eitaa logo
شعر مداحی و مرثیه اهلبیت
3هزار دنبال‌کننده
34 عکس
33 ویدیو
32 فایل
فهرست https://eitaa.com/fatemi8/100 محرم https://eitaa.com/fatemi8/484 فهرست روضه ومداحی کانال اصلی https://eitaa.com/fatemi222/6620 اشعارویژه سفر عتبات https://eitaa.com/fatemi414/277
مشاهده در ایتا
دانلود
اي زائرين خسته دل اينجا مدينه است اي عاشقان اين كعبه دلها مدينه است اينجا مطاف حوريان و قدسيان است چون بارگاه خاتم پيغمبران است اينجا ملائك در طواف و در نمازند حوران جنّت غرق در راز و نيازند اينجا پر و بال ملك فرش زمين است اينجا محلّ وحي جبرييل امين است اين گنبد سبزي كه تابد نور ا ز آن نور رسالت مي‌شود از آن نمايان جنّات عدن و قبّة الخضر است اينجا آري بهشت و روضة طوباست اينجا اينجا حديث غصّه دل را بگوئيد عطر بهشت از خانة زهرا بجوئيد اين خانه زهراست اين بيت پيمبر اين قبر بابا باشد و كو قبر دختر اينجا دل و جان را به لطف حق سپاريد جاي قدمهاي پيمبر پا گذاريد از هر وجب خاكش دواي خود بجوئيد در هر طرف راهش طواف كعبه پوئيد در اين حرم قدر زيارت را بدانيد اينجا نماز شكر را با هم بخوانيد در اين حرم دست دعا بالا بگيريد سر خطّ عفو از حضرت زهراء بگيريد در اين حرم حرمت نگهداريد شايد مهدي كنار تربت مادر بيايد با آب كوثر گرد غم از دل بشوئيد زهراء دعا كرده شما آمين بگوئيد با چشم دل اينجا خدا را مي‌توان ديد مهدي ختم الاوصياء را مي‌توان ديد در اين زمين هر شيعه را از سر رود هوش اينجا بقيع يك باغ گل دارد در آغوش اينجا زختم المرسلين حرمت شكستند دست تواناي علي را نيز بستند گوئي كه در اينجا علي خانه نشين شد در پشت اين در فاطمه نقش زمين شد اينجا زقرآن سورة كوثر جدا شد زهرا زپا افتاد و فرزندش فدا شد دشمن كه محسن را در اين بيت الولا كشت با قتل او هم اصغري در كربلا كشت دست حسن در دست مادر بود اينجا وقتي كه سيلي زد عدو بر روي زهراء اينجا اميرالمؤمنين از پا فتاده صورت به روي تربت زهرا نهاده https://eitaa.com/fatemi8/1759
يا رسول الله در كويت پناه آورده‌ام مدعايم را دل سوزان گواه آورده‌ام ديدم اينجا رو سيه را روسفيدي مي‌دهند موسفيد از كرده‌ها روي سياه آورده‌ام نيستم وحشي ولي چون وحشي از فرط گناه بر تو اي پيغمبر رحمت پناه آورده‌ام زانكه مي‌باشد بيابان در بيابانم اميد كاروان در كاروان بار نياز آورده‌ام من يكي از زائران حضرت معصومه‌ام كاروان در كاروان بار نياز آورده‌ام https://eitaa.com/fatemi8/1759
مدينه كو پرستوئي كه من بال و پرش بودم چه شد آن طائر قدسي كه من در محضرش بودم مدينه كاش جان من بلاگردان او مي‌شد كه عمري باغبان غنچه‌هاي پرپرش بودم مدينه نخل اميد مرا آتش زدند اعداء كنار باغ در انديشة برگ و برش بودم مدينه قصّةپروانه را ازمن چه مي‌پرسي؟ ميان شعله‌ها من شاهد خاكسترش بودم مدينه لذّت ديدار زهرا را بپرس از من كه بر بالين او محو نگاه آخرش بودم مدينه آن شب قدري كه رفت آن نازنين مادر پريشان خاطر از حال و هواي دخترش بودم https://eitaa.com/fatemi8/1759
سلام من به مدینه، به آستان رفیعش به مسجد نبوی، به لاله‌های بقیعش سلام من به علی و به حلم و صبر عجیبش سلام من به بقیع و چهار قبر غریبش نشسته باز دلم پشت درب بسته آنجا گرفته باز دلم بهر قبر مخفی زهرا تو‌ای مسافر شهر مدینه در دل شب‌ها نبود هرچه که گشتم نشان ز مرقد زهرا یا زهـــرا سلام من به تو‌ای بانویی که مرد نبردی ز غیر هرچه که دیدی به یار شکوه نکردی سلام من به بازو، کبودی رویت به سرخ فامی اشک تو و سپیدی مویت مدینه منزل قرآن مدینه محفل قرآن درون دل خبر داری تو از درد دل قرآن مدینه شهر پیغمبر مدینه شهر پیغمبر خدا بر تو نظر دارد، که هستی شهر پیغمبر مدینه شهر گل‌هایی چه گل‌هایی همه پر پر مدینه شهر پیغمبر مدیه شهر پیغمبر ✔️اشعارمداحی و مرثیه اهلبیت https://eitaa.com/fatemi8/100
سلام_امام_زمانم 🍂دلم گرفته از این جمعه های تكراری دلم گرفته از این انتظار اجباری 🍂چه قدر ندبه بخوانم! چرا نمی آیی؟ چه دیده ایی كه از این دل شكسته بیزاری! 🍂امان نمی دهدم گریه، درد و دل دارم به سینه مانده چه ناگفته هایِ  بسیاری 🍂مرا فراق و غمت می كشد، تو خواهی دید كه خورده برگۀ ترحیم من به دیواری... اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج
یوسفِ گم گشته بازآید به کنعان، غم مخور کلبهٔ احزان شَوَد روزی گلستان، غم مخور ای دل غمدیده، حالت بِه شود، دل بَد مکن وین سرِ شوریده باز آید به سامان غم مخور گر بهارِ عمر باشد باز بر تختِ چمن چتر گل در سر کَشی، ای مرغِ خوشخوان غم مخور دورِ گردون گر دو روزی بر مرادِ ما نرفت دائماً یکسان نباشد حالِ دوران غم مخور هان مَشو نومید چون واقِف نِه‌ای از سِرِّ غیب باشد اندر پرده بازی‌هایِ پنهان غم مخور ای دل اَر سیلِ فنا بنیادِ هستی بَرکَنَد چون تو را نوح است کشتیبان، ز طوفان غم مخور در بیابان گر به شوقِ کعبه خواهی زد قدم سرزنش‌ها گر کُنَد خارِ مُغیلان غم مخور گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید هیچ راهی نیست کآن را نیست پایان، غم مخور حال ما در فُرقت جانان و اِبرامِ رقیب جمله می‌داند خدایِ حالْ‌گردان غم مخور حافظا در کُنجِ فقر و خلوتِ شب‌هایِ تار تا بُوَد وِردَت دعا و درس قرآن غم مخور.
گمان نمی کنم این روح پیکرم باشد تنی که مُثله شده در برابرم باشد گمان نمی کنم این تکه های پخش شده همان عموی رشید پیمبرم باشد بدن مگر بدن کیست این چنین شده است؟! اگر خدای نکرده برادرم باشد...! چرا عبای پیمبر نمی گذارد تا دوباره روشنی دیدۀ ترم باشد؟ ×× فدای خواهر مظلومه ای که نالان گفت: کنار کشتۀ گودال مو پریشان گفت: ×× گمان نمی کنم این زیر نیزه افتاده حسین فاطمه یعنی برادرم باشد تو را خدا بگذارید بوسه اش بزنم که قول می دهم این بار آخرم باشد کفن که نیست عبا نیست، بوریا هم نیست؟! بد است بی کفن این مرد محترم باشد برای آن که روی پیکرش بیاندازم نمی شود بگذارید معجرم باشد؟ لطیفیان 📍اشعارمداحی و مرثیه اهلبیت https://eitaa.com/fatemi222/6620
عمویم حمزه یاری با وفا بود حبیب و یاور دین خدا بود سپاهِ لشگرم را, بود رهبر شهیدان را امیر و شاه و سرور جوانمردی غلامِ حلقه گوشش فتوت بوده, مست و, جرعه نوشش شجاعت, عاشقِ مردانگی اش مروَّت, کرده عمری بندگی اش خدیجه, همسر و هم یارِ من بود ابوطالب, به شِعب, غمخوارِ من بود چو آن دو از برِ من, پَر کشیدند علی و حمزه, بر یاری دویدند علی دائم به حالِ پاسداری عمو می زد به دشمن, زخمِ کاری عمویم با غم و درد و محن, ساخت به راهِ عشقِ من دین و دلش, باخت به میدانِ قضا, سرلشگر من به وقتِ بی کسی, او یاورِ من به هر میدان, جلودارِ سپه بود نمک نشناس ها, او بی گنه بود به مثلِ حمزه, مظلومی ندیدم بسانِ عمه مغمومی ندیدم بگویید, دخترم زهرا بیاید دمی او عمه را یاری نماید الا ای راحتِ قلبِ پیمبر بگردان روی خواهر, از برادر در این شرحِ مصیبت, دل کجا رفت؟ کجا دل, غیرِ دشتِ کربلا رفت به صحرایی که چشمِ دختِ حیدر فتاده برگلی در خون شناور اگر اینجا صفیّه بوده نالان خدا داند, ندیده جسم عریان اگر شد جسم حمزه پاره پاره نشد پامال مرکب ها دوباره الّا «حیرانِ» در غم ها و ماتم مگو دیگر ز رنج و دردِ خاتم شاعر : حسین رضایی 📍اشعارمداحی و مرثیه اهلبیت https://eitaa.com/fatemi222/6620
گریزهای مداحی شهادت حضرت حمزه سید الشهدا علیه السلام رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم بر بدن حضرت حمزه علیه السلام بعد از پایان جنگ احد، رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: کیست از احوال حمزه علیه السلام به ما خبر بدهد؟ حارث بن صمّه عرض کرد: من جای او را می دانم. وقتی به نزدیک او رسید و حال او را مشاهده نمود نتوانست آن خبر را به پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم برساند. پس حضرت فرمود: یا علی علیه السلام! عمویت را طلب کن. حضرت امیر علیه السلام آمد نزدیک حمزه علیه السلام ایستاد و ایشان هم تأمل نمود. پس رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم خود به جستجوی حمزه علیه السلام برآمد، وقتی حمزه علیه السلام را با آن حال مشاهده نمود حضرت گریستند و فرمودند: هرگز در مکانی نایستاده ام که بیشتر از اینجا مرا به خشم آورده باشد. حضرت ردائی که از بُرد یمانی بر دوش مبارکش بود بر روی حمزه انداخت، امّا آن رداء به اندازه قامت حمزه نبود پس آن را بر سر حمزه کشید و پاهایش را از علف و گیاه پوشانید و فرمود: اگر زنان عبدالمطلب اندوهناک نمی شدند او را چنین می گذاشتم که درندگان صحرا و مرغان هواگوشت او را بخورند تا روز قیامت از شکم آنها محشور شود. زیرا مصیبت هرچه عظیم تر است ثوابش بیشتر است.( منتهی الامال، ص۷۹) اشاره گریز: به روضه قتلگاه حضرت سیدالشهداء علیه السلام و آمدن حضرت زینب علیها السلام و بانوان حرم بالای بدن مطهر حضرت
وداع از مدینه 👇