صبحگاهان با هزار انگیزه و شوق و امید
چست و چابک، نرم و نازک، شادمان رفتم خرید
کیف قاپی کیف پول بنده را ناگاه زد
آی دزدی گفتم و فوری پلیسی سر رسید
گفتمش ایول به این سرعت! که او با خشم گفت
ورپریده! فک نزن! سارق کدامین سو دوید؟
گفتمش ایول به این احساس مسئولیتت
با موتور آمد یهو در آن طرف شد ناپدید
دکمه بی سیم را افسر گرفت و پشت هم
گفت مرکز! ششش! مرکز! ششش! هی! پاسخ دهید
آن محله از صدای جیغ آژیر پلیس
بر هوا برخاست قلبم بی امان هی می تپید
نقشه ای از منطقه، سرهنگشان آورد و گفت
این وری، من این وری میرم شما اون ور برید
الغرض مثل همیشه محتسب پیروز شد
دزد گیر افتاد و بهرش درس عبرت شد شدید
خواب می دیدم وَ یا بیدار بودم جالب است
این همه سرعت وَ دقت باشد از ایشان بعید
کیف پولم را گرفتند و به من دادند و باز
چست و چابک، نرم و نازک، شادمان رفتم خرید
دیدم ای بابا صف مرغان دولت شد دراز
پول من هم کم بُوَد بر فرض اگر نوبت رسید
با خودم گفتم اقلّا نان سنگک می خرم
تا که در آبی کنم با شوق و ذوق آن را ترید
نانوایی بسته بود و کاغذی بر شیشه داشت
آرد دیگر شد تمام و نانمان از هم درید
دست خالی خانه رفتم در خبر دیدم که صبح
مختلس با اختلاس چند میلیاردی پرید
#محمدحسین_فیض_اخلاقی
#نقد_نیروی_انتظامی
#اختلاس
@feyzefeyz 👈👈فیضِ فیض