eitaa logo
فاطمیون
256 دنبال‌کننده
6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
19 فایل
پاسداری از حجاب وعفاف مدافعین چادر زهرایی هرکدام از ما می تواند باتبلیغ شیوه حجاب اسلامی یه مجاهد فی سبیل الله باشیم. @fatemyyon
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مردم آمریکا باید خوشحال باشند که رسانه‌هایی مثل اینترنشنال و بی‌بی‌سی یا بعضا سلبریتی‌ها و هنرمندانی ندارند که در چنین مواقعی نمک روی زخم بپاشند https://eitaa.com/fatemyyon
. ⚠️او یوسف نبود،ما هم یوسف نیستیم! مى خواستم ازدواج كنم، ولى پدرم مى گفت: هر موقع درس خارج رفتى زن بگير. ديدم به هيچ صورت قانع نمى شود، اثاثيه را از قم برداشتم و به كاشان نزد پدرم آمدم. او گفت: چرا آمدى؟ گفتم: "درس نمى خوانم! شما حاضر نمى شوى من ازدواج كنم." خلاصه هر چه به خيال خويش مرا نصيحت كرد اثر نگذاشت. بعضى از آقايان را ديد كه مرا براى درس خواندن نصيحت كنند، من هم بعضى ديگر را ديدم كه او را براى موافقت به ازدواج من نصيحت كنند. تا اينكه يك روز به پدرم گفتم: يا به من بگو ايمانت مثل يوسف است، يا بگو گناه كنم يا بگو ازدواج كنم. سرانجام موفّق شدم. 📚 خاطرات استاد قرائتی https://eitaa.com/fatemyyon
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آخرت سرای ماندن است و دنیا سرای رفتن و نیست شدن اما اهل دنیا اهل غفلت هستند https://eitaa.com/fatemyyon
8.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🍃🍃🌸 💌صبر یک کاسه است. هر بار که کاسه صبرم پُر می شود، می دهمش به دست خدا . او کاسه صبر را از دستم می گیرد و خالی می کند و دوباره پس می دهد. این کاسه هی پُر و خالی می شود ؛ هی پُر و خالی می شود ؛ هی پُر و خالی... 💚گاهی به من می گوید : قشنگش کن. شیرینش کن. صبرجمیل! صبر اما تلخ است. مزّه زهر می دهد. شِکَرِمی ریزم توی آن،شِکَرِ شُکر . دارچین می پاشم روی آن؛ دارچینِ دعا. می گویم ببین شیرینش کردم . تزیینش کردم. می گیرد و یک کاسه ی بزرگتر می دهد. می گوید همه چیز را بریز توی همین .هم نعمت را و هم نقمت را. هم سفید بختی ها و هم سیاه بختی هایت را. کاسه کاسه صبر بین ما رد و بدل می شود. انگار قرار است تمام دریاچه های خشک و خالی جهان به کاسه کاسه صبر من پُر شود. می گویم : اگر کاسه ام بشکند ، صبرم را در چه بریزم؟ می گوید : آن روز دستم را پیمانه می کنم برایت. امروز انگار همان روز است. کاسه ام شکسته ، دستش اما پیمانه است... 💌 ﴿فَاصْبِرْ صَبْرًا جَمِيلًا﴾ [ المعارج: 5] 💚پس صبر كن صبرى نيكو https://eitaa.com/fatemyyon
6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 بازنشر 📹 نماهنگ | لحظاتی از حضور رهبر انقلاب در منزل شهید احمدی روشن 👈🏻 انتشار به‌مناسبت سالروز شهادت دانشمند هسته‌ای، شهید مصطفی احمدی روشن 💻 Farsi.Khamenei.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حکایت خوشبختی دختر شجریان در آمریکا مژگان شجریان دختر محمدرضا شجریان که به علت آزادی و رفاه بی مانند آمریکا به این کشور رفته و در یکی از بهترین شهرهای ینگه دنیا ساکن شده، ۳۶ ساعت است که برق ندارد و نمی تواند فعالیت عادی داشته باشد. ❌حالا فکر ‌کنید اگردر یک شهر ایران ۳۶ ساعت برق قطع می شد ...
🔴بدون شرح ▪️عکس بالا غزه‌ است و عاملش بمب های آمریکایی! عکس پایین کالیفرنیای آمریکاست و عاملش بلایای طبیعی! و امان از اون روزی که اراده الهی بخواد اتفاق بیفته! https://eitaa.com/fatemyyon
🕊🍃🍃🍃🌹🍃🍃🍃🕊 تا نشستم توے ماشین دیدم یک عالمہ ماشین آمده براے عروس‌کشان!🚙👰🏻 دل محسن بہ این کار رضا نمےداد! وقتے دید خیلے جیغ جیغ مےکنند و بوق مےزنند گفت: پایہ‌اے همشون رو بپیچونیم؟! گفتم: گناه دارن! گفت: نہ باحالہ!💞 لاے ماشین‌ها پیچید توے یک فرعے پا‌رو گذاشت روے گاز و با سرعت وسط شلوغےها قالشون گذاشت، تا اذان مغرب پخش شد کنار خیابان ایستاد کہ بیا براے هم دعا کنیم! زرنگے کرد، گفت من دعا مےکنم تو آمین بگو! همان اول آرزوے شهادت و روسفید شدن کرد! توے اشهد ان علیا ولے الله طلب شهادت کرد... اشکم جارے شد!🥺 شهید محسن حججی راوی: همسر شهید https://eitaa.com/fatemyyon
🍃🍃🍃🍃🌸 یکی از بهترین داستان ها، داستان بی بی سکینه است!؟👇 قسمتی از داستان زندگی، 🅾 خاطرات مادر یکی از نیروهای شهید سلیمانی که قابل تامل است👇 ✅ "خدا در هر عصری حجتی دارد که با او به انسان احتجاج می کند" 🌷من سختی زیاد کشیدم تا تنها پسرم بزرگ شد.هم مادر خانه بودم هم مرد خانه! شوهرم و دخترم سه ساله ام مریض بودند و هردو  در یک سال مردند. در کل شهر کرمان کسی را نداشتیم من بودم همین یک پسر، به نام علی! میرفتم سر کوره آجرپزی و بعد از ظهرها که از سرکار برمی گشتم توان راه رفتن نداشتم و از خستگی از خدا می خواستم جان مرا هم بگیرد! 👈 حتی گاهی زندگی چنان سخت می شد که زیر باران و برف، گدایی هم می کردم. علی که کوچک بود نمی گذاشتم بفهمد چه کار می کنم با خودم می گفتم این بچه گناهی ندارد و غصه می خورد. شب می گفت مامان! ؟ می گفتم چیزی نیست بخاطر سرماست، مادر ! وقتی هیچ پولی نداشتم  با یک نان سر می کردیم و گاهی یک نان را هم سه قسمت می کردیم تا در طول سه روز بخوریم. علی که بزرگ شد با اینکه در یک خانه خرابه زندگی می کردیم می گفت "مامان خدا داره م ا رو امتحان می کنه باید صبر کنیم و شکر کنیم!" یک دست لباس داشت که وقتی می شستم تو سرما بدون لباس می ایستاد  تا لباسش خشک شود می گفتم: مادر سردت نیست؟ می گفت نه، کدوم سرما ؟! وقتی که می رفتم سر کار  برای این که حتی همسایه ها هم نفهمند چیزی نداریم که بخوریم  قابلمه ای آب می گذاشت سر گاز تا جوش بیاید و قل بزند تا اگر همسایه ای آمد و چیزی آورد بگوید: نه! ببین مادر من غذا درست کرده برایمان! کوچک بود هنوز یه روز که چیزی برای خوردن نداشتیم گفت: مادر! برویم نان بگیریم؟ با سرافکندگی گفتم مادر صاحب کار هنوز پول کارم را نداده است . گفت طوری نیست دیشب یک دانه خرما خوردم می توانم تحمل کنم... اون روز مستاصل آمدم در خیابان و رو کردم به خدا و گفتم خدایا🙌 امروز یک لقمه نان گیر من می آید؟😰 برگشتم خانه دیدم نزدیک درب خانه یک کیسه نان هست برداشتم آوردم داخل... علی بعد از چند دقیقه آمد گفت؛ مادر بیا بخوریم... گفتم نگاه کردی تو کیسه چی بود؟ گفت خدا همین را برایم فرستاده! خودم رفتم پای کیسه دیدم نان ها از کپک سبز شده بودند! علی یک مقدارش را شسته بود و نشسته بود به خوردن ... . علی میرفت در کارهای پشت جبهه کمک می کرد تا به چشم حاج قاسم، که فرمانده لشکر کرمان بود بیاد، آنقدر رفت و آمد تا حاج قاسم او را با خودش به جبهه برد و شد جزو فرماندهان محوری الله شد و بعدها هم ... بعد شهادت علی کسی را نداشتم.. حاج قاسم برایم پسر شد، از سوریه زنگ می زد می گفت صدایت را شنیدم 👈 خستگیم رفع شد مادر ! صدایت را شنیدم ارامش پیدا کردم مادر ! یک شب ساعت ۲ نصفه شب تلفن خانه زنگ زد با ناراحتی گفتم کیست این وقت شب زنگ می زند؟ برداشتم، گفت: منم قاسم، قاسم سلیمانی!؟ دلم تنگ شده برایت، از کربلا زنگ می زنم، به جایت زیارت کردم، برایت چه سوعاتی بیاورم؟ حاج قاسم همیشه می گفت: ما افتخار می کنیم بی بی سکینه از ماست! مادری که در عالم یک فرزند داشت و هیچ قوم و اقوامی نداشت و ندارد! زن زحمت کشیده سیه چرده پر از معنویتی که امروز افتخار شهر ماست او مادر شهید ماست که با کار در کوره های خشت مالی او را بزرگ کرد... 🌷حالا اما بی بی سکینه در کنار دو پسرش خوابیده است... 👈 علی که در جوانی به یاد روزهای گرسنگی کیسه به دوش می گذاشت و درب خانه های نیازمندان می رفت و در جبهه مجاهدت حق بر علیه باطل به شهادت رسید امروز مزارش حاجت ها می دهد... و قاسم پسر دیگرش که از ۷۰ ملیت دنیا زائر دارد و آرامش قلب بی بی سکینه است... بی بی اگر چه در این دنیا کسی را نداشت و  ندارد ولی آنجا👇 .... https://eitaa.com/fatemyyon