📚-- ده درس مهم و عالی در زندگی از نگرش حضرت سعدی!🗳
1️⃣درس اول🌹
تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد
2️⃣درس دوم🌹
صراف سخن باش سخن بیش مگو
چیزی که نپرسند تو از پیش مگو
3️⃣درس سوم🌹
اندازه نگهدار که اندازه نیکوست
هم لایق دشمن هست هم لایق دوست
4️⃣درس چهارم🌹
چو بینی یتیمی سر افکنده پیش
مزن بوسه بر روی فرزند خویش
5️⃣درس پنجم🌹
طاعت آن نیست که بر خاک نهی پیشانی
صدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست
6️⃣درس ششم🌹
ای دوست بر جنازهٔ دشمن چو بگذری
شادی مکن که با تو همین ماجرا رود
7️⃣درس هفتم🌹
به دوست گرچه عزیزست راز دل مگشای
که دوست نیز بگوید به دوستان عزیز
8️⃣درس هشتم 🌹
یا مکن با پیل بانان دوستی
یا بنا کن خانهی در خورد پیل
9️⃣درس نهم 🌹
نه چندان درشتی کن از تو سیر شوند
نه چندان نرمی کن که برتو دلیر شوند
🔟درس دهم🌹
سخن آخر به دهان میگذرد موذی را
سخنش تلخ نخواهی دهنش شیرین کن
https://eitaa.com/fatimadastjerdi
با عطر حضور یار انشاالله
آید به دلم قرار انشاالله
با بانگ انالمهدی او از کعبه
پایان رسد انتظار انشاالله
✍#مجتبی_باقی
برخیز، به صبحِ نابِ دیگر برسیم
حیف است که بیهوده به آخر برسیم
عشق آینهی تمام هستیست رفیق
ای وای اگر دیر به باور برسیم
✍#لیـــــــــلا_موسوی
4_5877452471567128209.m4a
572.7K
در حضور "خارها" هم میشود
یک "یاس" بود
در هیاهوی مترسکها
پر از "احساس" بود
میشود حتی
برای دیدن پروانهها
شیشههای مات
یک متروکه را "الماس" بود
کاش میشد
حرفی از " ای کاش "ها هرگز نبود
هر چه بود "احساس" بود
و "عـشق" بود و "یاس" بود🌸🍃
🎙️حسام 🌹
https://eitaa.com/fatimadastjerdi
در خاطر ما گَرد کدورت زِ کسی نیست
آیینهی ما صافدلان زنگ ندارد...
✍#نجیب_کاشانی
به پیشگاه والای حضرت قائم عشق(عج)
شب تا به سحر، ز هجر رویت ای ماه
کار دل بیقرار من، ناله و آه
تا چند ز عاشقان خود بیخبری
لا حول و لا قوه الا بالله
✍#صائم_کاشانی
🌹#یاد_قدیما 🌹
با لهجهی محلی روستای#دستجرد (استان یزد)😍
دلُم، یادِ قدیما کِرد و خندید
اوروزامون، با اِمرو یَلّا سنجید
خوشا روزی که، دسجرد منزلون بو
صفا و سادگی، تو محفلون بو
مِزه شادی چه موجی تو نگامون
اواَختا غم نداش، اِقّه دلامون
خونامون، کاگِلی بود و تو درتو
دَمِ در مُدبَخ و کُنجُش بو پَستو
مُخوردیم شیر بُز، با تُخمِ مُرغون
مِرفتیم شاد و شنگول، رَدّ فُرغون
سرچشمه میاوردیم، اُو تو خونه
میچیندیم سرِجوغامون پودونه
مِرِختیم گَلِ ماسّ و تویِ خیکا
مِزَدیم مَشک و مِرختیم، تو دیکا
نَنه کشکی دُرُس مِکِه، برَمون
نَمِکِردیم عوض، با گوشتِ قُربون
هَمِی خورد و خوراکون، بو طبیعی
پنیر و گوشت و مرغ و نونِ بیبی
نبو تُستر، دیکایِ مس رواج بو
سرِ سفره بِجِی فسفوت، کُماج بو
زرشکِ کوییمون، دارُ دوا بو
بَرِی صفرا و پوس، خیلی شفا بو
درختایِ پُری، تو بیشه داشتیم
چقّه زردآلوهای پیشه داشتیم
توئسون خو مِچسبید، تو دلیزُگ
رو شالِ اَسبِس و قُبّایِ ریزُگ
آننه چایِ گُلبیزُگ مِکِ دم
مُگُف خوبه بَرِیِ غصه و غَم
بعدِ فصلِ دِرو شَلغَم مِکاشتیم
اوروزا فقرِ کلسیُم، نداشتیم
مِدوئیدیم پیاده، تا تو بوره
نه قَن داشتیم نه چربی و نه اوره
خُلاصه اون قدیما خیلی خَش بو
گَلِ چُفتِ درِ ما بَند و کَش بو
نه دُزّی بو نه دُزگیر ما مِزاشتیم
درِ خونه رو مِمون وا مِزاشتیم
بودیم اربابِ خود توی ولایت
نداشتیم از کسی هرگه شکایت
زمونه خورد ورق بختِ سَفر شد
جَوونِ ده تو شَرا در به در شد
حکایت دیگه از این جا، شورو شد
پُسر عامو دیگه پِسر عمو شد
کلاس بو اِنگاری که شَری باشی
دَدَ آجی شد و کاکا داداشی
اُو و گو، هم، یاواشُگ آب و گاو شد
خداحافظ ولایت دیگه باو شد
هَمِی اون لهجهی شیرین دو روزه
خاطِرِ شَرنشینی رَف تو کوزه
همهچی، صنعتی شد، تا خوراکون
بِجِی کشکِ ننه قرصه تو ساکون
بله اون سادگی رَف دیگه از یاد
نَییدَم چارتا یَجّا با دلی شاد
گرفتیم از خودون آزادیِ خود
رها کردیم چِطو آبادی خود
گذش سالا و فمیدیم چقّه دیر
که از شَر و فضاش هَسّیم دلگیر
خدا راسآره، برگردیم ولایت
مِسازیم ما وطن را، بیشکایت
دلُم خَش از ولایت یاد کردم
دلِ اهلِ ادب را شاد کردم
✍#فاطمه_دستجردی
https://eitaa.com/fatimadastjerdi
🌻🌹🌻🌹🌻
دردم بجان رسید و طبیبم پدید نیست
دارو فروش خسته دلان را دکان کجاست
✍#خواجوی_کرمانی
𝄠💕🍃