايت دارى و گله مى‏كنى؟! بلكه تو حاضر نخواهى بود كه حال خويش را با حال بسيارى از مردمان عوض كنى و خود را خوش‏تر و خوش بخت‏تر از بسيارى از انسان‏هاى اطراف خود مى‏بينى . پس آنچه تو را داده‏اند، بسى بيش‏تر از آن است كه ديگران را داده‏اند و تو هنوز شكر اين همه را به جاى نياورده، خواهان نعمت بيش‏ترى هستى! ‌-ғᴀᴛᴇʜɪɴ³¹³ .🤍🪴
قرائت قرآن و گردش سنگ آسیاب حضرت جواد الا ئمّه ، امام محمّد تقى صلوات اللّه علیه حکایت فرماید:🌿 روزى پیامبر اسلام صلّلى اللّه علیه و آله توسّط سلمان فارسى رضوان اللّه تعالى علیه پیامى براى حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها فرستاد. سلمان گوید: همین که جلوى درب منزل آن مخدّره رسیدم ، ایستادم و سلام کردم ؛ سپس متوجّه شدم که حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها مشغول قرائت قرآن است و آهسته آیات قرآن را بر لب زمزمه مى نماید. و دیدم که سنگ آسیاب بدون آن که دست حضرت روى آن باشد، در حال چرخش و دور زدن است و کسى را نزد حضرتش نیافتم . برگشتم نزد رسول خدا صلّلى اللّه علیه و آله و عرضه داشتم : یا رسول اللّه ! جریان مهمّ و عظیمى را مشاهده کردم !! حضرت فرمود: آنچه را دیدى بیان کن ؟ گفتم : همین که جلوى درب منزل دخترت ، فاطمه سلام اللّه علیها رسیدم و سلام کردم ، متوجّه شدم که وى آهسته قرآن مى خواند و سنگ آسیاب مى چرخید و کسى را هم نزد او نیافتم . پس حضرت رسول صلّلى اللّه علیه و آله تبسّمى نمود و اظهار داشت : اى سلمان ! خداوند قلب دخترم ، فاطمه را سرشار از ایمان نموده است ، او تمام وجودش ایمان و یقین مى باشد و غرق در طاعت و عبادت پروردگار گشته بود. لذا خداوند متعال فرشته اى را به نام روفائیل رحمت فرستاده است تا وى را کمک نماید. و همان فرشته بوده است که سنگ آسیاب را براى دخترم فاطمه ، مى چرخانیده است . و سپس افزود: بدان که خداوند مهربان تمام امور دنیا و آخرت فاطمه را کفایت خواهد نمود. ‌-ғᴀᴛᴇʜɪɴ³¹³ .🤍🥀
غیرت زید بن علی بن الحسین (ع):🌿 زید فرزند امام سجاد علیه السلام از دلاور مردان رشید روزگار بود. روزی دید یکی از نیروهای بنی امیه سوار بر اسب شده و مشغول بدگویی به حضرت زهرا علیها السلام است. زید آن قدر عصبانی و ناراحت شد که بی اختیار گریه کرد و به یاران خود گفت: اما احَدٌ یغضِب لِفاطِمةَ اما احَدٌ یغضِب لِرسول اللّه آیا کسی نیست که برای حضرت زهرا علیها السلام غضب کند؟ آیا کسی نیست که برای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم خشم نماید؟ یکی از ارادتمندان زید، تحت تأثیر سخنان آتشین زید قرار گرفت، شمشیر را برداشت و مخفیانه از پشت سر آن سواره بد زبان رفت و او را کشت و بازگشت. دژخیمان بنی امیه به آن مرد دلاور حمله کردند. یاران زید تکبیر گویان برای نجات آن مرد جلوی حمله آنها را گرفتند و سرانجام آن مرد غیرت مند را از چنگ دژخیمان نجات دادند. زید از دلاوری آن مرد غیرت مند که ناسزاگوی بد زبان را کشته بود، بسیار خوشحال شد و پیشانی او را به نشانه دوستی بوسید.[1] پ.ن: [1] . محمدى اشتهاردى، حكايتهاى شنيدنى، ص 396 📚منبع : اکبری، محمود؛ غیرتمندی و آسیب ها، ص: 122 ‌-ғᴀᴛᴇʜɪɴ³¹³ .🤍🥀
📚 آورده‌اند که شخصی به مهمانی دوست خسیس رفت. به محض این که مهمان وارد شد. میزبان پسرش را صدا زد و گفت: پسرم امروز مهمان عزیزی داریم، برو و نیم کیلو از بهترین گوشتی که در بازار است برای او بخر. پسر رفت و بعد از ساعتی دست خالی بازگشت. پدر از او پرسید: پس گوشت چه شد؟! پسر گفت: به نزد قصاب رفتم وبه او گفتم از بهترین گوشتی که در مغازه داری به ما بده، قصاب گفت: گوشتی به تو خواهم داد که مانند کره باشد. با خودم گفتم اگر این طور است پس چرا به جای گوشت کره نخرم، پس به نزد بقال رفتم و به او گفتم: از بهترین کره ای که داری به ما بده. او گفت: کره ای به تو خواهم داد که مثل شیره ی انگور باشد، با خود گفتم اگر این طور است چرا به جای کره شیره ی انگور نخرم پس به قصد خرید آن وارد دکان شدم، و گفتم از بهترین شیره ی انگورت به ما بده، او گفت: شیره ای به تو خواهم داد که چون آب صاف و زلال باشد، با خود گفتم اگر این طور است چرا به خانه نروم، زیرا که ما در خانه به قدر کفایت آب داریم. این گونه بود که دست خالی برگشتم. پدر گفت: چه پسر زرنگ و باهوشی هستی؛ اما یک چیز را از دست دادی، آنقدر از این مغازه به آن مغازه رفتی که کفشت مستهلک شد. پسر گفت: نه پدر، کفش های مهمان را پوشیده بودم.🤍☘ ‎‎‌‌‎‎‌ ‎‎‌‌ ‌‌ ‌‎‎‌ ‌-ғᴀᴛᴇʜɪɴ³¹³ .☕️🍫
📚 عمری را که همچون دقایق می‌گذرد غنیمت شمار: پدر پیری در حال احتضار و در بستر بیماری فرزندش را نصیحتی کرد. پدر گفت: پسرم! هرگز منتظر هیچ دستی در هیچ‌جای این دنیا مباش و اشک‌هایت را با دستان خود پاک کن، چراکه همه رهگذرند. پسرم! زبان استخوانی ندارد ولی این‌قدر قوی است که بتواند به‌راحتی سری سخت را بشکند. پس مراقب حرف‌هایت باش. فرزندم! به کسانی‌ که پشت‌ سرت حرف می‌زنند بی‌اعتنا باش؛ آن‌ها جایشان همانجاست، دقیقا پشت‌ سرت، و هرگز نمی‌توانند از تو جلوتر بیفتند. پس نسبت به آنان گذشت داشته باش. پسرم! سن من 80 سال است ولی مانند هشت دقیقه گذشت و دارد به پایان می‌رسد؛ پس در این دقیقه‌های کوتاه زندگی، هرگز کسی را از خودت ناراحت نکن و مرنجان! پسر عزیزم! قبل از اینکه سرت را بالا ببری و نداشته‌هایت را پیش خدا شکوه و گلایه کنی، نظری به پایین بینداز و از داشته‌هایت شاکر باش!🤍☘ ‎‎‌‌‎‎‌ ‎‎‌‌ ‌‌ ‌‎‎‌ ‌-ғᴀᴛᴇʜɪɴ³¹³ .☕️🍫