eitaa logo
فتح الفتوح لحظه های یاد شهدا در راه شهدا
508 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
187 فایل
پرورش جوانان خداجوی بسیجی، فتح الفتوح امام خمینی است. مقام معظم رهبری یاد مسئول گروه تحقیقاتی فتح الفتوح؛ حاج محمد #صباغیان که انتظار بر شهادت را رسم پرواز می دانست، صلوات.🌷 مدیر گروه @fathol_fotooh نذر صاحب الامر عجل الله فرجه الشریف 🌸
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام علیکم اسعدالله ایامکم. حرم امام رئوف نایب الزیاره و دعاگوتون بودم🌹 این زیارت رو به نیابت شهید صباغیان آمدم. گفتید حاجی عادت داشتند که عیدغدیر دیدار سادات میرفتند. سفارشم رو به حاجی کنید و بگین یه بچه سید منتظرتونه....
حاجی عقیده داشت که مراسم های معروف و بزرگ که همیشه شلوغ هست باید مجالس کوچک و بخصوص توی محل رو رونق داد و حفظ کرد. عاشق برنامه های حاج منصور بود ولی پا روی نفسش می ذاشت و مسجد محل می رفت و آنجا رو شلوغ می کرد. توی سفر حج هم سعی میکرد تمام مراسمات کاروان را شرکت کند. تولد امام کاظم علیه السلام بین همه شکلاتهایی که شخص سیدی داده بود پخش کرد و خوشحال بود که ما هم در شادی اهل بیت به این نحو سهیم شدیم
خاطرات شهیده ۹۷ 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 قسمت 4⃣2⃣ فصل پنجم در دبیرستان سپهر، سه تا از دانشجوهای دانشکده ی نفت آبادان، به اسم های علی زارع و علی غریبی و آقای مطهر، کلاس تفسیر قرآن و کلاس سیاسی و کلاس اخلاق گذاشته بودند. مینا و مهری به این کلاس ها می رفتند اما بیشتر به کلاس آقای مطهر علاقه داشتند. آقای مطهر برای آنها حرف های قشنگی می زد و کاری کرده بود که بچه ها دنبال خودسازی اخلاقی بروند، زینب که آن زمان در دوره ی راهنمایی بود، به مینا می گفت: همه ی درس ها و حرف های آقای مطهر را برای من بگو که من هم رعایت کنم. زینب بعد از انقلاب به خاطر حرف حضرت امام، هر هفته دوشنبه و پنجشنبه روزه بود. خودش خیلی مقید به انجام برنامه های خودسازی بود، ولی دلش می خواست توصیه های آقای مطهر را گوش کند. آقای مطهر به شاگردهایش برنامه ی خودسازی داده بود، از آنها خواسته بود که نماز شب بخوانند، زیاد به مرگ فکر کنند، پرخوری نکنند، روزه بگیرند، برای خدا نامه بنویسند و حواسشان به اخلاق و رفتارشان باشد. وقتی مینا و مهری به خانه می آمدند، زینب رو به رویشان می نشست و به تعریف های آن ها از کلاس مطهر گوش می کرد. زینب بعد از انجام برنامه ی خودسازی آقای مطهر، به خودش نمره می داد و بعد یک نموداری می کشید تا ببیند در انجام برنامه های خودسازی سیر صعودی داشته یا نه. بعضی مواقع مهری و مینا، زینب را با خودشان به جلسات سخنرانی می بردند. خانواده ی کریمی هم بعداز انقلاب بیشتر فعالیت می کردند. زهرا خانم مرتب به بچه ها کتاب های دکتر شریعتی و مطهری را می داد، زینب هم با علاقه کتاب ها را می خواند. من وقتی می دیدم بچه هایم هرروز بیشتر به خدا نزدیک می شوند، ذوق می کردم و به خاطر عشقی که به امام و انقلاب داشتم، همیشه از فعالیت های دخترها حمایت می کردم. گاهی بابای مهران از رفت و آمد دخترها عصبانی می شد، ولی من جلویش می ایستادم. یادم هست که بعد از انقلاب، آبادان سیل آمد. مهری و مینا برای کمک به سیل زده ها رفتند. بابای مهران صدایش در آمد که «که دخترهای من چکاره اند که برای کمک به سیل زده ها می روند؟» او با مهری دعوای سختی کرد، ولی من ایستادم و گفتم: دخترهایم برای خدا کار می کنند. تو حق نداری ناراحتشان کنی. کمک به روستاهای سیل زده ثواب دارد. ادامه دارد...
شهید #عباس_نساج شهید روز دوازدهم شهریور ماه سال ۶۰ نامت را که میبرم تشنه می شود روحم بر سیرابی فاتحه خوانی مزارت ای پدر شهید، پدری که در آرزوی دیدار فرزندش ماند. شادی روح شهید عباس نساج صلوات.🌷 @fatholfotooh
شهید شهید روز دوازدهم شهریور ماه سال ۶۰ نامت را که میبرم تشنه می شود روحم بر سیرابی فاتحه خوانی مزارت ای پدر شهید، پدری که در آرزوی دیدار فرزندش ماند، آخر او دوازده روز بعد از شهادت پدر به دنیا آمد. و کلمات سبک نوشته می شود ولی باید سنگین خواند.. همسری چشم انتظار مردش همسری چشم به راه آمدن نوزادش اما مردش نیامد نه نیامد، حتی پیکرش هم نیامد و ماند نه یک روز، نه دو روز و سه روز... پیکرش ماه ها بر زیرانداز بوریای زمین و روانداز سقف آسمان در بازی داراز ماند. همسری که در جستجوی پیکر همسرش هربار بايد پیکر شهیدی را شناسایی می کرد و داغ لاله های شهیدی که از او نبودند ولی برای امثال او رفته بودند را در دلش پرپر می کرد ، همان سقای تشنه لبی که در کودکی مادر لباس سقایی به تنش می کرد. می دانی فرزند شهید باشی و پدرت را ندیده باشی، حتی تصویری از پیکرش را یعنی چه؟ چقدر سخت می گذرد... کسی نمی داند دختری در غم بابا، فقط روضه حضرت رقيه را نجوای غمش می یابد آن روضه چه بر دلش می آورد. بفهم، دیگر پدر نداری دختر. بابای شهيدش بابایی که ماه ها ماند و طول کشید تا بیاید بابایی که وقتی آمد با لباس رزم به آغوش خاک سپرده شد و... بابایی که هنوز پوتین های رزمش را بر پا دارد... و فرزندی که امید دارد ...وقتی امام عصر عجل الله بیاید پدرم لباس رزم بر تن دارد. پدرم آماده رزم دیگر است. و می شکند تنگ دلتنگی های مادی ات در این نگاه امیدوار کننده و راسخ. و می مانی، تو و مزار شهیدی که منتظر قیام است 🌷🌷🌷🌷 حاج محمد همیشه سفارش فرزندان شهدا را می کرد و فرزند شهید نساج از اعضای گروه تحقیقاتی فتح الفتوح یکی از آن سفارشی های حاجی بود که هوایش را داشته باشیم، حاجی! سفارش هايت در لحظه تدفین سفارشی شد هیچ کسی هماهنگ نکرده بود ولی فرزند شهید بالای مزارت در کنار خانواده در نزدیک ترین جا برایت دعا کرد، آنهم سفارشی. 🍃🍃🍃🍃 ای شهدا! بياييد و امشب بر دل تب کرده از هجرانتان، یک دعای سفارشی کنید به توفیق وصال. نسأل الله منازل الشهداء 🌷 شادی روح شهید عباس نساج و همه شهدا صلوات.🌷 @fatholfotooh
بیابید باز بر این نقطه گذارید انگشت زندگی پَر همسر پَر همه چیز پَر هر که بسیجی تر، پَر⬅️ به راه و عشق حسینی پَر پَر 🌷🌷🌷🌷🌷 شوق پرواز داری، پَر باز کن روزی پرواز خواهی کرد بچه ها بیایید باز بر این نقطه گذارید انگشت _محرم_میآید، خادم حرم کجایی؟
#پیام #زیارت به نیابت حرم حضرت #رقيه سلام الله عليها
#پیام دو سال قبل وقتی بعد از اربعین به دیدن حاج محمد صباغیان رفتم با ذوق و شوق زیاد فیلم و عکس از کار آشپزخانه مرکزی رضوی در مرز مهران نشان داد امروز برنج های هیئت و نذری پزی ماه محرم را پاک میکردیم، یک قسمت کار را به نیت ایشان انجام دادم و همه جمع مدام برایش صلوات میفرستادیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠اگر یک روز ما را نخواستند من قول میدهم بگویم ما را کنار زدند! 🔘14 شهریور سالروز شهادت آیت الله قدوسی و سرتیپ وحید دستجردی به دست منافقین 🌹اینجامعراج شهداست👇 @tafahoseshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥«مباهله» کجا رخ داد؟ 🔹روزی که حقانیت اسلام ثابت شد. 🌹اینجامعراج شهداست👇 @tafahoseshohada
خاطرات شهیده ۹۷ 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 قسمت5️⃣2️⃣ فصل پنجم بعد از انقلاب در مدارس آبادان، معلم ها دو دسته شده بودند. گروهی طرفدار انقلاب و باحجاب، و گروهی که حجاب نداشتند مخالف بودند. بعضی از معلم های مدرسه راهنمایی شهرزاد که هنوز حجاب را قبول نکرده بودند و با انقلاب همراه نشده بودند، به امثال زینب نمره نمی دادند و آنها را اذیت می کردند. زینب بعد از انقلاب، تصمیم گرفت که به حوزه علمیه برود و طلبه بشود. به رشته علوم انسانی، به درس های دینی، تاریخ، جغرافیا علاقه زیادی داشت او می گفت: ما باید -از_آن_دفاع_کنیم. در آن زمان، زینب دوازده سال داشت و نمی توانست حوزه علمیه برود، قرار شد وقتی اول دبیرستان را تمام کرد، به حوزه علمیه قم برود. شاید یکی از علت های تصمیم زینب، وجود کمونیست ها درآبادان بود، بچه های مذهبی باید همیشه خودشان را آماده میکردند تا با آنها بحث کنند و از آنها کم نیاورند. زینب به همه آدم های اطرافش علاقه داشت، یکی از غصه هایش عوض کردن آدم های گمراه بود. بقیه دخترهایم به او می گفتند: تو خیلی خوش بین هستی ، به همه اعتماد میکنی. فکر می کنی همه آدم ها را میشود اصلاح کرد، اما این حرف ها روی زینب اثر نداشت. زینب بیشتر از همه افراد خانواده به من و مادربزرگش محبت می کرد. دلش می خواست مادربزرگش همیشه پیش ما باشد. از تنهایی او احساس عذاب وجدان می کرد. یک سال از انقلاب گذشته بود که بیماری آسم من شدت گرفت. خیلی اذیت شدم، نمی توانستم نفس بکشم، تابستان که هوا گرم و شرجی می شد بیشتر به من فشار می آمد. دکتر به بابای مهران تاکید کرد که حتما چند روزی مرا بیرون از این آب و هوا ببرد تا حالم بهتر شود. بعد از بیشتر از بیست سال که با جعفر عروسی کرده بودم، برای اولین بار پایم را از آبادان بیرون گذاشتم و به یک سفر زیارتی مشهد رفتیم. از بچه ها فقط زینب و شهرام را با خودمان بردیم، مادرم پیش بچه ها در آبادان بود که آنها نبودمان را احساس نکنند. من که آتش زیارت کربلا از دوران بچگی توی جانم رفته بود و هنوز خاموش نشده بود، زیارت امام رضا (علیه‌السلام) را مثل رفتن به کربلا می دانستم. ادامه دارد...
روز #مباهله تمام شد و شب، دوباره مسجد تنعیم بود و ما اينبار به نیت پدر و مادر حاجی، عمره مفرده چقدر خوشحال بود از اینکه برای پدر و مادرش می توانیم کاری کنیم و چقدر سپاسگزار که همراهی اش می کنم. حاجی همه جا همه تلاشش را میکرد تا یاد والدینش را بزرگ و زنده دارد و امروز همه دوستان و اقوام حتی کسانی که فقط نامی از او شنیدند یادش را در تمام کارهای خیر بزرگ میدارند. یادت هستیم بزرگ مرد با اخلاص
یادواره شهدای منطقه ۱۱ که برگزار می شد حاج محمد #صباغیان هماهنگ می کرد شهید گمنام به مجلس آورده شود امسال به یاد او باز شهدا می آیند👇 #یادواره_شهدا "بر فراز نیزه ها" سخنران: سردار یزدی(ف س تهران) قاریان قرآن: استاد احمدی وفا و استاد غلام نژاد گروه تواشیح: انصارالمهدی(عج) شاعر: سیامک رجاور مداح: برادر عبادی مجری: سیدمصطفی موسوی پنجشنبه ۶/۱۵ /۹۷ از نماز مغرب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#شبهای_جمعه هر کسی شهدا را یاد کند شهدا او را نزد اباعبدالله یاد خواهند کرد. شهید #زین_الدين به ياد حاج محمد #صباغیان که هر شب جمعه این پیام را میفرستاد و شهدا صلوات.🌷
#زیارت_مجازی #صباغیان
هدایت شده از 📚 دوستی با کتاب 📚
📢📢📢📢📢 مسابقه شماره ۹ 🔰🔰 🍃 کتاب #یادت_باشد 📗 معرفی کتاب عاشقانه‌ای درباره زندگی #شهید_مدافع_حرم_حمید_سیاهکالی ✅ کتابی که رهبر انقلاب گفتند که باید ماجرای قهرمانان آن در تاریخ ثبت شود. @doosti_ba_ketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تفاوت دمای محل طواف و سعی صفا و مروة و مواد شوینده زمین مسجدالحرام باعث شده بود اکثر کاروان سرفه کنند و بیمار شوند. حاجی هم سینه اش چرک کرده بود. مقدار دارویی هم که میدادند کم بود حاجی با وجود بیماری مدام برای طواف میرفت در بیشتر طواف ها یک نیت را فراموش نمیکرد🌷🌷 #شهدای_مدافع_حرم زمان حرکت، روی دیوار فرودگاه جایی که مشخص کرده بودند این مهم را به یادگار نوشت و امضاء کرد و بیشتر از همه شهید #حججی
صبح ها تا ساعت ۱۰ در یک قسمت مسجدالحرام قرآن هدیه می دادند صبح روز ۲۶ ذی الحجه ما هم در صف ایستادیم و ۴ مصحف گرفتیم بعد با همان قرآن ها به طواف رفتیم. بعد از برگشت به تهران، حاجی یکی از قرآنها را در دفتر کارش گذاشت و هرکسی برای زیارت قبول می آمد از او می خواست یک صفحه تلاوت کند. سبک کار حاجی خاص خودش بود. بعد از عروجش، همان قرآن را همه بر سر مزارش به تفال تلاوت کردند.
شهيده يكى از شهدای #۱۷شهريور سال ۱۳۵۷ که در ۱۷ سالگی به عنوان يك دختر مبارز و مسلمان به صفوف فشرده مردم مسلمان ايران پيوست و در تظاهرات پر شكوه عليه رژيم شاه به شهادت رسيد. و نامزدش هم در حادثه انفجار حزب جمهوری به شهادت رسیدند. شادی روح شهدا بویژه شهدای ۱۷ شهریور صلوات.🌷 بخوانید خاطرات این بانوی شهیده را👇👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا