کیست وصیّ نبی آنکه ولّی خداست
کیست ولیّ خدا او علی مرتضاست
کیست وصیّ نبی بن عم و داماد او
علی که میلاد او در حرم کبریاست
کیست وصیّ نبی آنکه کنار نبی
نغمۀ وحیش به گوش در دل غار حراست
کیست وصیّ نبی لحم و دم مصطفی
علی که مدّاح او خواجۀ هر دو سراست
کیست وصیّ نبی نفس نفیس رسول
باب حسین و حسن شوهر خیر النّساست
کیست وصیّ نبی آنکه به میدان جنگ
تیغش مرحب فکن، دستش خیبر گشاست
کیست وصیّ نبی آنکه به حفظ رسول
سینه سپر در آُحد پیش هجوم بلاست
کیست وصیّ نبی آنکه کتاب خدا
سوره به سوره همه منقبتش را گواست
کیست وصیّ نبی آنکه مقامش فزون
بعد رسول خدا از همۀ انبیاست
کیست وصیّ نبی شیر خدا پشت حق
آنکه به تیغ کجش قامت دین گشت راست
علی که در قول و فعل دست و زبان حق است
علی که لحم و دمش لحم و دم مصطفاست
آنکه بجز وصف او هر چه بگویی غلط
آنکه به جز مدح او هر چه بخوانی خطاست
کیست وصیّ نبی آنکه به خُمّ غدیر
به آیۀ بلّغش خدا مدیحت سراست
به امر جان آفرینگفت رسول امین
الا الامؤمنین علی امام شماست
علی است فرقان و قدر علی است یاسین و نور
علی بود حا و میم علی همان طا و هاست
علی رکوع و سجود علی قیام و قعود
علی است تکبیر و حمد علی سلام و دعاست
علی ولّی قدیر علی بشیر النّذیر
علی علّی کبیر علی سراج الهداست
علی است آن جنگجو که در صف رزم او
بر لب روح القدس زمزمۀ لافتی است
علی است جان جهان علی است سرّ نهان
امامت او عیان به آیۀ انّماست
علی صفای صفا علی دعای دعا
علی حیات حیات علی بقای بقاست
علی است فصل الخطاب علی است علم الکتاب
خطاب را ابتدا کتاب را انتهاست
علی است بنیان حق علی است عنوان حق
علی است میزان حق علی به حق رهنماست
خدیو گردون خدم امام ثابت قدم
کریم صاحب کرم امیر صاحب لواست
زمان اگر بود بود علی امام زمان
جهان اگر هست باز علیش فرمان رواست
اگر کند او کرم نگین شاهی است کم
اگر کند او عطا ثنای او هل اتاست
عشق علی مشتعل در نفس اهل دل
ذکر علی متّصل بر لب اهل دعاست
سرود مدحش به لب فروغ حسنش به دل
برات مهرش به کف لوای حمدش به پاست
جدا شده از خدا جدا شده از کتاب
جدا شده از رسول هر که ز حیدر جداست
بدون مهر علی هر آنچه طاعت، هدر
سوای حبّ علی تمام ایمان هباست
بهشت بی او جحیم، جحیم با او بهشت
قضا به امرش قدر، قدر به حکمش قضاست
بهار مهر علی است قهر اگر آتش است
اسیر زهد علی است نفس اگر اژدهاست
گفتارش دلستان رفتارش دلنشین
رخسارش دلفروز دیدارش دلرباست
اگر به فرض محال بود خدا را شریک
می گفتم با همه علی شریک خداست
پناه بردم به هو، چگونه عبدی است او
که قامت بندگی به محضر او دوتاست
کلام هر چه دُراست به وصف او نادرست
سخن هر آنچه رسا به مدح او نارساست
من و ولای علی سرم فدای علی
که خاک پای علی به دیده ام توتیاست
علی به جانم شکیب علی به قلبم حبیب
علی به زخمم طبیب علی به دردم دواست
سلام بر دیده ای که جز علی را ندید
درود بر آن دلی که جز علی را نخواست
سیاه رویم ولی دلم بود منجلی
به دوستی علی مس وجودم طلاست
به یک رویم ولی دلم بود منجلی
به دوستی علی مس وجودم طلاست
به یک زبان چون توان سرود مدح علی
وجود «میثم» همه زبان مدح و ثناست
#امیرالمومنین_ع_مدح
علما موقع تدریس علی میگویند
زحل و زهره و بِرجیس علی میگویند
صالح و یوشع و جرجیس علی میگویند
تا نخ و سوزن ادریس علی میگویند
دائم از هر طرفِ عرش خبر میشنوم
«ها علیٌ بشرٌ کیف بشر» میشنوم
یوسف از دست زلیخا به علی برد پناه
نوح با دیدن دریا به علی برد پناه
هر نفس حضرت عیسی به علی برد پناه
دلِ دَر سوخت و زهرا به علی برد پناه
هیچ کس در طلب میکده سر در گُم نیست
به خدا میکدهای غیر علی در خُم نیست
«عینِ»تو هست به معنای عُلوّ درجات
«لامِ»تو هست همان لام سلام و صلوات
«یاءِ» تو یاءِ حسین است که بین دو صلات
میکشاند دلِ غمگینِ مرا سمت فرات
سند غربت تو خون حسین است علی
راز حقانیتت در ثقلین است علی
زخم شمشیر غمت بر سر عالم خورده
وای بر آنکه دلش را به علی نسپرده
متواری شده از وحشت و در دم مرده
هر که از تیغ دو دم، جان به سلامت برده
هر که از شیوهی جنگاوریات شد آگاه
گفت: «لاحول ولا قوة الا بالله»
در کویری که به دریای کرم نزدیک است
عاشقت هستم و قلبم به حرم نزدیک است
نجف اینجاست! فقط چند قدم...نزدیک است
کفر و ایمانِ من امروز بههم نزدیک است
در مقامت دهنم بسته بماند بهتر
عشق آهسته و پیوسته بماند بهتر
نخلها اشک تو را زیر نظر داشتهاند
رودها از جریان تو خبر داشتهاند
بادها پرده ز اسرار تو برداشتهاند
خاکها چشم به دستان پدر داشتهاند
ابرها با کرمت مایهی رحمت شدهاند
فقرا در حرمت صاحب مُکنت شدهاند
شمّهای هست ز اوصاف تو حیدر بودن
لافتایی شدن و ساقی کوثر بودن
فاتح یه تنهی قلعهی خیبر بودن
با پیمبر همهی عمر برادر بودن
نَفَست عطر نَفَسهای محمد دارد
بُردن نام تو شیرینیِ بی حد دارد
گذر ماه به تاریکی چاه افتاده
باز از اشکِ غمت چشمه به راه افتاده
منکر تو که به این روز سیاه افتاده
در نماز شب خود هم به گناه افتاده
زندگی بی علی اصلاً چه صفایی دارد؟
«مُطرب عشق عجب ساز ونوایی دارد»
نیست بودیم ولی در حرمت هست شدیم
متفرق شده بودیم که یکدست شدیم
عاشق هر که به یاران تو پیوست شدیم
تا زپیمانهی «اکملت لکم» مست شدیم
عطر «اتممت علیکم» همه جا را پُر کرد
نان بَدگوی بد اندیشِ تو را آجر کرد
اولین مرحلهی عشق، پریشان شدن است
اجر همراهی تو بوذر و سلمان شدن است
صاحب دائمی مُلک سلیمان شدن است
زاهد شهر که در فکر مسلمان شدن است
در شب قدر به آوای جلی میگوید
بعلیٍ بعلیٍ بعلی میگوید
خواب دیدم که کسی گفت چنین شعر بخوان
بادل سوخته آرام و حزین شعر بخوان
به نمایندگی از اهل زمین شعر بخوان
بر همین پلهی اول بنشین شعر بخوان
چه قشنگ است شبی غرق تماشا بودن!
«شهریار» غزل حضرت مولا بودن
✍ #احمد_علوی
https://eitaa.com/fatemi8
چقدر حبیب ابن مظاهر پیش ابی عبدلله ارزش داشته . یک عبارتی را دیدم تو مقتل حبیب؛ ابی عبدلله دوبار این حالت را پیدا کرد ه ارباب مقاتل نوشتند وقتی امد بالای سر حبیب بانَ الانکِسار فی وَجهِ الحسین؛ شکست در صورت حسین پیدا شد.
دیگر این عبارت را ندیدم مگر یک جای دیگر: وقتی عباس صدا زد یا اَخا اَدرِک اَخا بانَ الانکِسار فی وَجهِ الحُسین.
شکست تو صورت ابی عبدلله پیداشد . با عجله اسب راند. اما وسط میدان رسید دید ذوالجناح از حرکت ایستاده. ذوالجناح چرا راه نمیروی؟ عباسم من را به یاری طلبیده، دید ذوالجناح قدم از قدم برنمیدارد . آقا از اسب پیاده شدند چه مانعی سر راه ذوالجناح ؟ یک مرتبه دید دست بریده ی عباس سر راه روی زمین افتاده.
سه تا خداحافظی داشت روز عاشورا؛ یک خداحافظی با عموم بود، خطاب کرد علیکُنَّ منِّ السلام. به هر هشتادو چهار نفر . یک خداحافظی که خیلی جانسوز است با دختر سیزده ساله اش ، یک خداحافظی که نمیدانم بگویم جانسوزتر است مساوی همان است آن را من بلد نیستم ، با خواهرش زینب کبری، لااله الّا الله .
امام حسین سوار اسب بود، داشت میرفت ؛ زینب کبری را امر کرد برگرد به خیمه دو سه بار روی زین اسب بلند شد برگشت دید خواهر دارد میرود، یکبار دیگر باز بلند شد برگشت دید خواهر نیست. این نباید به خیمه رسیده باشد ، برگشت ابی عبدلله ؛ دید خواهر روی زمین افتاده . پیاده شد سر خواهر را به دامن گرفت . دو سه ساعت بعد تلافی شد. اما سر نه ، گلوی بریده .سه ساعت .
گریه کرد ابی عبدلله اشک روی صورت زینب ریخت، چشمش را باز کرد دید عجب جای بلندی سرش را گذاشت . خواهرم پاشو برگرد ، خیلی قدیمی است زبانحالشان ، قشنگ بوده درست همبوده . گفت برگرد گفت برمیگردم. اما یک تقاضا از تو دارم حسین من. بگو .
برادر دعا کن که زینب بمیرد، حسین من
نباشد که بعد از تو ماتم بگیرد
برادر به قربان خُلق نکویت
اجازه بفرما ببوسمگلویت حسینم حسین من.
خواهرش ام کلثوم طبق نقلی امد گفت برادرم من دلم خیلی گرفته است نمیدانم اینجا چرا اینجوری است ، خیلی دلم گرفته است . امام حسین ع شروع کرد یک چند کلمه گفتن. هر موقعی میدی یک کسی نیاز دارد به تسلی دادن کار سخت میشد بر زن و بچه اش، امام حسین وقتی شروع میکرد به صحبت کردن دلها آرام میگرفت ، تا وقتی امام حسین زنده بود اینجور بود بعد از شهادتش هم چون کار سخت میشد بر بچه هایش سر بالای نی شروع میکرد قرآن خواندن ؛ تسلی میداد بهشان. ام حَسِبتُم انَّ اصحابَ الکهف و الرقیم کانو من آیاتنا عَجَبا با قرآن خواندنش تسلی میداد.
اما مرحوم آیت الله مرعشی نجفی میفرمود این سر مقدس نه فقط قرآن خواندش که همه تان شنیدید معجزه ی سر بود این معجزه را همه شنیدیم مرحوم آیت الله مرعشی میفرمود یک معجزه ی دیگر هم سر مقدس داشت . و آن اینکه وقتی در مجلس یزید خیلی سخت گذشت بر زن و بچه ابی عبدلله آنجایی که نامرد و نانجیب شرابش را میخورد نیم خورده ی شرابش را میریخت تو آن تشتی که سر مقدس توش بود ، نیمخورده ی شراب را میخورد و آنوقت به صورت اباعبدلله جسارت میکرد با جوب گاهی موقع ها حسارت میکرد . بچه های امام چه کشیدند . ؟
در یک نقلی محدث قمی دارد در نفس المهموم رقیه از اینجا مریضی اش شروع شد . این صحنه ها را دید مریضی اش شروع شد . تو خرابه دیگر در واقع تمام کرد. مریضی از اینجا شروع شد . یکی از بچه های امام حسین وقتی دید اینجوری به لب و دندان اباعبدلله دارد میزند پشت عمه اش نشسته بود ؛ عمه جان به این نانجیب بگویید این چوب را بردارد از لب و دندان پدرم . چرا اینجوری میکند؟
اینجا بود که احتیاج دارد به بچه ها یک کسی تسلی بدهد . وقتی این سر را گذاشتند بالای نی خدا رحمت کند مرحوم آقای مرعشی نجفی را ، ایشان میگفت معجزه ی دیگری دیده شد از سر، البته هر چشمی لیاقت دیدن این معجزه را نداشت . دیدند چشم های مطهر اباعبدلله باز شد بالای نی و شروع کرد دور و اطراف یکی یکی بچه هایش را دیدن. بچه های مظلوم و ستم دیده را دیدن. اینو نگاه کرد اونو نکاه کرد . تا رسید به زینب که رسید چشم خیره ماند . اشک از گوشه ی چشمهای اباعبدلله سرازیر شد یعنی زینبم ممنونتم . یعنی خواهرم در تمام این راه من با پا نه با سر دنبالتان امدم . دیدم تو چه کردی ممنونتم بیشتر از این شرمنده منکن.
آقاجان ما در میان همه ی روضه ها اینجور که گاهی من تأمل کردم در برخوردهایی که از حضرت نقل شده به دوسه تا روضه خیلی حساس اند. یکی روضه ی عموجانشان علی اصغر است. این عموی شش ماهه خیلی تو دل امام زمان اثر کرده. ورضيعه بدم الوريد, مخضَّبٌ فاطلب رضيعه. وضُبا انتقامِكِ جرِّدي وقتی سید این شعر را برای امام زمان خواند، که رضیِ شیرخوارش رضيعه بدم الوريد, مخضَّبٌ فاطلب رضيعه. وضُبا انتقامِكِ جرِّدي تیر به گلویش زدند. . آقاجان بیا بیا بیا طلب کن . بیا خونخواهی کن. میگوید اینجا که رسیدم دیدم حضرت گریه میکند فرمود سید بس است دیگر .
یکی هم روضه ی عموجانشان اباالفضل العباس است. فرمود حاج محمد علی پشندی آقا فرمودند : در منا روضه ی عمویم عباس خوانده شود من هم می آیم خودم شرکت میکنم. آقاجان من هم دو جمله از عمویتان بگویم تشریف می آورید آقا ؟ آقا کنار عمه جانتان فاطمه ی معصومه ایم.
حرمله سه تا تیر زهرآلود رها کرد ، تیرها سه شعبه بود . بگویم این تیرها چه کردند؟ تیر اول مشک آب از هم درید میر لشکر شد امیدش ناامید تیر دوم پشت پیغمبر شکست چون به چشم زاده ی حیدر نشست. حسین.... تیر سوم را سه شعبه برد کار بهر حلقوم شریف شیرخوار. هم سه شعبه هم به زهر آلوده بود ، چشم گیتی این ستم نادیده بود .
تیرهای یک شعبه بدن را سوراخ میکرد، تیرهای سه شعبه اول سوراخ میکرد بعد بدن را پاره میکرد تیرهای زهرآلود هم سوراخ میکرد هم پاره میکرد هم مسموم میکرد . گلوی شیرخواره کجا تیر سه شعبه کجا؟ اول گلو را سوراخ کرد ، مِنَ اأُذُن إلی الأُذُن گوش تا گوش علی را درید .
فرمودند : البَکّائونَ خَمسَه امام صادق . بسیار گریه کنندگان در کل عالم پنج نفرند. حالا گریه کننده زیاد بوده اما اینها بَکّاء هستند زیاد گریه کردند. میفرماید : اول ؛ حضرت آدم . آمار غیبی است. دوم حضرت یعقوب . در قرآن میخوانید و ابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ. انقدر گریه کرد نابینا شد. سوم: حضرت یوسف است ، که گفتم دیگر این محبت چون بر اساس معرفت است نه فقط پسر پدری نیست این ولی خدا بود حضرت یوسف دلش برای آن یکی ولی تنگ میشد. حضرت یعقوب هم دلش برای این ولی در زندان تنگ میشد. این در زندان انقدر گریه کرد که اهل زندان اعتراض کردند، یوسف دیگر چه خبر است؟ نفر سوم
ای امام رئوف ما را ببخشید برای این دو اسم بعدی که میخواهم بگویم؛ نفر چهارم علی ابن الحسین است سیدالساجدین، خیلی گریه میکرد. نفر پنجم وجود نازنین صدیقه ی کبری ست. خیلی گریه کرد اما بگویم ای امُّ الائمه اینها که غیر از شما اسم برده شدند ، نه خیلی ولی نسبتا از طول عمری بهره مند بودند اما چطور شد که صدیقه ی کبری ریحانه ی پیغمبر شما در سن جوانی در ردیف اینها قرار گرفتی؟
گریه های صدیقه ی کبری دیگر از فردا شروع میشود. می آید در کنار پیغمبر اکرم.
رسم وفا به عالم امکان نشان دهم
آب روان در کف و لب تشنه جان دهم.
من آب نوشم و شه تشنه لب
کِی آبروی خویش به آب روان دهم؟
بی دلیل نیست که سیدالشهدا برای همه ی شهدا حداکثر دوبار گریه کرده. اما برای ابالفضل دارد سه مرتبه حسین های های گریه کرده، دفعه ی سوم راوی میگوید حسین آمد کنار بدن سوراخ سوراخ شده ی عباس اما چه کند؟ باید منتظر باشد باید پاسدار خیام هم باشد. بلند شد از کنار این بدن ، راوی در مقتل الحسین مقرَّم است میگوید من به چشمم دیدم میشنیدم صدای گریه ی بلند ابی عبدلله را دارد گریه میکند به طرف خیمه ها می آید .
تا رسید نزدیک خیمه برای اینکه بچه ها اشک چشم بابا را نبینند با آستینش اشک چشمش را پاک کرد اما سکینه دوید آمد جلو ، بابا جان از عمو عباس چه خبر داری؟ فرمود إنَّ عَمَّکی قد قُتِل عمویتان عباس را کشتند. تو همین کتاب هست زینب یک جمله اینجا گفت، در داغ هیچ یک از شهدا این جمله را نگفته تا شنید عباس را کشتند، از خیمه آمد بیرون دستهایش را بالای سرش گرفت گفت : وا زیهتاه ای داد از اسیری حالا دیگر باید لباس اسارت بپوشیم.