eitaa logo
☀کانون مهدوی به دنبال آفتاب
1هزار دنبال‌کننده
9هزار عکس
2.7هزار ویدیو
127 فایل
@Sushyyant 📲 ایتا https://eitaa.com/joinchat/2926182411Cf13aa564ef 👌کپی مطالب جهت نشر و شناخت منجی بلامانع است
مشاهده در ایتا
دانلود
دلم گرفته است دلم عجیب گرفته است و هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف نمی رهاند و فکر می کنم که این ترنم موزونِ حزن تا به ابد شنیده خواهد شد... #پست_درخواستی 👤 سهراب سپهری 🍃 @asheqaneh_arefaneh
برای آدم نابینا الماس و شیشه یکیست ، اگر کسی قدر تو را ندانست ، فکر نکن تو شیشه ای ، بلکه او نابیناست . @asheqaneh_arefaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💗💓💗💓💗💓💗💗💓💗 فال حافظ امروز شما سه شنبه 17 مهر 97 @asheqaneh_arefaneh 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 فال روزانه متولدین فروردین: روزه یک سو شد و عید آمد و دل‌ها برخاست***می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت***وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست تعبیر:در راهی که قدم نهاده ای هزاران رقیب داری که باید از میدان به در کنی. احساس غریبی می کنی اما به همین زودی چشمت به جمال یار روشن می شود و همگان برای اینوصل جشن خواهند گرفت. هیچ دردی نیست که درمان نداشته باشد. طبیب درد تو هم رسیدن به یار است. فال روزانه متولدین اردیبهشت: دل سراپرده محبت اوست***دیده آیینه دار طلعت اوست من که سر درنیاورم به دو کون***گردنم زیر بار منت اوست تعبیر:کاری را که می خواهید انجام بدهید پنهان کنید. کار را هر چند کوچک است بزرگ بدانید، خیال پردازی را کنار بگذارید و وقت را غنیمت شمارید تا صاحب مقام و منزلت شوید. روزگار تنگدستی به پایان رسیده و زمان آسایش است. عمرتان طولانی است وضعیت فعلی تان تغییر می کند. فال روزانه متولدین خرداد: ساقیا برخیز و درده جام را***خاک بر سر کن غم ایام را ساغر می بر کفم نه تا ز بر***برکشم این دلق ازرق فام را تعبیر: او تو را خیلی دوست دارد و تا زمان مرگ فراموشت نخواهد کرد ولی خود را در مقابلش کوچک نکن. تو هم به او فکر می کنی. مصلحت در این است که یار عشق خود را بروز ندهد و همه چیز را با شوز دل تحمل کند تا تو هم در مراحل عشق به پای او برسی. @asheqaneh_arefaneh 🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 فال روزانه متولدین تیر: عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت***که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش***هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت تعبیر:از حرف سنجیده و درست ناراحت نشو. بدان که مصلحتتورا می خواهند هر چند که فکر کنی کسی درکت نمی کند. کاری را که اصرار به انجام آن داری عاقبت خوشی ندارد. در افکارت تجدید نظر کن. مشورت با اهل فن به تو کمک می کند، خر در کنار صبرنیازهای تو را نیز برطرف می سازد. فال روزانه متولدین مرداد: اگر چه عرض هنر پیش یار بی‌ادبیست***زبان خموش ولیکن دهان پر از عربیست پری نهفته رخ و دیو در کرشمه حسن***بسوخت دیده ز حیرت که این چه بوالعجبیست تعبیر:خداوند نعمت و رحمت زیادی به تو ارزانی داشته و آنچه را که احتیاج داری فراهم نموده است، پس مغرور نباش. او از حال تو خئب آگاه است. روزی تو قطع نمی شود. در زندگی به پستی و بلندی اعتقاد داشته باش قبله ی معبود تو فقط و فقط خداوند باشد. فال روزانه متولدین شهریور: دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما***چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما ما مریدان روی سوی قبله چون آریم چون***روی سوی خانه خمار دارد پیر ما تعبیر: کارهای مهم را بازیچه نگیر چون خطا می کی. حرفی را زده ای که عدهای از تو رنجیده اند، دل آنها را بدست بیاور، چون د زمان پیری و تهایی کسی نیست که دیگر با او همدلی کنی و هم سخن شوی. ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است. الان همدیر نیست. طبیب تو خداوند اس روبه سوی او آور تا تو را شفا دهد و از مشقات رهایت سازد.
فال روزانه متولدین مهر: بیا که قصر امل سخت سست بنیادست***بیار باده که بنیاد عمر بر بادست غلام همت آنم که زیر چرخ کبود***ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست تعبیر:خودت را به دست خداوند بسپار. اینقدر از روزگار شکایت نکن و در مقابل خواسته ی خدا ایستادگی نکن وگرنه سرگردان می شوی. خدا خود بر احوال دل همه آگاه است پس گله نداشته باش. خدا را از یاد نبر چون در همه حال اوست که راهنمای توست. فال روزانه متولدین آبان: شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست***صلای سرخوشی ای صوفیان باده پرست اساس توبه که در محکمی چو سنگ نمود***ببین که جام زجاجی چه طرفه‌اش بشکست تعبیر: تنهایی کاری از پیش نمی بری، احتیاج ب یک همکار و همدل داری که در ضمن راز تو را فاش نکند. گرمای عشق تو بدون کمک دوست سرد می شود و به یر نمی رسد. آسوده خاطر باش که او تکی گاه خوبی برای رسیدن تو به حاجاتت می باشد و راه ر برایت میسر می سازد. فال روزانه متولدین آذر: تویی که بر سر خوبان کشوری چون تاج***سزد اگر همه دلبران دهندت باج دو چشم شوخ تو برهم زده خطا و حبش***به چین زلف تو ماچین و هند داده خراج تعبیر:راهی را که می روید درست است از تدبیر و اندیشه ی خودتان استفاده کنید. به زیارت کعبه مشرف می شوید. به زودی در جمعی حاضر می شوید که تقدیر و اینده ی شما در آنجا رقم زده می شود و به نشانه هایی دست پیدا می کنید که بسیار خوب است. پرهیزگار باشید تا از تیر بلا در امان بمانید. @asheqaneh_arefaneh ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ فال روزانه متولدین دی: لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است***وز پی دیدن او دادن جان کار من است شرم از آن چشم سیه بادش و مژگان دراز***هر که دل بردن او دید و در انکار من است تعبیر:خود را با زرق و برق دنیوی مشغول کرده ای. اما بدان که همه ی اینها تمام شدنی است و در اشتباه هستی. اینقدر دم از پول نزن زیرا در چشم اهل ادب و معرفت بی ارزش می شوی، از این رو در راه کسب هنر و ادب هم به اندازه ی پول تلاش کن تا پیشرفتت بیشتر شده و در بین مردم محبوب تر شوی. فال روزانه متولدین بهمن: آخر به چه گویم هست از خود خبرم چون نیست***وز بهر چه گویم نیست با وی نظرم چون هست شمع دل دمسازم بنشست چو او برخاست***و افغان ز نظربازان برخاست چو او بنشست تعبیر: تحول عظیمی در خود بوجود می آوری که این تحول هم مادی است و هم معنوی. در این کار تعجیل جایز است. شما از جایی به جای دیگر نقل مکان می کنید. سختی می کشید ولی راحتی در پی آن می باشد. خیالاتی را که در سر داری عملی کن که تو از این به بعد خوش خواهی بود. فال روزانه متولدین اسفند: ای هدهد صبا به سبا می‌فرستمت***بنگر که از کجا به کجا می‌فرستمت حیف است طایری چو تو در خاکدان غم***زین جا به آشیان وفا می‌فرستمت تعبیر:سر تو بر هیچ کس پوشیده نیست. موانع زاد وسختی پیش پایت هست که برای رسیدن به معشوق به راحتی از تمام آنها می گذری. از خستگی شکایت نکن. مرد باش. اگر ضعیف باشی در اول راه جا مانده و اثری از عشق و معشوق نمی یابی. 😍👇 http://eitaa.com/joinchat/2926182411Cf13aa564ef
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خواستم فاش کنم حال دلم, خندیدی تو به تعبیر من و فال دلم خندیدی گفتم این چادر تو شعبده بازی کرده رو گرفتی و به اغفال دلم خندیدی #پست_درخواستی 🍂🍁 @asheqaneh_arefaneh
#عارفانه تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را نفسی یار شرابم نفسی یار کبابم چو در این دور خرابم چه کنم دور زمان را #پست_درخواستی @asheqaneh_arefaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷 🌷 قسمت جاده کربلا کابووس های من شروع شده بود ... یکی دو ساعت بعد از اینکه خوابم می برد ... با وحشت از خواب می پریدم ... پیشانی و سر و صورتم، خیس از عرق ... بارها سعید با وحشت از خواب بیدارم کرد ... - مهران پاشو ... چرا توی خواب، ناله می کنی؟ ... با چشم های خیسم، چند لحظه بهش نگاه می کردم ...😢 - چیزی نیست داداش ... شما بخواب ... و دوباره چشم هام رو می بستم ... اما این کابووس ها تمومی نداشت ... شب دیگه⛺️ ... و کابووس دیگه ... و من، هر شب جا 🚶می موندم ... هر بار که چشمم رو می بستم ... هر دفعه، متفاوت از قبل ... هر بار خبر 🌤 🌤 می پیچید ... شهدا برمی گشتند ... کاروان ها جمع می شدند ... جوان ها از هم سبقت می گرفتند ... و من ... هر بار جا می موندم ... هر بار اتوبوس ها مقابل چشمان من حرکت می کردن ... و فریادهای من به گوش کسی نمی رسید ... با تمام وجود فریاد می زدم ... دنبال اتوبوس ها می دویدم و بین راه گم می شدم ... من یک بار در بیداری جا مونده بودم ... تقصیر خودم بود ... اشتباه خودم بودم ... و حالا این خواب ها ... کابووس های من بود؟ ... یا زنگ خطر؟ ... هر چه بود ... نرسیدن ... تنها وحشت تمام زندگی من شد... که با تمام سلول های وجودم گره خورد ... و هرگز رهام نکرد ... حتی امروز ... علی ی الخصوص اون روزها که اصلا حال و روز خوشی هم نداشتم ... مسجد، با بچه ها مشغول بودیم که گوشیم زنگ زد ... ابالفضل بود ... _مهران می خوایم اردوی راهیان ... کاروان ببریم غرب ... پایه ای بیای؟ ... بعد از مدت ها ... این بهترین پیشنهاد و اتفاق بود ... منم از خدا خواسته ... - چرا که نه ... با سر میام ... هزینه اش چقدر میشه؟ ... - ای بابا ... هزینه رو مهمون ما باش ... - جان ما اذیت نکن ... من بار اولمه میرم غرب ... بزار توی حال و هوای خودم باشم ... خندید ...😄 - از خدات هم باشه اسمت رو واسه نوکری شهدا نوشتیم ... ناخودآگاه خندیدم ... 😃 حرف حق، جواب نداشت ... شدم مسئول فرهنگی و هماهنگی اتوبوس ها ... و چند روز بعد، کاروان 🚌 🚌 🚌حرکت کرد ... تمام راه مشغول و درگیر ... نهار ... شام ... هماهنگ رفتن اتوبوس ها ... به موقع رسیدن به نقاط توقف و نماز ... اتوبوس شماره فلان عقب افتاد ... اینجا یه مورد پیش اومده ... توی اتوبوس شماره 2 ... حال یکی بهم خورده ... و ... مشهد تا ایلام ... هیچی از مسیر نفهمیدم ... بقیه پای صحبت راوی ... توی حال خودشون یا ... من تا فرصت استراحت پیدا می کردم ... یا گوشیم زنگ می زد ... یا یکی دیگه صدام می کرد ... اونقدر که هر دفعه می خواستم بخوابم ... علی خنده اش می گرفت ...😁 _جون ما نخواب ... الان دوباره یه اتفاقی می افته ... حرکت سمت مهران بود و راوی مشغول صحبت ... و من بالاخره در آرامش ... غرق خواب ... که اتوبوس ایستاد ... کمی هشیار شدم ... اما دلم نمی خواست چشمم رو باز کنم ... که یهو علی تکانم داد ... - مهران پاشو ... 🌴جاده کربلاست 🌴... پ.ن: علت انتخاب نام مستعار مهران، برای شخصیت اول داستان ... براساس حضور در منطقه عملیاتی مهران ... و وقایع پس از آن است ... ادامه دارد... 🌸نويسنده:سيدطاها ايمانی🌸 https://eitaa.com/asheqaneh_arefaneh
مهران پاشو...... 🌴جاده کربلاست🌴.... ۸۰ ۳۷۰ 🌴🌴🌴🌴 https://eitaa.com/asheqaneh_arefaneh
🌷 🌷 قسمت تشن، چشم های خمار خوابم رو باز کردم و ... نگاهم افتاد به خیابان مستقیمی که واردش شدیم ... بغض😢 راه نفسم رو بست ... خواب و وقایع آخرین عاشورا ... درست از مقابل چشم هام عبور می کرد ... جاده های منتهی به کربلا ... من و کربلا ... من و موندن پشت در خیمه ... و اون صدا ... چفیه رو انداختم روی سرم و کشیدم توی صورتم ... اشک امانم رو بریده بود ...😭 - آقا جون ... این همه ساله می خوام بیام ... حالا داری تشنه ... من بی لیاقت رو از کنار جاده کربلا کجا می بری؟... هر کی تشنه یه چیزیه ... شما تشنه لبیک بودی ... و من تشنه گفتنش ... وارد منطقه جنگی مهران شده بودیم ... اما ... - این بار چقدر با خیمه 🏕تو فاصله دارم، پسر فاطمه؟ ... از جمع جدا شدم ... چفیه توی صورت ... کفشم رو در آوردم و خودم رو بین خاک ها گم کردم ... ضجه می زدم و حرف میزدم ... - خوش به حالتون ... شما مهر سربازی امام زمان توی کارنامه تون خورده ... من بدبخت چی؟ ... من چی که سهم من از دنیا فقط جا موندنه؟ ... لبیک شما رو 🌤🌤مهدی فاطمه🌤 قبول کرد ... یه کاری به حال دل من بی نوا بکنید ... منی که چشم هام کوره ... منی که تشنه لبیکم ... منی که هر بار جا می مونم ... به حدی غرق شده بودم که گذر زمان رو اصلا نفهمیدم ... توی حال خودم بودم ... سر به سجده و غرق خاک ... گریه می کردم که دست ابالفضل ... از پشت اومد روی شونه ام... چی کار می کنی پسر؟ ... همه جا رو دنبالت گشتم ... کندن از خاک مهران ... کار راحتی نبود ... داشتم نزدیک ترین جا به کربلا ... داغ دلم رو فریاد می زدم ... بلند شدم ... در حالی که روحی در بدنم نبود ... جان و قلبم توی مهران جا مونده بود ... چشم ابالفضل که بهم افتاد ... بقیه حرفش رو خورد ... دیگه هیچی نگفت ... بقیه هم که به سمتم می اومدن ... با دیدنم ساکت می شدن ... از پله ها اومدم بالا ... سکوت فضا رو پر کرد ... همهمه جای خودش رو به آرامش داد ... - علی داداش ... پاشو برگشت رو من بشینم کنار پنجره ... دوباره چفیه رو کشیدم روی سرم ... و محو وجب به وجب خاک مهران شدم ... حال، حال خودم نبود ... که علی زد روی شونه ام ... صورت خیس از اشکم چرخید سمتش ... یه لحظه کپ کرد ... - بچه ها ... می خواستن یه چیزی بخونی ... اگه حالشو داری ... جملات بریده بریده علی تموم شد ... چند ثانیه به صورتش نگاه کردم ... و میکروفون رو گرفتم ... نگاهم دوباره چرخید سمت مهران ... - بی سر و سامان توئم یا حسین ... تشنه فرمان توئم یا حسین ... آخر از این حسرت تو جان دهم ... کاش که بر دامن تو جان دهم ... کی شود این عشق به سامان شود؟ ... لحظه لبیک من و ، جان شود؟ ... ادامه دارد... 🌸نويسنده:سيدطاها ايمانی🌸 https://eitaa.com/asheqaneh_arefaneh