فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظات و ساعات آخر را قدر بدانیم...
مرحوم آیت الله آقا مجتبی تهرانی
روحشون شاد
خدایا !
خوب می شناسی ام.بهتر از من.آنم که یک ماه به لطف اتصال زمین به آسمان شیطانک هایم در غل و زنجیر بودند اما درِ قفس نفسم همچنان باز بود و پرنده ی خیال و توهماتم باز برای دانه چیدن در هوای دنیا پر زد و مجروح شد.من همانم که وقتی باران رحتمت بارید در زلال آیینه ای آبی که بر زمینِ خشکیده دلم جاری کردی خودم را دیدم.خودم را که خسته وبال و پر شکسته از تقلا در تاریکی های دنیایم دمی از تکاپو افتاده بودم و زیر نور ماه، چشمهایم را در زلال معارف قرآنی ات می شستم وچند روز در شفق به دریای قرآنت چشم می دوختم و در بیکران کلام والایت خودم را گم می کردم .اینک این منم که در آخرین ایستن گاه رمضانی چشم دوخته ام به آخرین تابش های ماه و همزمان حسرت های خودم و نعمت های تو را یکی یکی می شمارم.می شمارم که بیست و هفت روز و بیست و دو ساعت و چند دقیقه است که به برکت فرود ملائکه ی مخصوصت،سرزمین دلم از اغوای خناسان جنی پاک شده بود.که به لطف ملائکه فرمانبردارت،اهریمنان در بند بودند وهیچ دشمنی نداشتم. حسرت می خورم که زیر باران رحمتت ظرفم انقدر کوچک بود که بی دشمن هم گاه با خودم دشمنی کردم.
اشکهای این لحظه ها نه اشک عارف و زاهد که اشک بنده ای است که نه رسم عاشقی بلد بود نه انقدر خودش را شناخت که در وجود بی انتهایت فانی شود.اشک کوچکترین مخلوقی است که فرصت هایی ناب را از دست داد.نجوایم از گلوی موجود کوچکی برآمده که به خیال خودش در معرفی خود راستگوست .می داند میان او و آسمان نورانی ات میلیاردها سال نوری از گناه فاصله است. تپش هایم متعلق به قلب حسرت برنده ای است که دلشوره دارد .نمی داند با آن همه نقش زمختی که بر بوم دلش کشیده که در این ماه هم نشد پاکشان کند ،آیا دوباره فرصت مهمانی ات را نصیبش می کنی یانه؟
توبه ام را شاید نپسندیده باشی.خودت عین صدق و صفایی که خوب می دانی به امید شست وشوی بال و پرم به زبان توبه کردم.در نگاه کوچک من، مهربان ترین وجود که تویی سزاوارتری که، بر فقیر ترین موجود بیشترین ترحم را کنی.خواستم بگویم می دانم فقیرترینم خوب که نگاه کردم دیدم این هم فقط به زبان است.بهتر است بگویم نمی دانم.اما تو خوب می دانی که من نه فقط فقیرتر از عرفا و خوبان و مقربان درگاهت که فقیر تر از همه مخلوقاتم. هرسال یازده ماه وقتم می دهی تا در آنچه آفریدی و در خودم تورا ببینم ولی من، ماه ها فقط خودم را می بینم.آن هم نه آن "خود"که به وجود تو قائم است.آنکه به خیالش "تنهایی" هم برای خودش کسی است.چطور حسرت نخورم که ازبس نیامدم خودت منت گذاشتی وبا حلول #ماه از صدقه سر مهمان های ویژه ات من را هم نشاندی پای سفره ات؟هرچند ناسپاس و عصیان گر بودم.با این وصف ،تو والاترینی، مهربان خدا.
من مستحق ترینم.از همین حالا ترسیده ام که با غروب #ماه، دوباره زقوم حب دنیا در مملکت وجودم سبز شود و ناقوس معبد شیطان به صدا در آید.که بچه شیطان ها از بند رها شوند و رقص کنان به سرزمین دلم هجوم آورند.چه می گویم؟ در مملکت وجودی که هزار بت بر آن فرمانروا کرده ام، که هربار به تحریک یک کدامشان لشکر غم و اندوه و پشیمانی هجوم می آورند و سرزمین وجودم را به تاراج می برند چه جای گلایه و ترس از بچه ابلیس ها؟
کاش به روی ماه عصاره خوبی ها که در آخرین سحر،مولکول های نور به ریه های مقدسش فرو می نشانی این هوای قدسی را برای روز رستاخیز در ریه های نفس مان ذخیره کنی.کاش به عشق آن ذخیره پاک سرشت که نمی دانم در کدام زمین مقدس مهمان سفره ی رمضانی ات شده،از من بگذری.کاش این لحظه های آخر برای همیشه از بند خودم رهایم کنی اما از بند محبت خودت نه.
دوست داشتنی ترین رفیق .
بیا و این لحظه های آخر تا ماه خداحافظی نکرده از کوچکترین بنده ات بگذر و فرصتم ده که زیر پرچم فرمانروای آخرالزمانی عصر ظهور،بندگی ات کنم.
💔💔💔
فتح قلم🖋
خدایا ! خوب می شناسی ام.بهتر از من.آنم که یک ماه به لطف اتصال زمین به آسمان شیطانک هایم در غل و زنج
کوتاه کوتاهش کردم تا خوندنش راحت تر باشه
👇👇👇
خدایا !❤️
خوب می شناسی ام.
بهتر از من.
آنم که یک ماه به لطف اتصال زمین به آسمان شیطانک هایم در غل و زنجیر بودند، اما درِ قفس نفسم همچنان باز بود و پرنده ی خیال و توهماتم باز برای دانه چیدن در هوای دنیا پر زد و مجروح💔 شد.
#ماه_خدا
#آرامش
🔹فتح قلم🔹
https://eitaa.com/fatheGhalam
مهربانم❤️
من همانم که وقتی باران رحتمت بارید در زلال آیینه ای آبی که بر زمینِ خشکیده دلم جاری کردی خودم را دیدم.خودم را که خسته وبال و پر شکسته از تقلا در تاریکی های دنیایم دمی از تکاپو افتاده بودم و زیر نور ماه، چشمهایم را در زلال معارف قرآنی می شستم.چند شب در شفق به دریای قرآنت چشم می دوختم و در بیکران کلام والایت خودم را گم می کردم .
#ماه_خدا
#آرامش
🔹فتح قلم🔹
https://eitaa.com/fatheGhalam
خوب من❤️
اینک این منم که در آخرین ایستن گاه رمضانی چشم دوخته ام به آخرین تابش های ماه و همزمان حسرت های خودم و نعمتهای تو را یکی یکی می شمارم.
#ماه_خدا
#آرامش
🔹فتح قلم🔹
https://eitaa.com/fatheGhalam
می شمارم که بیست و هفت روز و بیست و دو ساعت و چند دقیقه است که به برکت فرود ملائکه ی مخصوصت،سرزمین دلم از اغوای خناسان جنی پاک شده بود.که به لطف ملائکه فرمانبردارت، اهریمنان در بند بودند وهیچ دشمنی نداشتم.
#ماه_خدا
#آرامش
🔹فتح قلم🔹
https://eitaa.com/fatheGhalam
حسرت می خورم که زیر باران رحمتت ظرفم انقدر کوچک بود که بی دشمن هم گاه با خودم دشمنی کردم.
#ماه_خدا
#آرامش
🔹فتح قلم🔹
https://eitaa.com/fatheGhalam
اشکهای این لحظه نه اشک عارف و زاهد که اشک بنده ای است که نه رسم عاشقی بلد بود نه انقدر خودش را شناخت که در وجود بی انتهایتت فانی شود.اشکی از چشمان کوچکترین مخلوق توست که فرصت هایش را از دست داد.
#ماه_خدا
#آرامش
🔹فتح قلم🔹
https://eitaa.com/fatheGhalam
ای پاک ترین معشوق❤️
نجوایم از گلوی کوچکی برآمده که به خیال خودش در معرفی خویشتن راستگوست و می داند میان او و آسمان نورانی ات میلیاردها سال نوری گناه فاصله است.
#ماه_خدا
#آرامش
🔹فتح قلم🔹
https://eitaa.com/fatheGhalam
بهترین شنونده❤️
تپش هایم متعلق به قلب حسرت برنده ای است که دلشوره دارد .نمی داند با آن همه نقش زمختی که بر بوم دلش کشیده که در این ماه هم نشد پاکشان کند آیا دوباره فرصت مهمانی ات را نصیبش می کنی یانه؟
#ماه_خدا
#آرامش
🔹فتح قلم🔹
https://eitaa.com/fatheGhalam
زیباترین معبود❤️
خواستم بگویم می دانم فقیرترینم خوب که نگاه کردم دیدم این هم به زبان است.بهتر است بگویم این را هم نمی دانم.اما تو خوب می دانی که من نه فقط فقیرتر از عرفا و خوبان و مقربان درگاهت که فقیر تر از همه مخلوقاتم. هرسال یازده ماه وقتم می دهی تا در آنچه آفریدی و در خودم ،تورا ببینم ولی من، ماه ها فقط خودم را می بینم.آن هم نه آن "خود"که به وجود تو قائم است.آنکه به خیالش "تنهایی" هم برای خودش کسی است.
#ماه_خدا
#آرامش
🔹فتح قلم🔹
https://eitaa.com/fatheGhalam
چطور حسرت نخورم که ازبس نیامدم خودت منت گذاشتی وبا حلول #ماه از صدقه سر مهمان های ویژه ات من را هم نشاندی پای سفره ات؟هرچند ناسپاس و عصیان گر بودم.با این وصف ،تو والاترینی، مهربان خدا.
#ماه_خدا
#آرامش
🔹فتح قلم🔹
https://eitaa.com/fatheGhalam
🎁🥀💔❤️🩹تبریک عید به
آنها که اهل رمضانند. زودتر از ما به پیشواز #ماه رفته بودند وهنوز افطار نکرده اند.
#عید_فطر
#غزه
🔹فتح قلم🔹
https://eitaa.com/fatheGhalam
مظلومان مقتدر❤️
چند ماه مجاهدتان با خون خوارترین شیطان ،قبول درگاه الهی👏🏼🤲
#عید_فطر
#غزه
🔹فتح قلم🔹
https://eitaa.com/fatheGhalam
💫من بر «وحدت کلمه» تأکید میکنم.💫
👆👆👆
عیدانه آقا برای فرزندان انقلابی شان
#عید_فطر
#رهبری
🔹فتح قلم🔹
https://eitaa.com/fatheGhalam
17.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏠 #پنجره متفاوتی به اقامه نماز عید فطر به امامت حضرت آیتالله خامنهای. ۱۴۰۳/۱/۲۲
💻 رسانه KHAMENEI.IR در بسته تصویری #پنجره از زاویهی دید متفاوت، لحظات غیررسمی دیدارهای رهبر انقلاب را روایت میکند.
💻 Farsi.Khamenei.ir
❇️آقای میدان راست گفت
فرمود:((اسراییل تنبیه خواهد شد))
و"خواهد شد" آغاز شد.
سبحان الله
استعفرالله
🌸🌸فَسَبِّح بِحمده ربّک و استغفره انه کان توابا🌸🌸
#عملیات_وعدالصادق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶خنده دار مثل ادعای براندازان و اسراییل
✅تحلیل گر سابق سیا هم خنده اش گرفته 😄از👇
❗️❗️براندازان به تقلید از کارفرماشون( اسراییل )میگن :
"نود و نه درصد موشک های ایران بوسیله پدافند های اسراییل رهگیری و مهار شدن"
👈پاسخ تحلیل گر سابق سازمان سیا به این جوک رو ببینید.
#خنده
#وعده_صادق
https://eitaa.com/fatheGhalam
❇️عباس کماندو و رفقایش( ۱)
آفتاب زده بود.می خواستم بخوابم.نشستم کنار ساکم که آماده اش کنم برای برگشتن به خانه.چند تا کیسه پلاستیکی را خالی کردم و وسایل شان را ریختم داخل ساک.هنوز لباس ها را نچیده بودم که سرو صداهایی از کوچه بلند شد.فکر کردم دعوا شده.چادر سر کردم و رفتم پشت پنجره.چشمم افتاد به پایین ،توی کوچه.سرچهارراه ترافیک شده بود.چند تا موتوری دو تا از کوچه ها را بسته بودند.منتهی می شدند به خیابان اصلی.چندتا مرد پیاده هم داشتند با یکی بحث می کردند.یا شاید او با آنها چانه می زد.آخر سوار ماشینش شد و پیچید از کوچه بغلی رفت.چشمم خورد به لباس یکی از مردها.شلوارش ارتشی بود.جلوی ماشین ها را می گرفت و چیزی بهشان می گفت.پنجره را باز کردم و دور و بر کوچه را نگاه کردم. بقیه ی جوان هایی که کوچه را بسته بودند لباس شان نظامی بود همه شانماسک داشتند.یک پارس آمد برود داخل کوچه نگذاشتند .یکی از جوان ها رفت جلو،دستش را گذاشت روی سینه اش و گفت:
"سلام حاجی شرمنده خیابونو بَسَّن.نَمشِه بِری.دور بزن از او وَر برو"
راننده ای از ماشین پشتی سرش را بیرون آورد و پرسید:
" مَی چه خبره"
یکی از سربازها که از بقیه کوتاه تر بود با خنده گفت:
"رژه ان."
گردنش را صاف کرد و ادامه داد :"اقتدار".
ماشین دور زد و از کوچه بغل رفت.چشمم افتاد به یکی از جوان ها.لباسش بابقیه فرق داشت.بلوز شلوار اسلش سیاه تنش بود.صورت و گردنش را با اسکارف ارتشی پوشانده بود.فقط چشمهایش پیدا بود. موهای فرفری اش از بالای اسکارف بیرون زده و روی سرش قپه شده بود.کمربند خشاب بسته بود ؛البته انگار خالی بود.از یکی از جیب های کمربندش سر موبایل بیرون زده بود. از صدایش پیدا بود کم سن تر از بقیه است.مدام این و ور آن ور می رفت و به ماشین ها می گفت دور بزنند.سمند سفیدی ترمز کرد.چانه می زد تا راه را برایش باز کنند.ماشین ها از پشت سمند بوق می زدند.جوان سیاه پوش با دست زد روی صندوق سمند و داد زد :"حاجی برو دیگه"
یکی از مامورها که ماسکش را پایین آورده بود چند قدم آمد نزدیک جوان با صدای بلند گفت....
#اقتدار
#مانور
🔹فتح قلم🔹
https://eitaa.com/fatheGhalam