🔰 انتصاب «زینب سلیمانی» به ریاست بنیاد شهید حاج قاسم سلیمانی
حجت الاسلام رستمی رئیس نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها، در نامهای انتصاب «زینب سلیمانی» به ریاست بنیاد شهید سپهبد پاسدار حاج قاسم سلیمانی (رضوانالله علیه) را تبریک گفت.
متن این نامه به شرح زیر است:
سرکار خانم زینب سلیمانی (دامتبرکاته)رئیس مکرم بنیاد شهید سپهبد پاسدار حاج قاسم سلیمانی (رضوانالله علیه)
سلام علیکم
انتصاب سرکارعالی به عنوان یادگار سرور مجاهدان در مسئولیت بنیاد شهید سپهبد پاسدار حاج قاسم سلیمانی (رضوانالله علیه) به تشخیص زعیم حکیم امت حضرت آیتالله العظمی خامنهای (دامظلهالوارف) در جهت تکوین و ترویج مکتب حاج قاسم (رحمهالله علیه) در جهان اسلام و نیز حفظ و نشر آثار این شهید اسوه، مظلوم و ظلمستیز با هدف تحرک معنوی و انقلابی نهضت بیداری اسلامی براساس نظریه و الگوی مقاومت، مایهی امتنان و موجب مسرت شد. بیشک به سرانگشت تدبیر، این فرصت مغتنم در جهت تحقق منویات منور رهبر معظم انقلاب اسلامی مبنی بر ادامه خط جهاد و مقاومت با انگیزه مضاعف، میتواند مجالی مبارک باشد و به سرکارعالی اطمینان میدهم در این مسیر، نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاهها برای تحقق این هدف متعالی آماده هرگونه همکاری و مساهمت در جهت برقراری ارتباط موثر و عملیاتی میان آن بنیاد و جوانان مؤمن و انقلابی است. از بارگاه بلند باری برای سرکارعالی، دیگر اعضای محترم بیت شهید سلیمانی و همکارانتان در آن بنیاد، دوام سلامت و توفیق روزافزون مسألت مینمایم.
@fatemiioon135
کرامت امام حسن مجتبی علیه السلام
روزى امام حسن مجتبى و برادرش امام حسين عليهماالسلام به همراهى شوهرِ خواهرشان حضرت زینب (عبداللّه بن جعفر) به قصد مكّه و انجام مراسم حجّ از شهر مدينه خارج شدند.
در مسير راه آذوقه خوراكى آنها پايان يافت و آنان تشنه و گرسنه گشتند؛ و همينطور به راه خويش ادامه دادند تا به سياه چادرى نزديك شدند؛
پيرزنى را در كنار آن مشاهده كردند، به او گفتند: ما تشنهايم، آيا نوشيدنى دارى؟
پيرزن عرضه داشت: بلى، بعد از آن هر سه نفر از مَركبهاى خود پياده شدند؛ و پيرزن بُزى را كه جلوى سياه چادر خود بسته بود، به ميهمانان نشان داد و گفت: خودتان شير آن را بدوشيد و استفاده نمائيد.
ميهمانان گفتند: آيا خوراكى دارى كه ما را از گرسنگى نجات دهى؟
پاسخ داد: من فقط همين حيوان را دارم، يكى از خودتان آن را ذبح نمايد و آماده كند تا برايتان كباب نمايم؛ و آن را ميل كنيد.
يكى از آن سه نفر گوسفند را ذبح کرد و پس از آماده شدن تحويل پيرزن داد؛ و پیرزن نیز قسمتی از آن را طبخ نمود و جلوى ميهمانان عزيز نهاد؛ و آنها تناول نمودند.
و هنگامى كه خواستند خداحافظى نمايند و بروند گفتند: ما از خانواده قريش هستيم؛ و اكنون قصد مكّه داريم، چنانچه از اين مسير بازگشتيم، حتما جبران لطف تو را خواهيم كرد.
پس از رفتن ميهمانان ناخوانده، شوهر پيرزن آمد؛ و چون از جريان آگاه شد، همسر خود را مورد سرزنش و توبيخ قرار داد كه چرا از كسانى كه نمىشناختى، پذيرائى كردى؟!
و اين جريان گذشت، تا آن كه سخت در مضيقه قرار گرفتند؛ و به شهر مدينه رفتند، پيرزن از كوچه بنىهاشم حركت مىكرد، امام حسن مجتبى عليه السلام جلوى خانهاش روى سكّوئى نشسته بود، پيرزن را شناخت.
حضرت مجتبى عليه السلام فورا غلام خود را به دنبال آن پيرزن فرستاد، وقتى پيرزن نزد حضرت آمد فرمود:
آيا مرا مىشناسى؟
عرضه داشت: خير.
امام عليه السلام اظهار نمود: من آن ميهمان تو هستم كه در فلان روز به همراه دو نفر ديگر بر تو وارد شديم؛ و تو به ما خدمت كردى و ما را از گرسنگى و تشنگى نجات دادى.
پيرزن عرضه داشت: پدر و مادرم فداى تو باد! من به جهت خوشنودى خدا به شما خدمت كردم؛ و انتظار چيزى نداشتم.
حضرت دستور داد تا تعدادى گوسفند و يك هزار دينار به پاس ايثار پيرزن تحويلش گردد و سپس او را به برادر خود - حسين عليه السلام - و شوهر خواهرش - عبداللّه - معرّفى نمود؛ و آنها هم به همان مقدار به پيرزن كمك نمودند.
@fatemiioon135