eitaa logo
فاطمه عارف‌نژاد
695 دنبال‌کننده
178 عکس
9 ویدیو
5 فایل
📗 مجموعه‌شعر «شبانماه» | انتشارات شهرستان ادب 📘 مجموعه‌شعر «در رکاب صبح» | انتشارات شهرستان ادب اگر صحبتی بود: @arefnejad
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻اختتامیه کنگره شعر «شهید القدس» به میزبانی بنیاد مکتب حاج قاسم ✔️ شنبه ۸ دی‌ماه، ساعت ۱۸ الی ۲۱ ✔️ تهران، بنیاد فرهنگی هنری رودکی @fatemeh_arefnejad
هدایت شده از فاطمه عارف‌نژاد
رسیدند از غروبِ جاده مهمان‌های بسیاری ببین! جمع‌اند اطرافت پریشان‌های بسیاری هوا بوی جدایی می‌دهد در موسم دیدار افق ابری‌ست، در راهند باران‌های بسیاری تو خویشاوندی دیرینه‌ای با رودها داری به دریای تو می‌ریزند جریان‌های بسیاری نگاهت چلچراغ مسجد و دیر و کلیسا بود به تو روشن شده چشم شبستان‌های بسیاری از آن روزی که شهر آمادهٔ تشییع زخمت شد چراغانِ غمت مانده خیابان‌های بسیاری تو ای تا بوده و هست آشنا با سبزِ فروردین! گذشت از باغِ ما بی تو زمستان‌های بسیاری چرا گلدان شکست و گل‌ترین‌ها سرخ پوشیدند؟ چرا در خون خود غرق‌اند ریحان‌های بسیاری؟ به شوق آسمان از غزه تا بیروت، تا کرمان کبوتر می‌شوند این‌روزها جان‌های بسیاری بگو با دشمنان از اقتدار آه مظلومان کماکان پیش رو دارند طوفان‌های بسیاری… @fatemeh_arefnejad
آن سال… سال غربت و غم… سال پرباران… آن فصل… فصل درد و دوری… فصل یخبندان… آن رود رود صبح جمعه… آن شب مواج… آن آیه‌های جاری و آن نور در جریان… یادم می‌آید لحظه‌ای را که خبر آمد یادم می‌آید ساعتی را که جهان حیران… با روضهٔ مکشوف ما در سوگ فروردین دی‌ماه می‌لرزید بر هر شاخهٔ عریان از کوچه‌های شهر آه و گریه می‌جوشید نامش چه بود آن حادثه؟ سیلاب یا طوفان؟ فرمانده می‌آمد، به استقبال او لشکر می‌رفت با چشمان خیس و بغض نافرمان جغرافیای عشق پیش پای او برخاست از کربلا تا غزه، از بیروت تا تهران مردم به هم با اشک‌ها او را نشان دادند: آن آشنا! آن مرد! آن هم‌درد! آن انسان! او می‌گذشت و گرچه ایام زمستان بود می‌کاشت بذر عشق را در قلب هر گلدان دنبال دریایی؟ ببین! او راه را رفته‌ست پس رد پایش را بگیر ای رود سرگردان @fatemeh_arefnejad
52.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ «ملک سلیمانی» گروه سرود کریم اهل بیت (علیه السلام) شاعر: فاطمه عارف‌نژاد کارگردان: مهدی دشتبان‌زاده آهنگساز: ایمان آرانی به سفارش دفتر هنری ادبی ستاد فهما @fatemeh_arefnejad
بمب دیوانه، تانک یک‌دنده آسمان زیر بال جنگنده شهر _این تکه‌تکه آهن و سنگ_ شده یک پازل پراکنده همه‌جا حرف، حرف ویرانی همه‌جا وحشتی فزاینده مرد اما سکونِ در جریان مرد اما سکوتِ توفنده چشم در چشم ترس‌های سترگ برزخِ بهت و گریه و خنده به جهان عاشقانه دل‌داده از جهان عارفانه دل‌کنده نور را مثل شعله در تکثیر شام را چون فلق شکافنده با غروری کبود جنگاور با لباسی سفید رزمنده خستهٔ داغ‌های خون‌آجین زخمیِ طعنه‌های برنده روی ویرانه‌های حال نماند مطمئن ‌رفت رو به آینده پیش او داستان پر از کمبود پیش او شعر و عکس شرمنده راه او تا ابد ستاره‌نشان رسم او تا ابد درخشنده | @fatemeh_arefnejad
هدایت شده از بافتار
4.jpg
1.74M
آن‌ها نمی‌خواستند ما رود شویم. نمی‌خواستند ما آبشار شویم و خس‌وخاشاک را بروبیم. می‌خواستند تا جوی کوچکی هستیم ما را بخشکانند. آن‌ها تاب طوفان نداشتند. قیصر امین‌پور | «طوفان در پرانتز» 🔻رسانه بافتار 🆔https://eitaa.com/joinchat/4285857982C557b3c5b35
آن‌ها نمی‌خواستند ما رود شویم. نمی‌خواستند ما آبشار شویم و خس‌وخاشاک را بروبیم. می‌خواستند تا جوی کوچکی هستیم ما را بخشکانند. آن‌ها تاب طوفان نداشتند. قیصر امین‌پور | «طوفان در پرانتز» :: :: :: چه خوب! چشمه نماندیم و آبشار شدیم به رغم سختی صخره، ادامه‌دار شدیم چنان جواب مهیبی به سنگ‌ها دادیم که روی حافظهٔ کوه، ماندگار شدیم دوباره مزرعه دلگرم شد به خندهٔ ما که برف بود ولی گل به گل بهار شدیم به سبز می‌زند آرامش و طراوت دشت اگرچه غنچه به غنچه بنفشه‌زار شدیم اگرچه قصه پر از جای خالی است… دریغ اگرچه فصل خبرهای ناگوار شدیم یقینِ پنجره‌ها تازه شد به مژدهٔ نور همین که پرده برافتاد و آشکار شدیم به اعتبار هزاران هزار داغ رشید نگاه! با خود خورشید همجوار شدیم و شُکر! کل جهان وعده‌گاه طوفان شد و شُکر! کشتی نوح آمد و سوار شدیم @fatemeh_arefnejad
هدایت شده از پیشانی‌نوشت
حیّ علی الفلاح که گل کرده بعثتش باید نماز بست، نمازی به قامتش جاری شده‌ست چشمۀ آیات در حجاز گل‌ها شکفته‌اند به شوق تلاوتش این نور از کجاست که همواره روشن است؟ این شعله چیست در دلمان جز محبتش؟ از آسمان کوه حرا، نور می‌رسید نوری که داد مژده برای رسالتش دستان اتحاد نباید جدا شوند آری امید داشت به دستان امتش حسن ختام و نقطۀ آغاز دهر بود حسن ختام بود شروع نبوتش @pishaninevesht
هدایت شده از فاطمه عارف‌نژاد
تقویم تحت سلطهٔ طوفان بود تقدیرِ چارفصل، زمستان بود تاریخ در محاصرهٔ غفلت جغرافیا در آتش عصیان بود در شامگاه زنده‌به‌گوری‌ها هر خواب دخترانه پریشان بود کعبه به‌رغم صلح نمادینش خط مقدم بت و بهتان بود اما در آن میانه کسی برخاست مردی که نام کوچکش ایمان بود مردی که پشت‌گرمی کوه طور مردی که روشنایی فاران بود او که نگاه ابری و دلتنگش شأن نزول آیهٔ باران بود اردیبهشت پیرهنش در باد الهام‌بخش روح درختان بود یادش بشارتی به چمن می‌داد ذکرش جواز خندهٔ گلدان بود زیباترین تلاوت الرحمن کامل‌ترین روایت انسان بود @fatemeh_arefnejad