eitaa logo
محمدفاضل خدادادی
328 دنبال‌کننده
650 عکس
180 ویدیو
6 فایل
خاطرات یک طلبه انتقادی ، پیشنهادی: @Mfazel313
مشاهده در ایتا
دانلود
خدارو شکر دیروز کمک بچه های ستاد عتبات عالیات رفتیم برا ساختن مستشفی حرم امامین عسکریین انشالله یه روز بقیع حرم آقا امام مجتبی... @fazel_khodadadi
یکی از برکات این سفر اینه که هر شب بچه ها با مسئول پایه شون میشینن و دعا های ماه رمضون رو دور هم معنی میکنن آدم وقتی معنای اصلی و واقعی این دعا هارو با مراجعه به لغتنامه ها درمیاره تازه میفهمه که این دعا ها چه معانی عمیقی داره و معصومین چه دعاهایی برای ما به جا گذاشتن... @fazel_khodadadi
توی این ده داوزده بار که اومدم عراق برا زیارت فکر میکردم خادم ها و نیروهای نظامی عراق همچین دل به کار نمیدن یا اونجور که باید احترام بذارن نمیذارن شاید خیلی از مردم هم همین فکر رو بکنن ولی تو این یک ماهی که توی سامرا هستیم کاملا نظرم عوض شد یعنی این خادم ها و نیروهای نظامی جوری احترام میذارن که آدم از خجالت آب میشه مثلا یکی شون به بچه ها ۲۰ هزار دینار هدیه داده بود یا مثلا یکی از خادم ها گفته اگه هر موقع میاید عراق نیاید خونه من مدیونید یکی از بچه های حشدالشعبی وقتی فهمید من طلبه ام بلند شد دستش رو گذاشت رو سرش و تا کمر خم شد واقعا احترام میذارن خلاصه که ناشکر نباشیم... @fazel_khodadadi
آیت الله شیخ محمد تقی آملی قدس سره می‌فرمود: من در بحث فقه آیت الله سید علی آقا قاضی شرکت می‌کردم. روزی از ایشان پرسیدم - آن روز هوا بسیار سرد بود: ما می‌خوانیم و می‌شنویم که عده ای هنگام قرائت قرآن کریم آفاق پیش روی شان باز می‌شود و غیب و اسرار برای آنها تجلی می‌کند، در حالی که ما قرآن می‌خوانیم و چنین اثری نمی بینیم؟! مرحوم قاضی مدت کوتاهی به چهره ی من نظر کرد سپس فرمود: بلی! آنها قرآن کریم را تلاوت می‌کنند و با شرایط ویژه، رو به قبله می‌ایستند، سرشان پوشیده نیست، کلام الله را با هر دو دستشان بلند می‌کنند و با تمام وجودشان به آنچه تلاوت می‌کنند، توجه دارند و می‌فهمند جلوی چه کسی ایستاده اند؛ اما تو قرآن را قرائت میکنی در حالی که تا چانه ات زیر کرسی رفته ای و قرآن را روی زمین می‌گذاری و در آن می‌نگری! آیت الله شیخ محمد تقی آملی می‌گفت: بلی، من همین طور قرآن می‌خواندم و زیاد به قرائت آن می‌پرداختم، مثل این که مرحوم قاضی مراقب و ناظر وقت قرائتم بوده است. بعد از این ماجرا با تمام وجودم به سویش شتافتم و ملازم جلسه هایش شدم. ---------- اسوه ی عارفان / ۲۵ - ۲۶؛ @fazel_khodadadi
یه رسم باحالی که عراقی ها دارن اینه که افطارشون رو با دوغ و خرما باز میکنن نمیدونم تهش چی میشه ولی خیلی میچسبه... 😁 @fazel_khodadadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخرین افطار... خیلی خوش گذشت بدون شک بهترین ماه رمضون زندگیم امسال بود کنار دو تا امام معصوم کنار مادر و عمه امام و توی خونه امام دیگه چی از این بهتر میتونست باشه و الان آدم حسرت روز های اولی که اینجا بوده رو میخوره که چرا فلان کار رو انجام نداده الوداع یا شهر الله الوداع یا سامراء دیشب بچه ها میخوندن.. سامرا مارو یادت نره چشمامون منتظر تا روز محشره
آقای سامراء ما دلمون برای... شوربا های مضیفت خادم های مهربونت بچه های ستاد عتبات و عالیات بچه های با صفای حشدالشعبی افطاریی های پر و پیمون عرب ها راه دادن های بدون تفتیش مستشفی حرم اون بنده خدا که میگفت نماز جماعة داخل رواق گنبد قشنگ طلایی ات سرداب خنک امام زمان باقلوا فروشی جلو حرم میراندا سیب های فروشگاه حرم استاد های باصفایی که از قم اومده بودن تمام مطالعه ها و مباحثه ها درس خوندن ها مسجد جامع حسن پاشا بارون های قشنگ سامرا دویدن های شیش صبح پشت حرم همه رفیقامون و اون کسایی که باهاشون رفیق شدیم و... تنگ میشه آقاجون تو هم دلت برا ما تنگ میشه!!!! انشالله زنده باشیم هرسال خیلی چسبید انگار یه بچه رو داشتن از باباش جدا میکردن مارو یادت نره خداحافظ 😭😭😭💔💔💔 @fazel_khodadadi
نائب الزیاره هستیم... @fazel_khodadadi
🌱 🌱 لبریزِ شکوه بود و رؤیایی بود دیدند جهانیان چه غوغایی بود با فضلِ خدا ما پشتِ سرِ رهبری تماشایی بود @fazel_khodadadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ز اعماق قرون از بین جمعیت تورا دیدم تو هم ای ناز مطلق از آن بالا ببین ما را کربلا...💔 @fazel_khodadadi
رفتم سوق الحویش نجف همون بازار کتاب نجفه کلا دوتا مغازه باز بود میخواستم حلقات شهید صدر رو بخرم رفتم مغازه یه پیرمرده گفت ده دینار قیمتشه کتاب رو گرفتم خواستم حساب کنم گفت نمیشه شما ایرانی هستی به جاش حرم امام رضا برای من دعا کن خلاصه بعد از پنج شیش دقیقه اصرار پول رو بهش دادم آخرم گفت من این پول رو به عنوان پول کتاب نگرفتم به عنوان هدیه از طرف یک ایرانی گرفتم و این کتاب رو هم بهت هدیه دادم همینقدر بامرام... @fazel_khodadadi
هذا فراق بینی و بینکم یا اولیاء الله یک ماه تموم نه بی حجاب دیدیم،حلال ترین غذا هارو خوردیم،هوای آلوده تهران رو نخوردیم،شب و روز تو خونه امام بودیم و... همش تموم شد خدایی تو هواپیما وقتی آب ایرانی خوردم یه مزه خاصی میداد تازه به اونجا عادت کرده بودیم خداحافظ عراق... 💔💔😭😭 @fazel_khodadadi
شهید جواد روزیطلب در هنگام نقاشی این اثر شهید شد خونش پرچم و گنبد حرم سرخ کرد @fazel_khodadadi
پرچمی‌به رنگ خون! دکتر سید سادات سپهر تاج [شهید] حاج منصور خادم صادق فرمانده یگان زرهی لشکر، چندین بار از من قول گرفته بود که بر روی سنگر بتونی مدوری که در منطقه مرکزی یگان زرهی لشکر، در محور پشتیبانی منطقه خسروآباد بود، گنبد و بارگاه امام حسین(ع) را نقاشی کرده، قسمت بالای آن هم بنویسیم: یا اباعبدالله‌الحسین (ع) چون به اجرای عملیات والفجر8، نزدیک می‌شدیم تجهیزات تبلیغاتی مستقر در منطقه خسروآباد را که در همسایگی یگان زرهی بود، به منطقه قصر انتقال دادیم، به همین علت قول و وعده ما به تأخیر افتاد. عملیات والفجر 8 را با حجم سنگین کارهای تبلیغاتی، ازجمله تهیه صدها تابلو راهنما جهت تعین مسیرهای رزمندگان به ویژه در آن سوی اروند و شهر فاو و نیز نصب تابلوهای تبلیغاتی نیرو بخش، با موفقیت پشت سر گذاشته بودیم. حدود سه هفته از عملیات والفجر 8 می‌گذشت. آقای خادم الصادق را دیدم. حاج منصور با گلایه خواسته خودش مبنی بر نقاشی حرم اباعبدالله روی سنگر بتونی را تکرار کرد و گفت: سید، درخواست من با عملیات منتفی نمی‌شه، ما فعلاً "فاستقم کما امرت " تا آخرین لحظه‌های نیاز در جبهه‌های نبرد ماندگاریم. برای این نقاشی از قبل با جواد هماهنگ کرده بودم. آن زمان جواد مدت‌ها بود که مرخصی نرفته و درخواست سه روز مرخصی کرده بود. ظاهراً برادرش مرتضی در اوایل عملیات مجروح و در مشهد بستری شده و حالا به شیراز منتقل شده بود و جواد می‌خواست برای عیادت مرتضی برود، من هم موافقت کرده بودم. وقتی حاج منصور جریان نقاشی را پیش کشید، به جواد گفتم: امروز عصر به اتفاق هم بریم خسروآباد، شما گنبد امام حسین(ع) را نقاشی کن خودم هم "سلام براباعبدالله‌الحسین(ع)" را می‌نویسم، بعد برو مرخصی. جواد قبول کرد و گفت: خیلی خوب، امروز نقاشی را می‌کشم، فردا با خیال راحت می‌رم شیراز! بعد از ظهر با هم به خسرو آباد و مقر زرهی ‌لشکر رفتیم. سنگر مورد نظر یک سنگر بتنی مدور بود. کنار آن هم محلی بود که غذای رزمندگان توزیع می‌شد. کار را که شروع کردیم، رزمندگانی که آن اطراف منتظر ماشین غذا بودند، پشت سر ما ایستاده و به نقاشی جواد و خطاطی من نگاه می‌کردند. سرگرم کارم بودم که برای لحظه‌ای از صدای انفجار گلوله 106 کنارم گوشم کیپ شد. هاله‌ای از دود غلیظ محیط را پر کرد. صــــورتم می‌سوخت و چشم‌هایم نمی‌دید. برای لحظه‌ای احساس کردم روح از بدنم جدا شد. صدای خفیف و منقطع جواد را شنیدم که می‌گفت: یا حســـین.... یا حســــین. عینکم شکسته و جایی را نمی‌دیدم. برای فرار از غبار و دود انفجار شروع کردم از سمت چپ دور سنگر دویدن، همزمان باد دود و گرد و خاک انفجار را برد. وقتی از سمت راست به محل انفجار برگشتم، دیدم جواد روی زمین افتاده است. چند ترکش به بدنش نشسته بود. بزرگترینش پیشانی و طاق سر جواد را برده بود. چشمم به نقاشی جواد افتاد. فواره‌هایی از خون و مغز جواد به گنبد به خصوص محل پرچم حرم پاشیده بود. نگاهی به اطراف انداختم، دو نفر در سمت راست جواد و سه نفر هم در سمت چپ من به شدت مجروح شده و روی زمین افتاده بودند. که بعد‌ها شنیدم یکی دو نفر آنها در بیمارستان شهید شده‌اند. یک ترکش بزرگ از بین پاهای من عبور کرده و بعد از برخورد به دیواره بتونی کمانه کرده و به قسمت داخلی ران چپم خورده بود که چون شتاب و قدرتش را از دست داده بود فقط به اندازه یک وجب پایم را سوزانده بود. ترکش دیگری هم از کنار سرم به دیوار برخورد کرده، تکه‌های بِتُن خورد شده به سر و صورتم خورده بود. که عینکم را شکانده و در پوست صورتم فرو رفته بود که با یک شستشو همه خارج شدند. اما عجیب این بود که من که به محل انفجار نزدیک بودم، آسیب جدی ندیده بودم. اما جواد و آن برادران به شهادت رسیدند. به این ترتیب جواد همان جور که می‌خواست روز بعد به شیراز رفت و به جای اینکه او به استقبال مرتضی برود، مرتضی به استقبالش آمد. چند روز بعد هم آقای جعفر امیری، چند عکس از آخرین اثر هنری جواد تهیه کرد. @fazel_khodadadi
در ماجرای ، سخن هارولدبروان وزیر دفاع وقت آمریکا شنیدی است که وقتی چگونگی شکست این عملیات را جویا می‌شود، چنین پاسخ می‌دهد: « آیت الله خمینی در بالکن مقر سکونت خود حضور یافت و با هر حرکت دست او، یک هواپیما به زمین افتاد». همچنین امام خمینی(ره) بعد از واقعه فرمودند: «نباید بیدار شوند آن‌هایی که به معنویات توجه ندارند؟ (چه کسی) این هلیکوپترهای آقای کارتر را که می‌خواستند به ایران بیایند، ساقط کرد؟ ما ساقط کردیم؟ شن‌ها ساقط کردند؛ شن‌ها مأمور خدا بودند؛ باد مامور خدا بود». روی سجّاده‌ی این خاک، نوشته‌ست کسی آسمان چلّه‌نشین، در دلِ ایرانی‌هاست ثانیه‌ثانیه طوفانِ طبس یادت هست؟ خاک من منتقمِ خون سلیمانی‌هاست هر کجا پرچم بیداری اگر می‌بینی کار جمهوری اسلامی ایرانی‌هاست @fazel_khodadadi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این لحظه ها... قبل از رفتن به سامرا توفیق شد دو روز زودتر با خانواده بیایم کربلا و‌ زیارت کنیم خداییش عجب ماه رمضونی شد بدون شک بهترین ماه رمضون عمرم بود قدر ندونستیم ای کاش دوباره ماه رمضون میشد اینم داداش کوچیکیه ماست که تو حرم به ویلچر این خانومه گیر داده بود یادش بخیر چقد خلوت بود چقد زود دلمون تنگ شد @fazel_khodadadi
خیلی فرقِ بین اینکه به دنبال شهادت باشی یا شهادت دنبال تو باشه… زخمی باشی وسط میدون پشت فرمون تو خیابون! یا تو بانک بدون خدم و حشم و حلقه محافظا پیگیری کارای شخصی مثل هممون… ای در وطن خویش غریب تو میروی به سلامت سلام ما برسان… شهیدِ عزیز حضرت آیت الله عباسعلی سلیمانی @fazel_khodadadi
اواخر عمرشون تنگی نفس گرفته بودن و مکرر سرفه میکردن می گفتن خدا این شیطان را لعنت کند که با این سرفه ها نمی‌گذارد من ذکر بگویم ولی با مشت به دهن خودشون میزدن و هرجور شده ذکر میگفتن ارادت عجیبی به امام رضا داشتن خواب دیده بودن که وارد مجلسی شدن که همه ائمه هستند ولی جایی برای نشستن نیست بعد امام رضا به ایشون گفته بیا بشین کنار من آخر هم تو حرم امام رضا دفن شدن حالا یه همچین شخصیتی بالای حجره اش نوشته «من حرفهای بیهوده را کمتر از غذای حرام نمیدانم» جدی باید تا صبح رو این جمله فکر کرد... @fazel_khodadadi
بعضی بوق ها ‏کر و کور و لال شدن! یک لحظه چشمهای خود را ببندید و فکر کنید بجای این دو روحانی که دیروز به جانشان سوءقصد شد و یکی فوت شد، دو دختر بی‌حجاب بنام های پارمیدا و نارمیدا بودند! 🔹اکنون فلان مداح صورتی و فلان وزیر سابق و فلان روزنامه و فلان حقوقدان توئیتری و فلان ‏سلبریتی و ... چه موضعی می‌گرفتند؟! 🔹و حال آن را با سکوت کر کننده فعلی شان مقایسه کنید. 🔹کاش فقط سکوت می‌کردند، بلکه بیشترشان در خفا خوشحالند! @fazel_khodadadi