بنیادگرایی ایرانشهری، خودش و بیرقش، شیر تعزیه است. در پوست تشیع صفوی میرود تا با ملی کردنش امت اسلام مصطفوی را بدرد...
مراتب ولایت شرعی در حکومت اسلامی شرکت هرمی نیست که درسدی جریان بیابد و نیابد...
بینهی ایرانشهری پی ملی کردن تشیع است، همآن طور که بینهی بدوشهری پی قومی کردن اسلام است؛ امتستیزها...
بینهی ایرانشهری ستیزش با بینهی اسلامشهری را پشت نقاب سنیستیزی و سلفیستیزی استتار میکند...
این روزها پلیس جمهوری با کشف فاحش حجاب برخورد میکند تا آیا برسد به حد وجه و کفین؟ با این همه هماین اقامهی نسبی حجاب شرعی را نباید تضعیف کرد: ما لا یدرک کله، لا یترک کله...
در تمام سالهایی که نگران تأثیر جامعهشناسی مدرن و روانشناسی مدرن بر جامعهی اسلامی بودهییم، حقوق مدرن به صورت قانونی در حال استحالهی جامعهی اسلامی به جامعهی الحادی بوده است...
جهود آنوسی؟ گبرهای شرمنده را هم دیدهیید که صریح از شمشیر کشیدن بر نبی و وصی و صحابی صادق آنها برای دفاع از طاغوت ساسانی میگویند؟ یا چه...
ایران امروز امالقرای امت احمد است؛ هماین است که اسلامشهریها پی رباط در ایرانند و یکی پس از دیگری برای آن به شهادت میرسند و ایرانشهریها پی فرار از آنند و یکی پس از دیگری از آن مهاجرت میکنند...
مسجد اهل سنت یعنی چه؟ مگر اهل سنت یک مذهب و مشرب دارند که یک مسجد داشته باشند...
این اهل سنت محمدی که این جا و آن جا پی ساختن آن چه مسجد اهل سنت میخوانند استند، مسجدهایی که شیعه در آن نماز میخوانند را مسجد نمیدانند؟ یا چه...
شیعی و سنی ممکن است محراب و منبر متفاوت داشته باشند، اما مسجدشان متفاوت نیست؛ همآن طور که قبلهشان متفاوت نیست...
به پارسی سلیس نوشته است که اگر در نهاوند بودم بر سپاه اسلام شمشیر میکشیدم. انتظار دارید که هزار سال پیش پدران گبر هممشربش با کار درازمدت فرهنگی مسلمان میشدند و شمشیر شرکشان را در ایران غلاف میکردند؟ یا چه...
هماین گبرپدرهایی که هم اکنون پس از چهارده قرن هنوز هوس جنگیدن با سپاه فاتح اسلام در نهاوند را دارند، خود سادهترین دلیل بر آنند که ایران بی لشکرکشی مسلمانها و شمشیر کشیدن آن بر مستکبرین ساسانی به تمامی اسلام نمیآورد...
موضع ایرانشهریها نسبت به فتح ایران به دست عربهای مسلمان را با موضع ایشان نسبت به حملهی امریکاییهای صلیبی به ایران را کنار هم بگزارید تا در یابید که اسلام و ایران برای آنها چه نسبتی با هم دارند...
انقلاب لندنی نسخهی روزآمد تشیع لندنی است؛ تفاوتشان تنها هماین موی فرفری جای عمامهی نجفی است...
جمهوری منهای شریعت امتداد ایدهی انقلاب منهای فقاهت است، امتداد ایدهی اسلام منهای روحانیت؛ مبارزه با امپریالیسم و حتا مبارزه با صهیونیسم هم نکتهی انحرافی معمای چپها است...
شورش کارگری را نمیدانم؛ رسانهی سکولار جدال و شبکهی پشتبان آن اما فاش پی شوراندن معتقدان به جمهوری اسلامی برابر شریعت محمدی است...
مدارس المهدی، مدرسههای حرکت حزبالله لبنان، دوزبانهاند: عربی و انگلیسی، عربی و فرانسه. این سالها زبان پارسی زبان سوم اختیاری است که به سالبالاییها ارائه میشود. هر وقت پیش میآمد رفقای حرکت حزبالله را تلخ شماتت میکردم، از جهت این که پارسی زبان دوم از همآن ابتدائی نیست...
تقتلك الفئة الباغية. جدای آن بدوشهریهای اموی، هم این ایرانشهریهای مستفرنگ را میگوید که پس از چهارده قرن هنوز آرزوی شمشیر کشیدن بر عمار در جنگ نهاوند و فتح ایران را دارند...
ایرانشهریهای مستفرنگ هزار سال پیش میخواستند پیادهنظام گبرهای کافر باشند و اکنون میخواهند پیادهنظام صلیبیها و صهیونیهای کافر باشند؛ مهاجران در زمان و در مکان...
اکنون همه به چشم میبینیم عاقبت ملیگرایی امتستیز ایرانشهری شمشیر کشیدن بر عمار یاسر و سلمان پارسی است...