#شهید_گمنام_سلام
#خاطرات
#حسین_اکبر
#قسمت2
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
...زیر لب شروع کردم به خواندن اشعاری پيرامون امام حسین (ع) و گودال قتلگاه و همزمان شهدا را درون قبر قرار میگذاشتم. سومین شهید را که گذاشتم، یکباره متوجه شدم قبر روشن و به اندازه یک اتاق بزرگ شد.
چند لحظه بعد شهید بر تختی نشست. ترس بر من غلبه کرد؛ خواستم از قبر بیرون شوم و یک دفعه به خودم آمدم و گفتم که شهید که ترس ندارد. برگشتم. شهید به من گفت: «همان شعرهایی که زمزمه میکردی بخوان».
من میخواندم و او سینه میزد. پس از چند لحظه گفت: «از تو یک خواهش دارم. من #حسین_اکبر هستم، بچه خانوک. باید بروی به پدرم بگویی که من در اینجا دفن هستم و #نفر_سومم.»
تأکید کرد که حتما بروم و در مقابل به من قول شفاعت داد. از خواب بیدار شدم، گریه میکردم ساعت یک و نیم بامداد بود. خانمم بیدار شد. برای او خوابم را تعریف کردم
.
ادامه دارد...
#شهید_گمنام_سلام
#خاطرات
#حسین_اکبر
#قسمت4
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
پدر شهید متوجه شد و رفت عکس دیگری را آورد و دیدم همان عکس شهیدی است که من در خواب دیده ام.
یکی از همرزمان شهید در ادامه این جریان میگوید: پدر شهید با من تماس گرفت و موضوع خواب را گفت. بنا شد در این باره تحقیق شود. بلافاصله از طریق هیأت مددکاری ایثارگران کرمان، جناب سرهنگ ورزنده، شماره ستاد معراج را پیدا کردم و پس از چند روز توانستم با مسئول امور شهدا صحبت کنم. پرسیدم: «آیا به تازگی تشییع پیکر شهید در تهران داشته اید؟»
گفت: «بله! پنج شهید در روز شهادت مولا امیرالمومنین (ع) تشییع و در خیابان ایران مسجد فائق دفن شدهاند.»
مشخصات شهدا را خواستم (مشخصاتی مثل محل شهادت، نام لشکر یا تیپ، سن با توجه به آزمایش پزشکی قانونی) وقتی مشخصات را خواند. سومین شهید مربوط به لشكر ثارالله کرمان بود و سنش 16 ساله و محل شهادت هم درست بود. باز هم با همرزم دیگر شهید سرهنگ شهریاری و برادران عملیات جناب سرهنگ ندافیان نقشه منطقه عملیاتی و محل شهادت را بررسی کردیم و یقینمان بیشتر شد. بلافاصله با دفتر سردار باقرزاده، مسئول پیگیری کمیسیون امور مفقودین مکاتبه كردم و جریان را به آگاهی ایشان رساندم.
#شهید_گمنام_سلام
#خاطرات
#حسین_اکبر
#قسمت5
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
با پیگیریهای که شد، ایشان گفتند كه خانواده شهید را برای زیارت به تهران بفرستيد.
به همراه خانواده شهید جهت زیارت قبرش به تهران رفتیم.
معلوم شد شهید بزرگوار حمید (حسین) عرب نژاد، پس از حدود ۲۴ سال مفقودیت روی دست روزه داران تهران در روز شهادت مولا امیرالمومنین علی(علیهالسلام) تشییع و در #مسجد_فائق به خاک سپرده شده است.
پدر شهید میگوید: بچه باهوشی بود، اهل نماز، مسجد و درس بود. در سن ۱۶ سالگی تصمیم گرفت به جبهه برود و میگفت: تا وقتی در کشور جنگ هست، من نمیتوانم با آرامش به مدرسه و کلاس درس بروم حالا میروم میجنگم و بعد از جنگ درس میخوانم.
من تا به حال همیشه احساس میکردم او زنده است و برمیگردد و شاید اسیر شده باشد. شهادتش را باور نمیکردم. از زمانی که قبر شهید را در تهران زیارت کردم و از دلایلی که موضوع مفقودیت ایشان را به شهادتش اثبات کرد و پس از ۲۴ سال انتظار، متوجه شدم که شهید شده و در کجا دفن شده، به آرامش رسیدم؛ گویی گمکرده چندین سالهام را پیدا کردم.
خواهر شهید:
در نامهای به خانواده در زمانی که جبهه بود نوشته: «اگر میخواهی مشهور شوی گمنام باش! و اگر میخواهی گمنام باشی، مشهور شو و من دوست دارم مشهور شوم.»
شادی روحش صلوات.🌷