لعنتی کنار آقا همه ی آبشو روی زمین خالی کرد
گفت
حسین شده این آبو روی زمین می ریزم ولی یه قطره بهت نمیدم
یاالله
یکی شمر لعنت الله بود
یکی ابی عبدالله بود
یکی هم مادرش بود
هی ناله میزد
زجه میزد
شمر انقد پسرمُ زجر نده
آخه یه سره که نمی برید
یه کمی از گلو رو میبرید
خنجرش خونی میشد
خنجر رو روی صورتی مبارک ابی عبدالله می کشید
خونشو با خنده پاک میکرد
دوباره می برید
میگه شمر سر رو برید
حرمله جلو اومد
حرمله چکار داری باهاش ؟ من کارشو تموم کردم
عقب بایست شمر
من به تیرم قول قلب حسین رو دادم
وقتی دیگه سیدالشهداء به شهادت رسید حمله کردن
لشکر حمله کرد سمت سمت نور چشم حضرت زهرا
یکی شمشیر شو برد
یکی امامه رو برد
یکی شال کمر رو برد
یکی هم بود ، به انگشتر حضرت چشم داشت
دور انگشت رو خون گرفته بود
هر چه تلاش کرد انگشتر از انگشت مبارک خارج نشد
انگشت سیدالشهداء رو برید
مقتل میگه
بی بی زینب کبری تا شلوغی قتلگاه رو دیدن دوییدن سمت قتلگاه