ردند و قسمت ديگر را با خود از براي زيارت عاشورا به كربلا برد. مرد نصراني به شيخ گفت: « من از تو جدا نميشوم و هر جا كه بروي با تو ميآيم». شيخ هم چون الحاح او را ديد اجابت نمود. پس نصف همراهان را از مرد و زن به سوي قبيله فرستاد و خود با سايرين عزم كربلا كرد. اتّفاقاً برخي موانع سبب شد كه با تأخير وارد كربلا شوند. ورود ايشان مقارن غروب آفتاب شب عاشورا اتّفاق افتاد و به جهت ازدحام زوار، خارج صحن مطهر منزل پيدا نشد. كفار را در صحن مطهر راه نميدهند و اگر مطّلع بر عبور يكي از ايشان شوند او را ميكشند. شيخ درباره نصراني انديشه كرد و به حكم ضرورت علاج را در آن ديد كه مرد نصراني، عربوار عبايي بر سر اندازد كه كسي او را نشناسد و در ميان صحن در پهلوي چلچراغ بزرگ كه در پايين ايوان مقدس نصب شده بنشيند و همراهان قبيله آلات و انبان خود را نزد او گذارند كه نگهداري كند و خود ايشان بروند و شب را در روضه حسينيه و عباسيه صرف زيارت و عبادت نمايند. پس نصراني را گفتند: «ما امشب را نميخوابيم و به زيارت و عبادت ميرويم. تو بايد در اين مكان بنشيني به طوري كه خود را به كسي نشناساني و اين اسباب و آلات و نيزه و شمشير و انبان و سفره و عصا و ساير ادوات ما را نگهداري نمايي؛ زيرا كه ما بايد امشب را به زيارت و گريه و عبادت و مرثيه و سينهزدن و صيحه كشيدن و و ساير آداب صرف نماييم». نصراني قبول كرد و در كنار چلچراغ بزرگ نشست و آن جماعت، آلات و اسباب خود را به او سپرده، رفتند. چون پاسي از شب گذشت، نصراني مشاهده نمود كه در جميع خانهها و مدرسهها و محافل و خيابانها كربلا و صحن و رواق حرم و حجرات آن آوازها به گريه و ناله و صيحه بلند گرديد؛ به طوريكه گويا در و ديوار و چوبها و سنگها و پرندگان و درختان با ايشان موافقت دارند. پنداشت كه قيامت قيام نموده و اسرافيل در صور دميدهاست؛ زيرا ديد به آني از جميع اجزاي آن سرزميني، ناله و فغان بلند شد، گونهاي عقل كه به سبب آن زائل ميگرديد و هوش از سرها ميرفت گويا همه كربلا از ساختمانها و خانهها و قلعهها و ديوارها و فضا و هوا گريه و ضجّه مينمودند و او ميديد: چه بسيار مشعلها كه روشن شده و چقدر جوان و پيرو و كودك عجم كه در جلو خود اسبي به خون آلوده ميكشند و بر بدن آن اسب آنقدر تير و پيكان وارد آمده كه شبيه به خار پشت گشته و آن جماعت سرهاي خود را بر هنه كردهاند و بندها را گسيختهاند و پا را برهنه نموده خاك مصيبت بر سر ميريزند و دستها بر سر و سينه ميزنند و فرياد و ناله ميكنند و در نوحه وا اماما واحسيناه وا قتيلا ميگويند و چقدر گروه از اهل بلاد هند و بربر كه به زبانهاي مختلف سرود ميخوانند و چه بسيار از تركها كه گريبان خود چاك زده و سرهاي خود به ضرب خنجر و سنگ مجروح نموده و شكستهاند و چه مقدار از زنان عرب كه حلقه حلقه به گرد يكديگر برآمده و به الحان جانسوز عربي دلها را پاره مينمايند و همينطور گروهها و مردم را مشاهده نمود كه از ابواب صحن مطهر سينهزنان و نالهكنان داخل ميشوند و دور حرم طواف كرده، از در ديگر بيرون ميروند. از مشاهده اين احوال خواب از چشم آن نصراني برفت و تمام آن شب را در انديشه و خيال بود كه اين چه اوضاع است كه ميبيند و چه آشوب است كه بر پا شده؛ تا آنكه دو ثلث از شب يا بيشتر گذشت و مردم به سوي منازل خود فرقهفرقه روانه گرديدند و صداها كم شد و آوازها بيفتاد و همهمه مردم ساكت شد و رفتهرفته تا نزديك طلوع، صحن مقدس خلوت شد و شمعها و مشعلها را بردند و مرد نصراني از آنچه ديده بود در حيرت و تفكّر بود. ناگاه ديد مردي بزرگ با جلالت و مهابت از حرم مطهر بيرون آمد تا آنكه در آخر ايوان شريف برابر چلچراغ بزرگ كه نصراني در نزد آن بود بايستاد و دو نفر ديگر در نزد او حاضر شده، در برابر او با نهايت ادب و خضوع و خشوع مانند عبد ذليل در برابر مولاي جليل ايستادند. پس آن شخص بزرگ به آن دو نفر توجّه نموده و فرمود: « آن دفتر را كه نامهاي زوار ما در آن ثبت و ضبط نمودهايد، بياوريد». پس آن دو نفر با نهايت تعظيم، دفتري را به آن شخص بزرگ تسليم نمودند. چون بر آن دفتر نظر نمود تغيير كرده، فرمود:« چرا تمام زوار را استسفا ننمودهايد؟» و دفتر را به ايشان رد نمود. چون آن دو نفر اين حالت را در او ديدند از ترس به خود پيچيده، بلرزيدند و عرض كردند:« اي آقاي ما، به حق خود و به حق آن كسانيكه شما اهل بيت را بر ديگران ترجيح داده، ما كسي را واگذار نكردهايم و جميع زائرين را كه در حرم و رواق و ايوان و صحن و حجرهها و بامها و خانهها و خانات و مدارس و محافل و كوچهها و گذرها و مساجد و غير آن بودند نوشتيم و همچنين آن كساني را كه در حرم و رواق و ايوان و صحن عباسي و توابع آن بودهاند ضبط كردهايم، حتي اطفال –شيرخواره ايشان را. پس فرمود:« دفتر را به من دهيد». چون دادند ديگر بار نظر نمود و فرمود:« همان است كه گفتم: استقصاء نكردهايد». باز سوگند ياد كردند امّا از ايشان نپذيرفت، تا آنكه يك
و بيمار شدم حضرت امام محمّد باقر ( عليه السلاّم) مقداري آشاميدني در ظرفي كه دستمال بالاي آن بود، به وسيله غلام خود برايم فرستاد و گفت:« اين را بخور كه امام عليه السّلام به من امر فرموده است كه برنگردم تا اين دارو را بياشامي» چون گرفتم و خوردم شربت سردي بود در نهايت خوش طعمي و بوي مشك از آن بلند بود. پس غلام گفت:« حضرت فرمود چون بياشامي به خدمتش بروي. من تعجّب كردم كه گويا از بندي رها شدم برخاستم و به در خانه آن حضرت رفته، رخصت طلبيدم. حضرت فرمود:« صبّح الجسم فادخل؛ بدنت سالم شده داخل شو. گريهكنان داخل شدم و سلام كردم. دست و سرش را بوسيدم. فرمود:« اي محمد، چرا گريه ميكني؟». عرض كردم:« قربانت گردم ميگريم بر غربت و دوري راه از خدمت شما، و كمي توانايي در ماندن در ملازمت شما كه پيوسته به شما بنگرم». فرمود:« امّا كمي قدرت. خداوند تمام شيعيان و دوستان ما را چنين ساخته و بلا به سوي ايشان گردانيد؛ امّا غربت تو، پس مؤمن در اين دنيا در ميان خلق منكوس غريب است، تا از اين دار فنا به رحمت خداوند برود و در بعد مكان به حضرت ابيعبدالله الحسين عليه السّلام تأسّي كن كه در زميني دور از ما در كنار فرات است و امّا آنچه از محبّت قرب و شوق ديدار ما گفتي و بر اين آرزو و توانايي نداري، پس خداوند بر دلت آگاه است و تو را بر اين نيّت پاداش خواهد داد» بعد فرمود:« آيا به زيارت قبر حسين عليه السّلام ميروي؟» گفتم:« بلي با بيم و ترس بسيار.» فرمود: « هر قدر ترس بيشتر است ثوابش بزرگتر است و هر كس در اين سفر خوف بيند از ترس روز قيامت ايمن باشد و با آمرزش از زيارت برگردد.» بعد فرمود:« آن شربت را چگونه يافتي؟»گفتم: گواهي ميدهم كه شما اهل بيت رحمتيد و تو وصي اوصيايي. هنگاميكه غلام شربت را آورد، توانايي نداشتم كه بر پا بايستم و از خودم ناميد بودم و چون آن شربت را نوشيدم چيزي را از آن خوش بوتر و خوشمزهتر و خنكتر نيافتم. غلام گفت: مولايم فرمود بيا؛ گفتم: با اين حال مي روم هر چند جانم برود و چون روانه شدم گويا از بندي رها شدم. پس سپاس خداي را كه شما را براي شيعيان رحمت گردانيده است.» فرمود:« اي محمّد! آن شربت را كه خوردي از خاك قبر حسين عليه السّلام بود و بهتر چيزي است كه من به آن استشفا مينمايم و هيچ چيزي را با آن برابر مكن كه ما به اطفال و زنان خود ميخورانيم و از آن خير بسيار ميبينيم.» عرض كردم:« قربانت گردم: ما برميداريم و طلب شفا از آن ميكنيم.» فرمود:« شخصي آنرا برميدارد و از حائر بيرون ميرود. آن را در چيزي نميپيچد، پس هيچ جن و جانوري و چيزي كه درد و بلائي كه داشته باشد نيست، مگر آنكه آن را استشمام ميكند و بركتش برطرف ميشود و بركتش را ديگران ميبرند و آن تربت كه به آن معالجه ميكنند نبايد چنين باشد و اگر اين علّت كه گفتم نباشد، هر كه آن را به خود بمالد يا از آن بخورد البته در همان ساعت شفا مييابد و نيست آن مگر مانند حجر الاسود كه نخست مانند ياقوتي در نهايت سفيدي بود و هر بيماري و دردناكي خود را بر آن ميماليد در همان ساعت شفا مييافت. و چون صاحب آن دردها و اهل كفر و جاهليّت خود را بر آن ماليدند سياه شد و اثرش كم گرديد.» عرض كردم:« فدايت شوم آن تربت مبارك را من چگونه بردارم؟» فرمود: تو هم مانند ديگران آن تربت را برميداري، ظاهر و گشوده و در ميان خورجين در جاهاي چركين ميافكني پس بركتش ميرود.» گفتم:« راست فرمودي.» فرمود:« قدري از آن به تو ميدهم، چطور ميبري؟» عرض كرد:« در ميان لباس خود ميگذارم.» فرمود:« به همان قراري كه ميكردي برگشتي. نزد ما از آن هر قدر كه ميخواهي بياشام و همراه مبر كه براي تو سالم نميماند.» آن حضرت دو مرتبه از آن به من نوشانيد و ديگر آن درد به من عارض نشد.
كرامات امام حسين (ع)- محمدي
امام حسين عليه السلام
مرحوم حاج شيخ مهدي مازندراني چند جلد كتاب نوشته به نام هاي كوكب درّي، معالي السّبطين، شجره ي طوبي و آثار الحسين. در كتاب آثار الحسين نوشته در مازندران ما يك نفر بود به نام ملّا عبّاس چاوش. او هر سال يك پرچم مي گرفت روي دست و به طرف كربلا مي رفت. يك مشت مردم هم دنبال اين پرچم حسيني به كربلا مي رفتند. او مي گويد: يك سال تصميم گرفتم كربلا نروم، چون يك گرفتاري داشتم. يك عدّه از جوان هاي اطراف آمدند و گفتند: ملّا عبّاس، برويم كربلا. گفتم: من امسال يك گرفتاري دارم، نمي توانم بيايم. گرفتاريش را برطرف كردند. ملا عبّاس پرچم را برداشت و گفت هر كه دارد هوس كربلا خوش باشد. ملا عبّاس چاوش به راه افتاد، جمعيّتي از مردم هم با او راه افتادند. از شهرها گذشتند تا رسيدند نزديكي هاي كربلا و در منزلگاهي منزل كردند. دور هم نشستند سر شب، يك وقت ملّا عبّاس گفت: رفقا، امشب چه شبي است؟ گفتند: شب جمعه. گفت: رفقا، آن چراغ ها را مي بينيد؟ گفتند: آري. گفت: آن ها چراغ هاي گلدسته هاي حرم امام حسين (ع) است. ملا عبّاس چاوش گفت: رفقا، يك منزل بيشتر نمانده، مي دانم خسته و ماند
ه و ناراحتيد، امّا بياييد چون شب جمعه است، اين يك منزل ديگر را هم برويم، شب جمعه يك زيارتي از امام حسين (ع) بكنيم. همراهان قبول كردند و راه افتادند آمدند. آن وقت ها هتل و مسافرخانه نبوده است، كاروانسراهايي بود. آن ها با اسب ها و الاغ ها رفتند داخل يك كاروانسرا، اسب هايشان را بستند و اثاث ها را گذاشتند. ملا عبّاس گفت: تا صبح نشده برويم حرم امام حسين (ع). همه آمدند وارد حرم امام حسين (ع) شدند. جوان ها آمدند دورش را گرفتند و گفتند: ملا عبّاس، آن شب هاي جمعه اي كه ما در مازندران بوديم تو نوحه مي خواندي و ما براي امام حسين (ع) سينه مي زديم، حالا شب جمعه آمديم كربلا توي صحن و حرم امام حسين، چرا نوحه نمي خواني؟ گفت: چشم، امشب هم برايتان نوحه مي خوانم. ملا عبّاس مي گويد: من با خود گفتم مي روم توي حرم امام حسين (ع) زيارت مي خوانم برايشان، بعد مي رويم بالا سر امام حسين (ع) دفترچه ي نوحه ام را باز مي كنم، هر نوحه اي كه آمد همان را مي خوانم. گفت: آمدم بالا سر امام حسين (ع) دفترچه ام را درآوردم باز كردم، ديدم نوحه ي علي اكبر (ع) آمد. نوحه ي علي اكبر خواندم. يك عدّه جوان و سفر اوّل و داخل حرم امام حسين (ع) دل شب جمعه و نوحه ي علي اكبر، چه حالي پيدا كردند. گفت: رفقا بس است، برويم استراحت كنيم. همه را آورد. گفت: همه خسته بوديم، دراز كشيده خوابمان برد. ملا عبّاس مي گويد: در عالم خواب ديدم كسي درِ سرا را مي زند. پا شدم آمدم ببينم كيست. ديدم غلام سياهي است، سلام كرد. به من گفت: ملا عبّاس چاوش شماييد؟ گفتم: بله. گفت: آقا فرمودند به رفقا بگوييد مهيّا بشويد، ما مي خواهيم به ديدن شما بياييم. گفتم: آقا كيست؟ گفت: آقا هماني است كه اين همه راه به عشق و علاقه ي او آمدي. گفتم: امام حسين (ع). گفت: آري. گفتم: امام حسين (ع) مي خواهد بيايد اين جا؟ گفت: آري. گفتم: كجاست؟ ما مي رويم پابوسش. گفت: نه، فرموده من مي آيم. ملا عبّاس مي گويد: آمدم در عالم خواب رفقا را خبر كردم و همه مؤدّب نشستيم. طولي نكشيد درِ سرا باز شد. مثل اين كه خورشيد طلوع كند، آقا ظاهر شد. خواستيم از جا برخيزيم، آقا اشاره كرد بنشينيد، شما خسته ايد، تازه رسيده ايد، راحت باشيد. يك يك احوال ما را پرسيد: فرمود:« ملا عبّاس!» گفتم: بله. فرمود:« مي داني چرا امشب اين جا آمده ام؟» گفتم: نه آقا. فرمود:« سه تا كار داشتم.» گفتم: چيه آقاجان؟ فرمود:« اوّلاً بدان هر كس زاير ما باشد به ديدنش مي رويم. دوم شب هاي جمعه وقتي مازندران هستيد و جلسه داريد يك پير مردي دم در مي نشيند و كفش ها را درست مي كند، سلام مرا به او برسان. سوم آمدم به تو بگويم اگر دو مرتبه شب جمعه به حرم آمدي و خواستي نوحه بخواني نوحه ي علي اكبر نخوان.» گفتم: چرا نخوانم؟ مگر بد خواندم؟ غلط خواندم؟ فرمود:« نه.» گفتم: پس چرا نخوانم؟ صدا زد:« ملّا عبّاس، مگر نمي داني شب هاي جمعه فاطمه (س) به كربلا مي آيد؟
540 داستان از امام حسين عليه السلام- عبا
زيارت عاشورا و دفع عذاب از قبرستان
ثقه امين و صالح حاجي ملا حسن يزدي كه از اخبار و اعيان نجف اشرف است و به ديانت و صلاح، مشهور علما و معروف فقها است نقل كرد از حاجي محمدعلي يزدي و وي را به وثاقت و امانت و فضل و صلاح ستوده است. وي دائماً در تحصيل توشه آخرت و اصلاح حال خود مي كوشيد و شبها در مقبره واقع در خارج يزد كه به مزار جوي هُرهُر معروف است و جماعتي از صلحا و نيكان در آن مدفونند، به سر مي بُرد. وي را همسايه اي بود كه از ايام كودكي با يكديگر آشنايي و معرفت داشتند و با يكديگر به مكتب مي رفتند تا بزرگ شد و عشاري پيشه كرد و بزيست تا اجل حتمي در رسيد و در مقبره اي در مكان قريب به معبد آن عبد صالح مدفون شد و به فاصله كمتر از يكماه در خواب وي آمد با هيئت نيك و حال خوش. اين شخص صالح نزد وي رفت و مسألت كرد از حال او كه مرا به حال تو از آغاز و انجام معرفت كامل و اطلاع تام بود و احتمال خير و صلاح باطن راه نداشت و اعمال تو جز عذاب اقتضاء نمي كرد. بگو تا به كدامين عمل به اين مقام رسيدي و اين مرتبه يافتي. گفت: آري چنان است كه گفتي و من در عذاب سخت و بلاي شديد بودم از آن روز تا روز گذشته، كه زوجه استاد اشرف حدّاد فوت كرد و وي را در اين موضع به خاك سپردند( و اشاره كرد به موضعي كه به تخمين صد زرع از او دورتر بود) و در شب وفات وي حضرت سيدالشهداء(ع) سه مرتبه وي را زيارت كرد و در دفعه سوم بفرمود تا عذاب از اين مقبره برداشته شد و حال ما يكسره از بركت او دگرگون شده ايم و با وسعت عيش و فراغ و رفاهيت قرين شده ايم.»
حاجي محمدعلي مي گويد:« من متحير آن از خواب برخاستم و حداد امام را نميشناختم و محله او را نميدانستم. به بازار حدادها رفتم و به محض حال او برآمدم تا استاد اشرف را يافتم و پرسيدم كه تو را زني بود؟ گفت:« آري ديروز در گذشت و در فلان موضع - و همان مكان را- اسم بُرد- دفن كردم.»
گفتم:« او به زيارت سيدالشهداء(ع
خواب را شنيدم متوجه شدم اين خواب كه درست با نيت من مطابق بوده، در همان شبي واقع شده كه من با اين نيت به زيارت رفته بودم.
روزنه هايي ازعالم غيب-آيت الله سيد محسن
امام رضا عليه السلام
يكي از تجّار در خراسان شب حضرت رضا عليه السلام را در خواب ديد كه به او فرمودند: فردا به دادسرا برو و ده هزار تومان ضمانت كن. از خواب بيدار شد و به فكر فرو رفت، از آنچه در عالم رؤيا ديده بود خيلي تعجّب كرد و حيرت نمود. بار ديگر خوابش برد و همان رؤياي نخستين را براي دومين مرتبه مشاهده كرد. امّا اين بار پرسيد: براي چه كسي ضمانت كنم؟ حضرت رضا عليه السلام فرمودند: به حرم مي روي و برايت ظاهر مي شود. مرد تاجر از خواب پريد و متوجّه شد نزديك سحر است. برخاست وضو گرفت و راهي حرم شد. بعد از نماز صبح و زيارت مرقد مطهّر حضرت ثامن الائمّه عليه السلام در انتظار بود تا رؤيايش تعبير شود و جريان امر برايش آشكار گردد. ساعتي گذشت، هوا روشن شد و آرام آرام طلوع خورشيد را نويد مي داد. كم كم يأس و نااميدي بر دل بازرگان چيره مي شد و از اين كه خوابش تعبير شود مأيوس مي گشت كه ناگهان وضع عجيبي پيش آمد. هنوز حجاب از رخ آفتاب نيفتاده و خورشيد بامدادي چهره نگشوده بود كه ديد زني با ديدگان اشكبار به امام علي بن موسي عليه السلام متوسّل شده و سخت زاري مي كند. او پيوسته گريه مي كرد، از حضرت استمداد مي نمود و ناآرام و پريشان راه نجات مي جست و حاجت مي طلبيد. گويي به مرد تاجر الهام شد كه گمشدة تو اينجا است. قدري جلو رفت از حال آن خانم جويا شد و پرسيد مشكل شما چيست؟! زن جوابي نداد و از افشاء رازش طفره رفت. بازرگان اصرار ورزيد و بار ديگر از وي خواست تا خواسته اش را بگويد و گرفتاري خود را شرح دهد. زن كه صداقت را در كلام و حقيقت را در رخسار آن مرد ديد، پرده از رازش گشود و ماجراي خود را چنين تعريف كرد: « من در اين شهر غريب هستم و آشنائي ندارم، با خواهرم در خانه اي زندگي مي كنم، چندي قبل بين ما و شخصي مشاجره اي رخ داد كه او سخت با ما دشمن شد و به آزار و اذيتمان پرداخت تا آنجا كه مخفيانه در منزل ما ترياك گذاشت و گزارش داد. روزي ناگهان چند مأمور به خانة ما ريختند و به جستجو پرداختند، آن ها ترياك را برداشتند و خواهرم را بازداشت نموده با خود بردند. خواهرم بي گناه زنداني شد و من مضطرب و پريشان نمي دانستم چه كنم، به كي پناه ببرم و چگونه او را از اين دشواري برهانم. يك روز كه ملاقاتش رفته بودم به من گفت: براي نجات از اين بلا و بدبختي بايد به مولايمان امام هشتم عليه السلام متوسّل شد، تو حتماً به حضرت توسّل پيدا كن و دفع اين رنج و گرفتاري را از آن امام رؤف بخواه. من با دلي سوخته و اشكي پيوسته به حرم مطهّر مشرّف شدم، از صميم قلب توسّل پيدا كردم و تمام شب را تا صبح به گريه و زاري پرداختم، و با آن بزرگوار راز و نياز نمودم تا حاجتم را روا سازد، و مرا از غصّه و خواهرم را از زندان نجات بخشد. اين بود داستان اندوهبار من و مشكل خواهرم كه براي رفع آن به اين مكان مقدّس پناه آورده ام و از حضرت استمداد نموده ام. آقا مي داند غير از او هيچ پناه و اميدي نداريم، فقط خودش مي تواند در درگاه الهي شفاعت كند و ما را به لطف خدا از اين محنت خلاص نمايد». مرد تاجر از اين حادثه و شنيدن ماجراي آن زن خيلي تعجّب كرد، او فهميد توسّل وي قبول شده و مورد نظر امام عليه السلام قرار گرفته است، نيز به صدق رؤياي خود پي برد و دانست حضرت رضا عليه السلام به وي مأموريت داده اند كه در حلّ اين مشكل بكوشد. از اين رو احترام خاصّي براي آن زن قائل شد و گفت: با من بيا كه حضرت علي بن موسي عليه السلام كار تو را اصلاح نموده و حاجتت را روا ساخته اند. سپس همراه وي به دادسرا رفت و از وضع خواهرش جويا شد. قاضي گفت: امكان ندارد آن زن از زندان آزاد شود مگر مبلغ ده هزار تومان ضمانت بدهد. مرد بازرگان گويد: « وقتي رأي دادگاه را شنيدم بي درنگ گفتم: حكم آزادي او را امضاء كنيد ده هزار تومان حاضر است من ضمانت مي كنم. قاضي در شگفت ماند و با تعجّب پرسيد: آيا شما او را مي شناسيد؟! گفتم: خير باز حيرت زده سئوال كرد: پس چگونه ضامنش مي شويد؟ چرا مي خواهيد از وي ضمانت كنيد؟! جواب دادم: آنچه گفتم ضامن مي شوم شما دستور آزادي اش را صادر كنيد. آن گاه رو به آن خانم نمود و پرسيد: آيا شما اين آقا را مي شناسيد؟! وي پاسخ داد: نه، هرگز تا امروز ايشان را نديده بودم. قاضي دادگاه كه اين جريان را يك امر عادي نمي ديد و پي برده بود در پس پردة ظاهر رازي نهفته است اصرار نمود تا علّت كارم را بيان كنم و او را از انگيزة اصلي اين اقدام خود آگاه سازم. وي پرسش و كاوش را به حدّي رساند كه مجبور شدم حقيقت ماجرا را شرح دهم. وقتي از رؤياي من مطّلع شد و دانست حضرت رضا عليه السلام در خواب به من دستور داده اند براي آن زن ضمانت كنم سخت منقلب شد و آثار رقّت و تأثّر در چهره اش نمايان گشت. قاضي كه
) رفته بود؟»
گفت:« نه». گفتم:« ذكر مصائب آن جناب ميكرد؟»
گفت:« نه».
گفتم:« مجالس عزاي آن جناب به پا ميكرد»
گفت:« نه».
آنگاه از من پرسيد،« چه ميجويي؟» من خواب را براي او روايت كردم. جواب داد:« آن زن چند روز در اواخر عمر به زيارت عاشورا مواظبت داشت.»
كرامات امام حسين ع –حمدي
امام خامنه اي
زماني كه ضريح مطهر حضرت امام رضا در حال تعويض بود، در خدمت مقام معظّم رهبري به پابوسي امام هشتم مشرف شديم. مقام معظم رهبري براي زيارت در كنار مرقد آن امام همام، مشغول راز و نياز بودند. چون ضريح را برداشته بودند، حضور در كنار قبر، رنگ و بوي ديگري داشت. بعد از پايان راز و نياز حضرت آيت الله خامنه اي، آقاي واعظ طبسي به ايشان عرض كرد، آقازاده ها هم بيايند نزديكتر تا از نزديك امام را زيارت كنند. معظم له فرمودند: پس بقيه چي؟! اين دقت را همواره حضرت آقا دارند. ايشان امتياز ويژه و خاصي را براي فرزندانشان قايل نيستند. در آن روز هم فرمودند: اگر بقيه افراد مي توانند از نزديك قبر امام هشتم را زيارت كنند، فرزندان من هم بيايند. پس از بيان آقا، همه توفيق حضور يافتند. عجب روزي به ياد ماندني بود! بعضي از دل شكستگان، سر از پا نمي شناختند.
مجله آب آيينه آفتاب
امام رضا عليه السلام
حجه الاسلام آقاي مجد، پدر آقاي شيخ مرتضي زاهد(اعلي الله مقامه الشريف) درسفرنامه خود نقل مي كنند كه: آقاي سيد ريحان الله بروجردي ( كشفي ) به حرم مشرف مي شوند و زيارت وداع حضرت رضا (عليه السلام) را مي خوانند. طلبه جواني از همراهان ايشان،كه با آقا نسبت و قرابت داشت در خواب مي بيند كه حضرت رضا (عليه السلام) از ضريح مطهر بيرون آمده و زائرين خود را يک به يک مرخص مي فرمودند تا اين كه به طلبه جوان رسيدند. آنگاه به او فرمودند: بايستي پيش ما باشي. جوان مذكور از خواب بيدار شده و خواب خود را براي آقا سيد ريحان الله نقل مي كند. چيزي نمي گذرد كه سحر مي شود. در سحر حالش به هم مي خورد و صبح در مي گذرد پس از آن جنازه طلبه جوان را با احترام بر مي دارند و در صحن مطهر دفن مي كنند.
روزنه هايي ازعالم غيب-آيت الله سيد محسن
داستان مرحوم معزّي
روزي ايشان فرمودند: من در ايّام طلبگي به مشهد مقدّس رفته بودم و مصادف بود با ماه رجب در صحنهاي اطراف حرم قدم مي زدم و داخل حرم نمي شدم گوشه اي ايستاده بودم و به گنبد و بارگاه امام رضا نگاه مي كردم ناگاه دست مهرباني بر روي شانه هايم قرار گرفت و با لحني آرام فرمود: حاج شيخ حسن چرا وارد حرم نمي شوي؟ نگاه كردم ديدم علّامه طباطبايي است عرض كردم: خجالت مي كشم با اين حالت آشفتگي روحي بر امام رضا وارد شوم من آلوده كجا و حرم مطهّر امام رضا (ع) كجا يك وقت علّامه فرمودند: ( دكتر چرا مطب باز مي كند براي اينكه افراد مريض مراجعه كنند و با پيچيدن نسخه ي او صحّت و سلامتي خود را بدست آورند اين جا هم دارالشّفاي آل محمّد است داخل شو كه امام رضا(ع) طبيب الأطبا است.)
خورشيد اهل دل - سيد جلال رضوي
امام رضا عليه السلام
حجه الاسلام والمسلمين آقاي احمدي اصفهاني فرمود به يك واسطه از حجه الاسلام حاج آقا حسن بهشتي كه به دست منافقين به شهادت رسيد نقل مي كنم كه فرمود من موقع وفات پدرم كنار او بودم وقت وفات ايشان را متوجه بودم و شخص ديگري از وقت دقيق وفات ايشان خبر نداشت مراسم را برگزار كرديم جواني نزد من آمد و گفت تسليت عرض مي كنم پدر شما در فلان شب فلان ساعت از دنيا رفت ديدم دقيقاً ساعت وفات را ودقائق آن را بيان مي كند گفتم از كجا شما متوجه شدي در اين ساعت ودراين دقائق پدرم وفات نمود گفت مشهد رفته بودم درمسافرخانه بودم درعالم خواب ديدم به حرم مشرف شدم دم درحرم ديدم حضرت رضاعليه السلام از حرم بيرون مي رود گفتم آقا من به زيارت شما آمدم كجا مي رويد فرمود مي روم اصفهان آقاي حاج آقا مصطفي بهشتي درحال احتضار است مي خواهم موقع مرگ كنارايشان باشم من ازخواب بيدار شدم وآن ساعت را يادداشت كردم وهمين ساعتي بود كه خدمتتان عرض كردم.
روزنه هايي ازعالم غيب-آيت الله سيد محسن
امام رضا عليه السلام
مرحوم آيه الله آقاي حاج ميرزا عبدالعلي تهراني، كه از اساتيد اخلاق بودند فرمودند: به مشهد مشرف شدم . هر دفعه كه به حرم مي رفتم قصدم اين بود كه به نيت پيامبر و يا ائمه اطهار(عليه السلام) مشرف شوم. يك دفعه به اين نيت به حرم تشرف پيدا كردم كه ثواب زيارت آن براي كساني باشد كه بر من حقي دارند البته هر كس مطابق حقي كه دارد از ثواب اين زيارت ببرد و خودم هم هيچ سهمي از ثواب اين زيارت حتي همين نيت را هم نخواستم. مدتي ازاين جريان گذشت. روزي يكي از دوستان به من گفت: فلان شب در خواب ديدم كه شما روي چهار پايه اي رفته اي و دور و اطراف شما انواع و اقسام اجناس موجود است و عده اي اطراف شما جمع شده اند و شما به هر كسي چيز خاصي مي دهيد. در حالي كه خودتان هم گرسنه و تشنه هستيد؛ وقتي جريان اين
و دوستانش او را براي بيمارستان حركت مي دهند تا دستش را از كتف ببرند، در وسط راه شيخ گفت اي دوستان ممكن است در بيمارستان بميرم، اول مرا به حرم مطهّر حضرت رضا عليه السلام ببريد، او را به حرم مطهر بردند و در گوشه اي از حرم جاي دادند، شيخ گريه و زاري زيادي كرده و به حضرت شكايت مي كند و مي گويد: آيا سزاوار است زائر شما به چنين بلائي مبتلا شود و شما به فريادش نرسيد« و انت الامام الرؤف» و شما امام رؤف و مهربان هستي خصوصاً درباره زوار، پس حالت غشوه اي عارضش مي شود در آن حال حضرت رضا عليه السلام را ملاقات مي كند، آن حضرت دست مبارك بر كتف او تا انگشتانش كشيده و مي فرمايد شفا يافتي، شيخ به خود مي آيد مي بيند دستش هيچ دردي ندارد، دوستان مي آيند او را به بيمارستان ببرند، جريان شفاي خود را به دست آن حضرت به آن ها نمي گويد، چون او نزد جراح نصراني مي برند، جرّاح دستش را معاينه مي كند اثري از آن دانه نمي بيند به احتمال اين كه شايد دست ديگرش باشد آن دست را هم نظر مي كند، مي بيند سالم است. جراح مي گويد: اي شيخ آيا مسيح عليه السلام را ملاقات كردي؟ شيخ مي فرمايد: كسي را كه از مسيح عليه السلام بالاتر است ديدم و مرا شفا داد پس جريان را براي او بيان مي كند.
مانند سگ و گربه لوس مالم رخ خود بر آستان شه طوس
زيرا كه سگ گرسنه و گربه زار از سفرة جود او نگردد مأيوس
داستان امام رضا ع - مير خلف زاده
به بي گناهي زنداني يقين پيدا كرده بود بدون ضمانت، حكم آزادي او را امضاء كرد و مأموري را موظّف نمود تا بي درنگ رأي دادگاه را اجرا كند و فوراً آن خانم را از زندان آزاد نمايد». اين حكايت را مرحوم آية الله آقاي ميلاني اعلي الله مقامه كه از مراجع بزرگ عصر و از فقهاي نامدار جهان تشيع بودند براي علّامة عاليقدر مرحوم حاج شيخ علي نمازي كه از علماي ربّاني و نويسندگان پرتلاش شيعه به شمار مي رفت نقل نمودند و ايشان در كتاب مستدرك سفينة البحار آورده اند. من بارها خدمت هر دو بزرگوار رسيده بودم، خصوصاً با مرحوم آية الله نمازي انسي داشتم و از محضر پر فيضش بهره هاي علمي و معنوي فراواني بردم، خداوند سبحان بر درجات اين دو عالم با اخلاص و عالي مقام بيفزايد و ما را رهرو راهشان قرار دهد.
شاخه گلي از ملكوت – حجازي
امام رضا عليه السلام
يكي از شاگردان شيخ مي گويد: روزي خدمتشان عرضه داشتم كه اگر اجازه دهيد با هم به زيارت حضرت رضا عليه السلام مشرّف شويم؟ فرمودند: « اجازه ام دست خودم نيست!» ابتدا براي حقير اين مطلب قدري سنگين آمد كه چگونه ايشان مي فرمايند: اجازه ام دستم نيست، تا اين كه زماني گذشت، فهميدم كه بنده ( خدا) غير از اراده حقّ رأيي از خود ندارد و كارهايش منوط به اجازه و رضاي اوست. بعد از مدّتي دربارة اخلاص و زيارت آن وجود مبارك صحبت شد، فرمودند: « ما اگر براي خدا مشرّف شويم و جز رضاي خدا چيزي در نظر نباشد، حضرت از اين زاير پذيرايي ديگري خواهد نمود. يكي از سفرها كه بنده مشرّف شدم و جز خدا چيزي منظورم نبود، حضرت رضا عليه السلام چنان عنايتي نمود كه از كثرت محبّتش واله شدم و اگر اين محبّت شكلي داشت، برايت مي گفتم، ولي اگر بخواهي اين محبّت را به عين مشاهده و درك كني، خود را تزكيه و خالص كن تا ببيني بنده چه ديده ام!؟»
كيمياي محبت-ري شهري
امام رضا عليه السلام
مرحوم شيخ صدوق مي فرمايد: مردي از اهالي شهر بلخ با غلام خود به قصد زيارت حضرت رضا عليه السلام حركت نمودند، وقتي كه مشرف شدند وارد حرم مطهر شدند و مشغول زيارت شدند و بعد از فراغ از زيارت مرد بلخي به طرف بالاي سر ضريح مقدس امام رفت و مشغول نماز گرديد و امّا غلام به طرف پائين پاي قبر مبارك رفت و به نماز ايستاد و چون هر دو از نماز فارغ شدند سر به سجده نهادند، هر دو سجده را بسيار طول دادند ولكن مرد بلخي زودتر سر بلند كرد و ديد هنوز غلام در سجده است پس او را صدا زد، غلام فوراً سربرداشت و گفت: لبّيك يا مولاي. مرد بلخي گفت: « اُتريد الحرّيه». يعني آيا ميل داري كه آزاد شوي. غلام گفت: بلي. مرد بلخي گفت: انت حُرُّ لوجه الله تعالي. يعني من تو را در راه خداي تعالي آزاد كردم و از قيد بندگي خود خلاصت كردم و فلان كنيزم را هم كه در بلخ است در راه خدا آزاد كردم و او را فلان مبلغ از مهر به ازدواج تو درآوردم و خودم نيز ضامن هستم كه آن مهر و صداق را به او برسانم و آن كه فلان ملكم را بر شما زن و شوهر و بر فرزندان شما نسل اندر نسل وقف كردم و اين امام بزرگوار را « اشاره به قبر مقدس علي بن موسي الرضا عليه السلام كرد» بر اين قضيه شاهد و گواه قرار دادم. فبكي الغلام: غلام از شنيدن اين سخن به گريه درآمد و قسم ياد كرد كه اكنون من در سجده بودم همين درخواست ها را از خداي تعالي كردم و از بركت صاحب اين قبر شريف به اين زودي مرا به حاجت و مقصد خود رسانيد.
داستان امام رضا ع - مير خلف زاده
امام رضا عليه السلام
يكي از زوّار حضرت رضا عليه السلام به نام شيخ محمد حسين كه طلبه بوده از عراق به قصد تشرّف به مشهد و زيارت قبر مقدس امام هشتم مسافرت مي كند، پس از ورود به مشهد مقدس دانه اي در انگشت دستش آشكار مي شود و سخت او را ناراحت مي كند، چند نفر از اهل علم او را به بيمارستان مي برند، دكتر جراح نصراني مي گويد: بايد فوراً انگشتش بريده شود وگرنه به بالا سرايت مي كند. جناب شيخ قبول نمي كند و حاضر نمي شود انگشتش را ببرند، طبيب مي گويد: اگر فردا آمدي بايد مچ دست بريده شود، شيخ برمي گردد و درد شدت مي كند، شب تا صبح ناله مي كند فردا به بريدن انگشت راضي مي شود. چون او را به بيمارستان مي برند جراح دست را مي بيند مي گويد بايد از مچ دست بريده شود، شيخ قبول نمي كند و مي گويد: من حاضرم فقط انگشتم بريده شود جراح مي گويد فايده ندارد و اگر الان از بند دست بريده نشود به بالاتر سرايت كرده و فردا بايد از كتف بريده شود. شيخ برمي گردد و درد شدت مي كند به طوري كه صبح به بريدن دست راضي مي شود چون او را نزد جراح مي آورند و دستش را مي بيند، مي گويد: به بالا سرايت كرده و بايد از كتف « شانه » بريده شود و از مچ دست فايده ندارد و اگر امروز از كتف بريده نشود فردا به ساير اعضاء سرايت مي كند و بالاخره به قلب مي رسد و هلاك مي شود. شيخ به بريدن دست از كتف راضي نمي شود و برمي گردد و درد شديدتر شده تا صبح ناله مي كند و حاضر مي شود كه از كتف بريده شود
لعن و سب در نگاه اسلام
https://makarem.ir/main.aspx?lid=0&typeinfo=1&catid=30748&pageindex=0&mid=254254
لعن و سلام;تجلی ولایت و برائت در زیارت عاشورا
https://hawzah.net/fa/Magazine/View/4892/6905/83191/%D9%84%D8%B9%D9%86-%D9%88-%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%AA%D8%AC%D9%84%DB%8C-%D9%88%D9%84%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D8%A6%D8%AA-%D8%AF%D8%B1-%D8%B2%DB%8C%D8%A7%D8%B1%D8%AA-%D8%B9%D8%A7%D8%B4%D9%88%D8%B1%D8%A7
از موانع تحول روحی:
👈. غرور و یاس
☑️نقش #دین در #تحول خواهی و تحول افرینی . و دین برنامۀ تحول افرین دارد
⬇️تحول یعنی رسیدن به #لذت بیشتر و #منفعت بیشتر و #قدرت بیشتر، یعنی همان #اتصال به منبع قدرت و لذت و منفعت یعنی خدا و گذشتن از #لذت کمتر یعنی #هوای نفس هست.
◀️ دو #مانع برای تحول روحی که عبارت است از
1 .غرور خوبان و
2. یاس بدان.
🔻اولین مانع بیشتر برای آدمهای #خوب پدید میآید.
گاهی برخی از خوبیهای انسان عامل توقف انسان هستند.
کوفیان #خوبانی که متوقف بر خوبیهای خودشان شدند و مغرور.
♾در نظام تربیتی و آموزشی، #تشویق فوری، #مانع بروز خلاقیت و نوآوری در فرزندان میشود.
تشویق یعنی توقف در خوبیها.
🔺دومین مانع که برای آدمهای معمولا به ظاهر بد دیده میشود #یاس هست.
اینکه من آدم نمیشوم و آب ازسرم گذشته، اینها ادبیات آدمهای مایوس از تحول هست در حالی که خدا گاهی #قصاب را با کلیم یکجا جمع میکند.
👥 بینام ونشانها در #کربلا نام و نشان گرفتند ناامید نباش.
برای اینکه خوبان مغرور نشوند نباید روی خوبیها خودشان حساب باز کنند، خوبیهای خودشان را ندید بگیرند، بگویند اینکه چیزی نیست
#منبرک_فاطمی
@fatemi222
ادامه👇👇👇
دو نمونه از ثروتمندان در قرآن
در قرآن دو نمونه از صاحبان ثروت و مکنت مطرح شده؛ یکى حضرت سلیمان علیه السلام و دیگرى قارون که یکى سرمایه و ثروت را از آنِ خدا مىدانست و آن را وسیله وصول به رضوان خدا قرار داد و دیگرى سرمایه را از آنِ خود مىدانست و آن را وسیله عیاشى و زرق و برق دنیا قرار داد.
بینش حضرت سلیمان علیه السلام در مورد سرمایه و مکنت این است:
« هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ »3 ؛ «این از فضل پروردگار من است، تا مرا آزمایش کند که آیا شکر او را بجا مىآورم یا کفران مىکنم.» 4
قرآن
حضرت سلیمان هر چه دارد آن را به خدا نسبت مىدهد و خود را فقیر درگاه او مىداند.
ولى سرمایهدار دیگر بنام قارون که ثروتهاى زیادى انباشته وقتى حضرت موسى علیه السلام طبق فرمان خدا از او مطالبه زکات اموالش را مىکند، او با کمال غرور مىگوید:
« إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَى عِلْمٍ »5 ؛ «این ثروت را در سایه دانشى که دارم بدست آوردهام.»
یعنى مدیریت من باعث شده، بنابراین سرمایه از خود من است و هیچکس حقى در آن ندارد. خداوند بر او غضب کرد و فرمود:
« فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا كَانَ لَهُ مِن فِئَةٍ یَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَمَا كَانَ مِنَ المُنتَصِرِینَ»6 ؛ پس ما او و خانهاش را در زمین فرو بردیم و او گروهى نداشت تا او را در برابر عذاب الهى یارى کنند، و خود نیز نمىتوانست خویشتن را یارى دهد.
مترف در قرآن
در قرآن کلمه «مترف» در شکلهاى مختلف آن هشت بار آمده است. مترف از مادهى ترفه (بر وزن لقمه) به معنى فزونى نعمت است که صاحبش را غافل و مغرور و مست کند، به گونهاى که طغیان نماید.
به عنوان مثال در آیه 34 سبأ مىخوانیم:
« وَمَا أَرْسَلْنَا فِی قَرْیَةٍ مِّن نَّذِیرٍ إِلَّا قَالَ مُتْرَفُوهَا إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُونَ » ؛ ما در هیچ شهر و دیارى پیامبر انذار کنندهاى نفرستادیم مگر اینکه مترفین (مستشدگان از ناز و نعمت) گفتند: ما به آنچه شما فرستاده شدهاید کافر هستیم .
در قرآن این گونه ثروت که موجب مستى و غرور شود و زمینهساز گناهان گردد زشت شمرده شده و صاحبان اینگونه سرمایهها شدیداً مورد هشدار و اخطار خداوند قرار گرفتهاند چنانکه مىخوانیم:
« وَكَم مِّن قَرْیَةٍ أَهْلَكْنَاهَا فَجَاءهَا بَأْسُنَا بَیَاتًا أَوْ هُمْ قَآئِلُونَ » 7
«و چه بسیار از (مردم) شهرها و آبادىهایى را به هلاکت رساندیم که زندگى را با سرمستى و غرور گذرانده بودند، این خانههاى آنها است که (ویران شده) و بعد از آنها جز اندکى کسى در آن سکونت نکرد.»
و در آیه نخست سورهى تکاثر مىخوانیم:
«الهاکم التّکاثُر» ؛ «تفاخر و فزونطلبى شما را سرگرم و غافل ساخت.»
رسول اکرم صلى الله علیه وآله فرمودند:
«التکاثر فى الاموال جمعها من غیر حقها و منعها من حقها و شدها فى الاوعیة»8 ؛ تکاثر در اموال انباشتن ثروتهاى نامشروع و خوددارى از اداى حق آن و اندوختن در خزانهها و صندوقها است
#دلنوشته
#آیه_طلائی_جزء_نهم
🕋 إِمّٰا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطٰانِ نَزْغٌ، فَاسْتَعِذْ بِاللهِ. (اعراف/۲۰۰)
💢 اگر از طرف شیطان، کوچکترین وسوسه و تحریکی به تو رسید، به خدا پناه ببر.
🎼 ندا سردادی 👇
⚜بگوئید در سردر بهشت بکوبند که به زودی یکی از شما رانده خواهد شد⚜
ولوله ای در بهشت افتاد 😱
فرشته ها برای التماس دعا سراغ ابلیس می رفتند : 《تو مخلوق مقرب خداوندی شفاعت ما را هم بکن 》
و ابلیس آن اجنه ی مقرب مغرورانه به آنها فخر می فروخت 😈
⌛️موعد فرا رسید
هنگامه به پا کردی ...
⚜فتبارک الله احسن الخالقین ⚜
⬅️فرمان سجده رسید
🗣پچ پچ و همهمه بود
آخر مگر این انسان چه چیزی دارد که اشرف همه مخلوقات لقب گرفته ❌
و تنها خودت می دانستی که چه فرقیست بین انسان و ملک، انس و حیوان و انس و جن.
👿ابلیس باورش نمیشد
مات روزگار بود
《من از آتش و او را از خاک آفریدی ، چگونه بر آدم سجده کنم که عبادت و اطاعت تو را نخواهد کرد》
♨️غرور وجودش را به آتش کشید
و تاب این شکست را نداشت
سرپیچید و در میان بهت همگان رانده شده ی آن درگاه ابلیس شد ⛔️
و همانجا عهد بست که تا وقت معلوم دست از فریب انسان برندارد تا اثبات کند که فرمان و تشخیص الهی اشتباه است و آدم آن مخلوق برتر نیست 💯
🗓تاریخ گردید و چرخید
انسانها آمدند و رفتند و ابلیس همچنان به وسوسه انسان پابرجاست
👈و حالا قرعه به نام من افتاده است
از طرفی نفس از درونم می تازد که مرا به سمت فجور بکشاند ↔️ از طرفی وسوسه های دشمن قسم خورده ام شیطان لحظه ای امانم نمی دهد .
و من باز مامنی جز کلام تو نمی شناسم 📖
امروز خواندم که ⚜ فَاستَعِذ بِالله ⚜
خودت گفتی که از وسوسه های شیطان به تو پناه بیاورم
🔆مرا دریاب که سخت نیازمندم
🔆مرا دریاب که اگر تو پناهم نباشی به دست خود و وسوسه های شیطانی تا اسفل السافلین خواهم رفت
✅ دستم را بگیر که مقصد تنها اعلی علیین است.
#اعراف_آیه_۲۰۰
#منبرک_فاطمی
@fatemi222
5️⃣توقف بر خوبی های خود، مانع تحول خوبان؛ بدی که #مسجدی ها را زمین می زند
• ✍️پس #دومین مانع تحول، #توقف بر #خوبیها شد حالا اسمش را هرچه می خواهی بگذار
یا #غرور یا عجب یا خودبزرگبینی و از خودم تشکر بود.
♦️این آفت اهالی دین و معنویت و مذهبیها و #مسجدیها هست. این عاملی هست که مسجدیها را #زمین میزند. #هیئتی را زمین میزند. توقف بر خوبیهای خود. توقف بر خوبیهای خود، مانع تحول خوبان هست.
در تحف العقول آمده از امام رضا علیه السلام، میفرماید
همه انتظار داشته باشند ازش خیر ،»
لا يَتِمُّ عَقْلُ امْرِء مُسْلِم حَتّى تَكُونَ فيهِ عَشْرُ خِصال:
َعقل شخص مسلمان تمام نيست، مگر اين كه ده خصلت را دارا باشد:
أَلْخَيْرُ مِنْهُ مَأمُولٌ.
1ـ از او اميد خير باشد
وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ.
2ـ مردم از بدى او در امان باشند
يَسْتَكْثِرُ قَليلَ الْخَيْرِ مِنْ غَيْرِهِ،
3ـ خير اندك ديگرى را بسيار شمارد
وَ يَسْتَقِلُّ كَثيرَ الْخَيْرِ مِنْ نَفْسِهِ.
4ـ خير بسيار خود را اندك شمارد
لا يَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ الْحَوائِجِ إِلَيْهِ،
5ـ هر چه حاجت از او خواهند دلتنگ نشود
وَ لا يَمَلُّ مِنْ طَلَبِ الْعِلْمِ طُولَ دَهْرِهِ.
6ـ در عمر خود از دانش طلبى خسته نشود
أَلْفَقْرُ فِى اللّهِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الْغِنى.
7ـ فقر در راه خدايش از توانگرى محبوبتر باشد
وَ الذُّلُّ فىِ اللّهِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الْعِزِّ فى عَدُوِّهِ.
8ـ خوارى در راه خدايش از عزّت با دشمنش محبوبتر باشد
وَ الْخُمُولُ أَشْهى إِلَيْهِ مِنَ الشُّهْرَةِ.
9ـ گمنامى را از پرنامى خواهانتر باشد
✅ثُمَّ قالَ عليه السلام: أَلْعاشِرَةُ وَ مَا الْعاشِرَةُ؟ قيلَ لَهُ: ما هِىَ؟
سپس فرمود: دهمین و چيست دهمین؟ به او گفته شد: چيست؟
قالَ عليه السلام: لا يَرى أَحَدًا إِلاّ قالَ: هُوَ خَيْرٌ مِنّى وَ أَتْقى»
فرمود: احدى را ننگرد جز اين كه بگويد او از من بهتر و پرهيزكارتر است.
https://eitaa.com/fatemi222/1278
❇️فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا كَانَ لَهُ مِن فِئَةٍ يَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَمَا كَانَ مِنَ الْمُنْتَصِرِينَ
ترجمه
❇️پس ما، او و خانهاش را به زمین فرو بردیم و هیچ گروهى نبود كه او رادر برابر #قهر خداوند یارى كند و خودش نیز نمىتوانست از خویش دفاع نماید.
👈نکته ها
انسان مىتواند در دو #قوس حركت كند: قوس صعودى كه به #معراج رسد و قوس نزولى كه به #زمین فرو رود.
✔️پيام ها
1- نتیجه #ظلم، #هلاكت است. «فبغى علیهم... فخسفنا به»
2- #زمین، گاهى مأمور #قهر خداوند است. «فخسفنا به و بداره الارض»
3- سرانجام #ثروتاندوزى، #بخل، #غرور و هلاكت است. «فخسفنا به و بداره الارض»
4- ثروت، وسیلهى #نجات نیست. «ما كان من المنتصرین»
#منبرک_فاطمی
@fatemi222
✍ توهمِ خود برتربینی
✅ دارایی و #نعمت، نشونه این نیست که خدا بین ما و بقیه فرق گذاشته!!! 🙄
🔻هر چی که داریم؛↶
#خانواده خوب، #شغل خوب، #همسر خوب، #چهرهی خوب، #ماشین خوب، #استعداد خوب و..... 👨👩👧👧 🏠💰
👆همه اینها #نعمت های خداست، که باهاشون #امتحان میشیم.
⛔️یه وقت با این نعمتهایی که خدا به ما داده، پیش خودمون فکر نکنیم که حالا دیگه کی هستیم و چه کسی شدیم!!! 🤨
👇👇👇
🕋فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ....فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ(فجر/۱۵)
✨امّا انسان، هرگاه پروردگارش او را #بيازمايد.... مىگويد: پروردگارم مرا #گرامى داشته است.
👆اگر اینطوری فکر کنیم و هِی تو دلمون به خودمون بَهبَه و چَهچَه👏 بگیم؛↶
⛔️ یادمون میره که این نعمتهایی که داریم فقط برای #آزمایش ماست.
اونوقت ممکنه دچار #غرور و #تکبر بشیم🤨
و با رفتارمون کاری کنیم که دلِ دیگران رو برنجونیم💔🙇♂
✅ تو اینجور مواقع این نصیحت حضرت لقمان رو فراموش نکنیم که فرمود:↶
🕋 لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَ لَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ (لقمان/۱۸)
😒 پسرم! با بیاعتنایی از مردم روی مگردان،
🚶 و مغرورانه بر زمین راه مرو،
❌ زیرا خداوند هیچ متکبّرِ مغروری را دوست ندارد.
#منبرک_فاطمی
@fatemi222
6️⃣احدی
👈احدی را نبیند مگر اینکه ببیند او از من #بهتر است. .» أَتْقى
• آقا من چه #جوری آخر بگویم همه از ما بهتر هستند؟! واّلا! خیلیها از ما بهتر نیستند،
آقا گیر دادی شما!
هی اصرار میکنی من بگویم همه از ما بهتر هستند.
حضرت دلیل
رَجُلٌ خَيّْ مِنْهُ وَ أَتْقَى
✅مردم دو #جور هستند » إِنَّمَا النَّاسُ رَجُلانِ « . میفرمایند
شما باید بگویی که همه از من بهتر هستند.
چه جوری این را .» رَجُلٌ شَرٌّ مِنْهُ وَ أَدْنَى
بگویی؟ آقا میفرماید خب مردم دو گروه هستند؛ یا از تو بهتر هستند یا از تو #بدتر هستند
؛⭕️»فَإِذَا لَقِیَ الَّذِی شَرٌّ مِنْهُ وَ أَدْنَى قَالَ: لَعَلَّ خَیْرَ هَذَا بَاطِنٌ وَ هُوَ خَیْرٌ لَهُ وَ خَیْرِی ظَاهِرٌ وَ هُوَ شَرٌّ لِی،
➕ دیگر. خب، اویی که از تو بدتر است چی باید بگویی وقتی که ملاقات کرد با یک آدمی که از او بدتر است.
72
• قَالَ لَعَلَّ خَيّْ هَذَا بَاطِنٌ وَ هُوَ
خب این چه جوری بگوید که این از من بهتر است شاید این خوبیاش #باطن اش است و خیرش این بوده که #ظاهرش شر باشد. ؛» خَيّْ لَهُ
وَ إِذَا رَأَى الَّذِی هُوَ خَیْرٌ مِنْهُ وَ أَتْقَى تَوَاضَعَ لَهُ لِیَلْحَقَ بِهِ،
فَإِذَا فَعَلَ ذَلِکَ فَقَدْ عَلَا مَجْدُهُ وَ طَابَ خَیْرُهُ وَ حَسُنَ ذِکْرُهُ وَ سَادَ أَهْلَ زَمَانِهِ.
✖️کارهای خوَبش پاکیزه میشود! مگر کار »!
شرافت اش بالا میرود
این حالا خوبیهایی که ازش دیده تازه ؛»
طَابَ خَيّْهُ « ! خوب نجس هم داریم؟! بله
دیگر ذکرش باقی میمی ماند »
شسته رفته میشود
آقای زمانۀ خودش میشود. کمکم خودش میشود ولیّ ای برای خودش.
آیا ما » زَمَانِهِ
میتوانیم هرکسی را میبینیم بگویم او از ما بهتر هست؟
هرکس بدحجاب، بی نماز؟
• ➕خدا بدجور #باد غرور خوبان را خالی میکند. طوری امتحان میگیرد . حالا چهارتا خوبی داری برای #بدها قیافه میگیری؟
🙂امتحانی از تو بگیرم که از بدها چنین امتحانی نگرفتم.
امتحانی از تو بگیرم و رسوایی برات پدید میآید که قیامت آرزو میکنی ایکاش #شرابخوار بودم و گنهکار اما روی خوبیهای خودم حساب باز نمیکردم غرور بگیرم
https://eitaa.com/fatemi5/1278
#دوازدهویژگییارانامامزمان
در قرآن کریم
⬅️①- متواضع اند:
«عباد الرحمن الذين يمشون علي الأرض هونا »
⬅️②- داراي بينش صحيح هستند، زيرا غرور در قلب و عقل آنان نفوذ نکرده است
⬅️③- اهل پرورش جاهلان جامعه اند، «وإذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما »
⬅️④- اهل طاعت و سجده و قيامند، «و الذين يبيتون ربهم سجدا و قياما »
⬅️⑤- خود را آلوده به گناه که منجر به ورود به جهنم مي شود نمي کنند، «والذين يقولون ربنا أصرف عنا عذاب جهنم »
⬅️⑥- اهل اعتدالند، «إذا أنفقوا لم تسرفوا و لم يقتروا »
⬅️⑦- موحدند و غير خدا را نمي خوانند، «لا يدعون مع الله الها آخر »
⬅️⑧- به جان انسانها احترام مي گذارند، «ولايقتلون النفس التي حرم الله إلا بالحق »
⬅️⑨- پاکدامنند، «ولايزنون »
⬅️⑩- دنبال پاکسازي روان خويش اند، «و من تاب و عمل صالحا »
⬅️⑪- جبران کننده عقب ماندگيها و پرکننده خلأ ها هستند، «إلا من تاب و آمن و عمل صالحا »
⬅️⑫- حتي مرتکب مقدمات گناه هم نمي شوند و در مجالس گناه هم شرکت نمي کنند، «و إذا مروا باللغو مروا کراما »
#امام_زمان
@fatemi24
@a_fatemi24
@fatemi5
9️⃣امام خمینی ره:
همان خوب بودنش #سنگ راهش میشود.
⬅️ حضرت امام )ره( در فصل ریا و عُجب از کتاب چهل حدیث میفرماید:
مگر میشود کسی آدم #خوبی بشود و دچار #عُجب نشود؟
📌 همان #خوب بودنش #سنگ راهش میشود.
یکذره که حق به #جانب میشویم دیگر #خدا هم حریف ما نیست!
✅ مرحوم شاه آبادی-استاد عرفان امام (ره)تعبیری دارند که #سنگین و هولناک است:
➕یعنی وقتی #حق با ما باشد، معمو لا ما را #غرور میگیرد. در »! غرور طرفداری از حق مقابل #لجبازی اهل باطل غرور طرفداری از حق قرار دارد که هر دو بد است.
• ➕معمو لا دنبال این هستیم که از خوب بودنِ #خودمان لذت ببریم و متأسفانه گاهی هم این #لذت را میبریم که خیلی لذت حرامی است!
➕علامت #حماقت همین است که آدم از #خودش راضی باشد. وقتی آدم از خودش راضی میشود، طبیعتا یک لذتی دارد.
✍️چه کارباید کرد؟
✅اعتماد بنفس نداشته باش )به #خوبی های خودت تکیه نکن(؛ #اعتماد به خدا داشته باش! که البته این سخت است و در زندگیهای عادی قابل گنجاندن نیست.
•📌 بهتر است خیال خودمان آسوده باشد یا اینکه خدا از ما #راضی باشد؟
چرا گاهی میخواهیم روی پای خودمان بایستیم؟ خانه را میخواهی مال خودت باشد، کار را میخواهی مال خودت باشد، اگر بشود میخواهی از خدا هم مستقل باشی! چرا تصور غلطی از زندگی داریم؟
https://eitaa.com/fatemi5/1278
اسلام حسینی _ اسلام یزیدی
💎نرم افزار👇
https://eitaa.com/fatemi222/1603
چرا بی تفاوتی؟
https://eitaa.com/fatemi222/1706
عمل به تکلیف
https://eitaa.com/fatemi222/1609
امر به معروف در قرآن
https://eitaa.com/fatemi222/1635
مراحل امر به معروف و
https://eitaa.com/fatemi222/1686
آمرین به معروف و ناهیان از منكر
https://eitaa.com/fatemi222/1653
شيطان، دشمن انسانه👇
https://eitaa.com/fatemi222/1726
هم صبری و مصابره یعنی چه؟👇
https://eitaa.com/fatemi222/1739
مبحث ولایت مداری👇
https://eitaa.com/fatemi222/1775
شب شهادت امام سجاد👇
https://eitaa.com/fatemi222/1777
محبت به اهل بیت(ع👇
https://eitaa.com/fatemi222/1584
مردم ورتحقق عدالت👇
https://eitaa.com/fatemi222/1516
احساس #مسئولیت 👇
https://eitaa.com/fatemi222/1516
تمدن سازی+سبک زندگی اقتصادی👇
https://eitaa.com/fatemi222/1467
قیمت هرکسی ....
https://eitaa.com/fatemi222/1361
راه حل برای نماز خواندن و محجبه شدن 👇
https://eitaa.com/fatemi222/1395
زندگی یعنی مدیریت رنج
https://eitaa.com/fatemi222/1395
تحول خواهی،توقف بر خوبی های
دین
https://eitaa.com/fatemi222/1330
اولین مانع تحول روحی ترس.+قش
#انبیاء در تحول روحی👇
https://eitaa.com/fatemi222/1280
غرور و یاس👇
https://eitaa.com/fatemi222/1301
میل به بیشتر و بهترین+حول
https://eitaa.com/fatemi222/1233
امام تحول آفرین،زمینه سازی ظهور
https://eitaa.com/fatemi222/1214
#رجزها_و_شعارهای_عاشوراییان👇
https://eitaa.com/fatemi222/1208
ره توشه محرم ۱۳۹۹👇
https://eitaa.com/fatemi222/1209
راحت طلبی اولین گرایش👇
https://eitaa.com/fatemi222/1395
-فرق شهدا با ما در چیست؟👇
https://eitaa.com/fatemi222/1814
راههای عاقبت بخیری👇
https://eitaa.com/fatemi222/1810
عامل آرام👇
https://eitaa.com/fatemi222/1806
🔰گاهی خوبیها، عامل توقف انسان است.
📌آدمها کمی که خوب میشوند به آن کمی خوب شدن قانع میشوند و میگویند ما را بس است. گاهی برخی از خوبیهای آدم مانع خوبتر شدن انسان است. میگوید من که خوب هستم. ببخشید شما قرار بود #خوبتر بشوید! مگر حضرت نفرمود: تو باید در شهرت بهترین باشی از لحاظ ورع. آیا تو بهترین هستی؟
📌گاهی خوبیها آدم را در مسیر تحول متوقف میکند. بعد آدم با کله به زمین میخورد. خدا از خوبانی که متوقف به خوبیهای خودشان شدهاند بهشدت نفرت دارد. آنها را بدجوری زمین میزند. تمام #خوبیهایش ساقط میشود. تمام جهادش، تمام نمازش، تمام عبادتش را نابود میکند. خدایا چرا اینطوری برخورد میکنی با بندهات؟ «چون روی خوبی خودش متوقفشده است. خودش را تکرار میکند.»
📌نام این حالت زشت و زننده در دین ما میشود عُجب و غرور که بسیاری از متدینین و خوبان در معرض چنین آسیب بزرگی هستند. آسیبی که حتی از آسیب گنهکاران بالاتر است. گنهکار با گناهش چقدر به خودش آسیب میزند؟
📌 بیشتر از آن را کسی که متوقف بر خوبیهای خودش شده است به خودش آسیب میزند. برای خودش نوشابه باز میکند. ازخودمتشکر است. برای خودش اسفند دود میکند و اگر کار خوبی کرده فکر میکند خب تمام است دیگر. فرمود: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ × قَالَ: إِنَّ الرَّجُلَ لَيُذْنِبُ الذَّنْبَ فَيَنْدَمُ عَلَيْهِ وَ يَعْمَلُ الْعَمَلَ فَيَسُرُّهُ ذَلِكَ فَيَتَرَاخَى عَنْ حَالِهِ تِلْكَ فَلَأَنْ يَكُونَ عَلَى حَالِهِ تِلْكَ خَيْرٌ لَهُ مِمَّا دَخَلَ فِيهِ» ؛
📌 آدمى گناهى مىكند و از آن پشيمان مىشود و سپس كار خوبى انجام مىدهد و خوشحال مىشود و بدين سبب از آن حالتى كه داشت (پشيمانى از گناه) دور مىافتد. در صورتى كه اگر بر همان حالت پشيمانى بماند، برايش بهتر از حالت سُرورى است كه به او دست داده است.
📌امیرالمؤمنین × در اوصاف متقین فرمود: آنها عمل صالح انجام میدهند و از این عمل صالح میترسند؛ «يَعْمَلُ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَةَ وَ هُوَ عَلَى وَجَل.» نکند این عمل صالح را برای خدا انجام ندادم. اصلاً به خوبیهای خودش خوشبین نیست. از خودش راضی نیست. میگوید من باید بهتر از این میبودم.
📌بابا تو نماز خواندی، خوشگل هم نماز خواندی! چه حالی، چه عبادتی، اول وقت هم خواندی، به جماعت هم خواندی! دیگر چه میخواهی؟ میگوید نه! نشد.
📌اصلاً از خوبیها خودتان راضی نباشید وگرنه میشوید انسان از#خودراضی، انسانی که به خاطر خوبیهای خوش از خودش راضی شده است، این انسان متوقف میشود. این آدم حالش خیلی خراب است حتی خرابتر از یک گنهکار؛ فرمود: حال انسان گناهکار پشیمان بهتر است از حال انسانی که به خوبیهای خودش مغرور شده؛ «في رَجُلٍ يَعمَلُ العَمَلَ وَهُوَ خائفٌ مُشفِقٌ ثُمّ يَعمَلُ
آنچه مانع تحول هست.
یاس و غرور و عجب.
⏪گاهی آدمها #کمی خوب میشوند به آن کمی خوب شدن #قانع میشوند میگویند ما را بس است.
↩️گاهی برخی از خوبیهای آدم #مانع خوبتر شدن انسان هست.
میگوید من که #خوب هستم.
➕ببخشید شما قرار بود #خوبتر بشوید.👌 مگر حضرت نفرمود در شهر تو باید بهترین باشی ازلحاظ ورع آیا تو بهترین هستی؟
• ♾گاهی خوبیها آدم را در مسیر #تحول متوقف میکند. بعد آدم با #کله به زمین میخورد.
خدا از خوبانی که متوقف به خوبیهای خودشان شده اند به شدت #نفرت دارد.
↖️آنها را بدجوری زمین میزند. تمام خوبیهایش #ساقط میشود.
✅ تمام جهادش، تمام نمازش،
✖️تمام #عبادتش را نابود میکند. خدایا چرا اینطوری برخورد میکنی با بنده ات؟ میدانی
روی خوبی خودش 👌متوقف شده است. خودش را #تکرار میکند.
•👈 نام این حالت زشت و زننده در دین ما میشود #عُجب، غرور؛ که بسیاری از #متدینین و خوبان در #معرض چنین آسیب بزرگی هستند که حتی از #آسیب گنه کاران بالا تر هست.
✅گنهکار با گناهش چقدر به خودش آسیب میزند؟
بیشتر از آن را کسی به خودش آسیب میزند که متوقف بر خوبیهای خودش شده است.
📌برای خودش #نوشابه باز میکند از خود#متشکر هست. برای خودش #اسپند دود میکند و اگر کار خوبی کرده فکر میکند
الَ: « : خوب تمام است دیگر. فرمود
َ
ابِي عَبْدِ اللَّهِ ع
َ
عَنْ أ إِنَّ الرَّجُلَ لَیُذْنِبُ الذَّنْبَ فَیَنْدَمُ عَلَیْهِ 🔴
➕آدمی گناهی میکند و از آن #پشیمان میشود و سپس کار خوبی انجام میدهد و #خوشحال میشود و بدین سبب از آن حالتی که داشت #پشیمانی از گناه( دور میافتد.
در صو رتی که اگر بر همان حالت #پشیمانی بماند، برایش بهتر از حالت #سُروری است که به او دست داده است .
✅ درحالیکه امیرالمؤمنین در اوصاف #متقین فرمود: آنها عمل صالح انجام میدهند و
(» یَعْمَلالْْعْمَالالصَّالحَِةَ وَ هُوَ عَلَى وَجَل «.
از این عمل صالح میترسند نکند این عمل #صالح را برای خدا انجام ندادم. اصلا به خوبی های خودش
خوشبین نیست.
از خودش #راضی نیست. میگوید من باید بهتر از این بودم.
68
•⭕️ بابا تو نماز خواندی، خوشگل هم نماز #خواندی چه حالی، چه عبادتی، اول وقت هم
خواندی، به جماعت هم خواندی، دیگر چه میخواهی؟ میگوید نه! نشد.
https://eitaa.com/fatemi222/1278
🔰آیا من میتوانم آقای بهجت بشوم؟
آیا من میتوانم آقای بهجت بشوم؟ اگر به خودت گفتی نه پس مأیوس هستی. همه میتوانند به همهجا برسند و از اولیاء خدا باشند؛ دچار یأس نشوید. منتظر نباش حتماً چشمی یا گوشی باز بشود. تو ارادت بورز، خدمت کن و عشق و محبت داشته باش؛ به نتیجه هم کاری نداشته باش.
📌یک کسی به نام حاج عیسی نزد حضرت امام & خدمت میکرد (چای میآورد). امام & گاهی با گریه دعا میکرد که «خدایا، من را با حاج عیسی محشور کن.» روز قیامت یکدفعه دیدی حاج عیسی هم رفت پیش حضرت امام &. چرا؟ اولاً امام & از او راضی است، ثانیاً همانطور که امام & در حدّ توانش کارهای خوب انجام داده است، حاج عیسی هم در حدّ توانش کارهای خوب کرده است. پس هردوی آنها بیست میگیرند. هیچکس حق ندارد مأیوس بشود و خود را از تمنّای وصال محروم کند.
📌ممکن است شما توفیق نماز شب نداشته باشی اما واقعاً ناراحت باشی از اینکه توفیق پیدا نمیکنی. خُب، این ناراحتیِ خودت را حفظ کن و ادامه بده. یکوقت دیدی با توفیق ندادن به نماز شب، تو را به همهجا رساندند. اهلدل میگویند: بعضی از اولیاء خدا، هم خودشان میدانند از اولیاء خدا هستند و هم دیگران. بعضیها خودشان میدانند چه خبر است ولی مردم خبر ندارند. بعضی دیگر، خودشان هم نمیدانند چه خبر است! مرحوم آیتالله شجاعی در کتاب مقالات خود، این را بهتفصیل نوشته است.
📌از خدا برمیآید موسی و قصاب را یکجا جمع کند
روزی حضرت موسی × در ضمن مناجات به پروردگار عرض کرد: خدایا میخواهم همنشینی را که در بهشت دارم، ببینم که چگونه شخصی است!
📌جبرئیل بر او نازل شد و گفت: یا موسی قصابی که در فلان محل است، همنشین تو است. حضرت موسی درب دکان قصاب آمد. دید جوانی شبیه شب گردان مشغول فروختن گوشت است. شب که شد جوان مقداری گوشت برداشت و بهسوی منزل رفت. حضرت به دنبال او رفت تا به منزل رسید. به جوان گفت: مهمان نمیخواهی؟
📌گفت: بفرمائید و موسی را به درون خانه برد. حضرت دید جوان غذائی تهیه نمود، آنگاه زنبیلی از طبقه بالا آورد، پیرزنی کهنسال را از درون زنبیل بیرون آورد و او را شستشو داد و غذا را با دست خود به او خورانید.
موقعی که خواست زنبیل را بهجای اول بیاویزد، پیرزن کلماتی را گفت که مفهوم نبود؛ بعد جوان برای حضرت موسی غذا آورد و خوردند.
📌آن حضرت سؤال کرد، حکایت تو با این پیرزن چگونه است؟ عرض کرد: این پیرزن مادر من است، چون وضع مادیام خوب نیست کنیزی برایش بخرم، خودم او را خدمت میکنم، پرسید: آن کلماتی که به زبان جاری کرد چه بود؟ گفت: هر وقت او را شستشو میدهم و غذا به او میخورانم میگوید: «غفرالله لک و جعلک جلیس موسی یوم القیامة فی قبّته و درجته»؛ خدا تو را ببخشد و همنشین و همدرجه حضرت موسی در بهشت قرار دهد.
📌حضرت موسی فرمود: ای جوان بشارت میدهم به تو که خداوند دعای مادرت را مستجاب کرده، جبرئیل به من خبر داد در بهشت تو همنشین من هستی.
شما ببینید همنشین حضرت موسی کلیمالله که نام او بیش از همه انبیاء در قرآن آمده است چه کسی است؟ یک قصاب. از خدا برمیآید موسی و قصاب را یک جا جمع کند.
اگر میخواهیم شب قدر برای مناجات با خدا حال خوبی داشته باشیم، یأس و غرور را کنار بگذاریم. ما میخواهیم متحول شویم. چه کسانی تمدنآفرین هستند؟ تحولخواهان.
✨💝📖💝✨
❌ پرروبازی در برابر خدا ممنوع!!!
یه آیه تو قرآن داریم که میگه:
🔹 آخه ای انسان!!!
🔸 چرا در مقابل خدا انقدر جسوری؟!!
🔹 اونم این خدایِ به این مهربونی، خدایِ به این کریمی...
🔸 چرا انقدر در برابر خدا پُرروبازی در میاری؟؟!!
🔹 آخه این غرورت برای چیه؟؟!! تو چی داری؟؟ اصلاً به چی مینازی؟؟!! اصلاً تو فکر کردی کی هستی؟؟!!
📖 يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ (انفطار/۶)
👈 ﺍﻯ ﺍﻧﺴﺎﻥ! ﭼﻪ ﭼﻴﺰ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭِ ﻛﺮﻳﻤﺖ ﻣﻐﺮﻭﺭ ﺳﺎﺧﺘﻪ است؟!
🔻 ﺩﺭ ﺣﺪیث داریم که ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﺍﻛﺮم (ﺹ) موقع ﺗﻠﺎﻭﺕ ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
👈 "ﻏَﺮَّﻩُ ﺟَﻬﻠُﻪ".
👈 "ﺟﻬﻞ ﻭ ﻧﺎﺩﺍنیاش، ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻐﺮﻭﺭ ﻭ ﻏﺎﻓﻞ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﺳﺖ"!
🔻 عبارتهای ﺍﻣﻴﺮﻣﺆﻣﻨﺎﻥ ﻋﻠﻰ (ﻉ) هم ﺩﺭباره این آیه، تو نهج البلاغه خیلی عجیبه:
☝️ ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﻛﻮﺑﻨﺪﻩﺗﺮﻳﻦ ﺩﻟﻴﻞ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺷﻨﻮﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ، ﻭ ﻗﺎﻃﻌﺘﺮﻳﻦ ﻋﺬﺭ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﺷﺨﺺ ﻣﻐﺮﻭﺭ، ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺟﻬﺎﻟﺖ ﻭ ﻧﺎﺩﺍﻧﻴﺶ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺟﺴﻮﺭ ﻭ ﻣﻐﺮﻭﺭ ﺳﺎﺧﺘﻪ است.
👈 ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﻰﻓﺮﻣﺎﻳﺪ: ﺍﻯ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﭼﻪ ﭼﻴﺰ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺮ ﮔﻨﺎﻫﺖ ﺟﺮﺃﺕ ﺩﺍﺩﻩ؟ ﻭ ﭼﻪ ﭼﻴﺰ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺕ ﻣﻐﺮﻭﺭ ﺳﺎﺧﺘﻪ؟ ﻭ ﭼﻪ ﭼﻴﺰ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻠﺎﻛﺖ ﺧﻮﻳﺶ ﻋﻠﺎﻗﻪﻣﻨﺪ ﻧﻤﻮﺩﻩ؟
ﺁﻳﺎ ﺍﻳﻦ ﺑﻴﻤﺎﺭﻯِ ﺗﻮ ﺑﻬﺒﻮﺩﻯ ﻧﺪﺍﺭﺩ؟ ﻳﺎ ﺍﻳﻦ ﺧﻮﺍﺑﺖ ﺑﻪ ﺑﻴﺪﺍﺭﻯ ﻧﻤﻰﺍﻧﺠﺎﻣﺪ؟😔🙁
☝️ ﭼﺮﺍ ﻟﺎﺍﻗﻞ ﺁﻥ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺭﺣﻢ ﻣﻰﻛﻨﻰ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺣﻢ ﻧﻤﻰﻛﻨﻰ؟ ﺗﻮ ﻫﺮﮔﺎﻩ ﻛﺴﻰ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺳﻮﺯﺍﻥ ببینی ﺑﺮ ﺍﻭ ﺳﺎﻳﻪ ﻣﻰﺍﻓﻜﻨﻰ، ﻫﺮﮔﺎﻩ ﺑﻴﻤﺎﺭﻯ ﺭﺍ ببینی ﻛﻪ ﺩﺭﺩ، ﺍﻭ ﺭﺍ ﺳﺨﺖ ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﻯ ﺗﺮﺣّﻢ ﺑﺮ ﺍﻭ ﮔﺮﻳﻪ ﻣﻰﻛﻨﻰ، ﭘﺲ ﭼﻪ ﭼﻴﺰ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺑﻴﻤﺎﺭﻳﺖ ﺻﺒﻮﺭ ﺳﺎﺧﺘﻪ، ﻭ ﺑﺮ ﻣﺼﻴﺒﺘﺖ ﺷﻜﻴﺒﺎ ﻧﻤﻮﺩﻩ، ﻭ ﺍﺯ ﮔﺮﻳﻪ ﺑﺮ ﺧﻮﻳﺸﺘﻦ ﺗﺴﻠﻴﺖ ﺩﺍﺩﻩ؟ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﻋﺰﻳﺰﺗﺮﻳﻦ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﻧﺰﺩ ﺗﻮ ﺧﻮﺩﺕ ﻣﻰﺑﺎﺷﻰ. ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﻧﺰﻭﻝ ﺑﻠﺎ ﺩﺭ ﺷﺐ ﺗﺮﺍ ﺑﻴﺪﺍﺭ ﻧﻜﺮﺩﻩ، ﺑﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺩﺭ ﮔﻨﺎﻩ ﻭ ﻣﻌﺼﻴﺖ ﺍﻭ ﻏﻮﻃﻪﻭﺭﻯ، ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﺯﻳﺮ ﺳﻠﻄﻪ ﺍﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺭﻯ.🤔🤔
☝️ ﺑﻴﺎ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺑﻴﻤﺎﺭﻯِ ﻏﻔﻠﺖ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﺍﺭﻭﻯِ ﺗﺼﻤﻴﻢ ﻭ ﻋﺰم ﺭﺍﺳﺦ ﻣﺪﺍﻭﺍ ﻛﻦ، ﻭ ﺍﻳﻦ ﺧﻮﺍﺏ ﻏﻔﻠﺘﻰ ﻛﻪ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﻓﺮﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ، ﺑﺎ ﺑﻴﺪﺍﺭﻯ ﺑﺮﻃﺮﻑ ﺳﺎﺯ، ﺑﻴﺎ ﻣﻄﻴﻊ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺷﻮ، ﻭ ﺑﻪ ﻳﺎﺩ ﺍﻭ ﺍﻧﺲ ﮔﻴﺮ، ﺧﻮﺏ ﺗﺼﻮّﺭ ﻛﻦ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎم ﻏﻔﻠﺘﺖ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ، ﺍﻭ ﺑﺎ ﺩﺍﺩﻥ ﻧﻌﻤﺘﻬﺎ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻋﻨﺎﻳﺖ ﻣﻰﻛﻨﺪ، ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﻋﻔﻮ ﻭ ﺑﺨﺸﺶ ﺧﻮﻳﺶ ﻣﻰﺧﻮﺍﻧﺪ، ﻭ ﺯﻳﺮ ﭘﻮﺷﺶ ﻓﻀﻞ ﻭ ﺑﺮﻛﺎﺕ ﺧﻮﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻰﺩﻫﺪ.
👈 ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﺗﻮ همچنان ﺑﻪ ﺍﻭ ﭘﺸﺖ ﻛﺮﺩﻩﺍﻯ، ﻭ ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﺭﻭ ﻣﻰﺁﻭﺭﻯ، ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺳﺖ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﻯ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﻗﺪﺭﺕ ﻋﻈﻴﻢ، "ﻛﺮﻳﻢ" ﺍﺳﺖ، ﺍﻣﺎ ﺗﻮ ﺑﺎ ﺍﻳﻦ ﺿﻌﻒ ﻭ ﺣﻘﺎﺭﺕ، ﭼﻘﺪﺭ ﺑﺮ ﻣﻌﺼﻴﺖ ﺍﻭ ﺟﺴﻮﺭﻯ!
📚 نهجالبلاغه، خطبه ۲۲۳.
#غفلت
#غرور
🌹ناشر معارف باشیم
@fatemi222