eitaa logo
تولید و پخش شمیم رضوی 🇮🇷
7.7هزار دنبال‌کننده
10.2هزار عکس
925 ویدیو
95 فایل
❤️الله❤️ تولیدوپخش محصولات طبیعی 🌱سفارش عمده👇 09396891871 @SHAMIMrazavi8 🌱خرده مخصوص خانم ها👇 @sahbaadmin 🌱محمدوهب شیری(خادم ومدیر)👇 نمایندگی ایت..تبریزیان @mohamadvahab 🌱گالری👇 @galery_shamim 🌱مشاور درمانی👇 @Seddigh 🌱بازاریاب👇 @Alo_shamim
مشاهده در ایتا
دانلود
تولید و پخش شمیم رضوی 🇮🇷
الله 🔰حرز مَرْکَب صبح سلامت ♦️ آویز سنگ حدید 🔰 خواص حرز ماشین: 🔹 حفاظت از ماشین در برابر صدمات،
الله حرز مرکب صبح سلامت،مخصوص وسایل نقلیه😍 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ همش توی کانال میگین، گرفتن حرز هزینه نیست واقعاً لازمه ما جاتون خالی رفتیم شمال، قبلش از شما حرز مرکب گرفتم، توی دلم گفتم فکر میکنم این چهارصد هزار تومان رو هم یک پرس غذا خوردیم رفتیم جنگلهای گیلان، یک جایی سراشیبی واستادیم که منظره رو ببینیم. از ماشین پیاده شدم. بدون اینکه ترمز دستی رو بکشم. بچه ها همه تو ماشین. یکباری ماشین شروع کرد دنده عقب رفتن. پشت سر هم که دره بود و ... واقعا فقط یک معجزه بود که ماشین متوقف شد و الان همه مون سالمیم و ماشین هم هیچی ش نشده.
الله وقتی از چیزی ناراضی نباشی😍 رضایت از محصولات😍
الله مسجد جای خالی نداشت. مالامال از جمعیت شده بود. واعظ از ثواب و اجر وقف در جهان آخرت سخن می گفت. از مسجد که بیرون آمد، فکر سهیم شدن در ثواب وقف رهایش نمی کرد، از طرفی چیزی هم نداشت. تمام زندگی اش را بدهی و بیچارگی پر کرده بود. مگر یک کارگر ساده چه می توانست داشته باشد! که نگاهش که به گنبد طلایی حضرت معصومه سلام الله علیها افتاد دلش فرو ریخت. زمزمه ای در جانش شکل گرفت: بی بی جان، من هم آرزو دارم مالی داشته باشم و آن را وقف کنم تا بعد از مرگم باقی بماند و از آن بهره آخرتی ببرم، اما خودت می دانی که جز بدهی چیزی ندارم. برایم دعا کن و از خدا بخواه مالی برایم فراهم کند تا آن را وقف کنم. اشک هایش را با گوشه آستین پاک کرد و مثل هر روز جلوی میدان شهر به امید پیدا شدن کار ایستاد. وضعیت اقتصادی روز به روز خراب تر می شد. از طرفی خبر آمدن قحطی همه جا را پر کرده بود. با این وضعیت اگر کسی کاری هم داشت، آن را خودش انجام می داد تا مجبور نباشد پولی به کارگر بپردازد.چاره ای جز هجرت از شهر برایش نمانده بود. شنیده بود در بنادر جنوبی می تواند کار پیدا کند. هوا کم کم تاریک می شد. باز هم بدون هیچ درآمدی راهی خانه شد. عزمش را جزم کرد و بار سفر بست. به خانواده قول داد اگر از وضعیت کاری آنجا راضی باشد، خیلی زود آنها را نیز نزد خودش ببرد. ده، دوازده روزی می شد که در یکی از بنادر جنوبی کارگری می کرد، اما باز هم اوضاع، رضایت بخش نبود. کار در بندر هم آن چیزی نبود که شنیده بود. سردرگم و گیج مانده بود. دلش می خواست سختی این روزها را از ته دل فریاد بکشد. درمانده و ناامید، کنار دیواری چمباتمه زد که دستی بر شانه اش سنگینی کرد و یکی گفت: آقا، کار می کنی؟ بله، چرا که نه! اصلا برای همین اینجا هستم. حالا چه کاری هست؟ من می خواستم بار آن کشتی بزرگی را که در کنار اسکله لنگر انداخته بخرم، اما احتیاج به یک شریک دارم. شنیده ام کارگران این منطقه روزانه پول خوبی به دست می آورند. می خواهی با من شریک شویی تا هم تو به سودی برسی، هم من به مقصودم؟ دلش فرو ریخت. خرید بار کشتی؟! بدنش یخ کرده بود. با دلهره پرسید: حالا وقتی بار را خریدیم، مشتری هست که آن را بفروشیم؟ اگر خدا بخواهد، همین امروز می توانیم مشتری پیدا کنیم. من در این کار مهارت دارم. پولی در بساط نداشت. نمی خواست بگوید که چیزی برای شراکت ندارد، اما از طرفی شاید این تنها موفقیت زندگی اش بود. امیدش را به خدا داد و گفت: باشه، من هم شریک! همه چیز به سرعت پیش رفت. معامله سر گرفت. حالا نوبت آنها بود که پول جنس را بپردازند. بدنش داغ شده بود. نمی دانست چه بگوید. آبرویش در خطر بود. اگر مرد می فهمید که او با دست خالی شریکش شده آن وقت ... درست همان موقع، مردی با کت و شلوار قهوه ای زیبا جلو آمد گفت: بار آهن مال شماست؟ گفتند: بله! گفت: هر قدر که باشد می خرم. هنوز پولی بابت خرید آنها پرداخت نکرده بودند که همه آنها بطورمعجزه آسایی به فروش رسید. سود بدست آمده به دو قسمت مساوی تقسیم شد. باور نمی کرد در عرض یک ساعت چنین پولی بدست آورده باشد. این چیزی بود که حتی در رؤیاهایش نیز به آن فکر نکرده بود. حالا می توانست تمام قرض هایش را بپردازد و تا مدت ها به راحتی زندگی کند. شبانه راهی قم شد. می خواست هر چه زودتر این خبر خوش را به خانواده اش برساند. در راه به یاد عهدی با حضرت معصومه کرده بود افتاد: بی بی جان، آرزو دارم مالی را وقف کنم ... حالا زمان آن رسیده بود که به عهدش وفا کند. بهترین چیزی که به فکرش رسید تا مشکلی از مردم حل کند، ساختن پلی در کنار حرم حضرت معصومه بود. مردم برای رفت و آمد در این منطقه مشکل داشتند. با برنامه ریزی که کرد حدود 30 کارگر نیاز داشت و برای ثبت نام کارگران خودش دست بکار شد اما تعداد کارگرهای ثبت نام کننده به ۲۰۰ نفر رسید. قصد داشت ۳۰ نفر را جدا کند اما یاد بیکاری و ناامیدی خودش افتاد، دلش به درد آمد و گفت: خانم حضرت معصومه خودش برکت این پول را زیاد می کند. من همه کارگران را مشغول کار می کنم و به تک تک آنها مزد می دهم. نقشه مهندسی و اجرایی پل آماده شد و کارگران مشغول کار شدند و کارها به سرعت پیش رفت و بالاخره بعد از مدت ها ساختن پل پایان یافت. نام این پل معروف شد به پل آهنچی . https://eitaa.com/for_montazeran
الله رضایت فوق العاده از محصولات صبح سلامت... معجون عفونت صبح سلامت معجون مصفای کبد کپسول شادی صبح سلامت حب مفاصل صبح سلامت روغن ضددرد معجزه صبح سلامت صبح سلامت ،تحولی در سلامت بعون الله ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ اکثر محصولات رو که کار کردم خوب بوده مخصوصا معجون عفونت و کبد صبح سلامت کپسول شادی هم خوب بود شربت ماهور هم عالی جواب داده تا حالا حب مفاصل رو خانواده خودم استفاده کردن برای سیاتیک و درد کف دست ناشی از چسبندگی تاندون جوابدهی خوبی داشت روغن ضد درد معجزه رو برای ماساز مشتری ها استفاده میکنم واقعا عالیه مسکن خیلی خیلی خوبیه
الله ✅روغن ضد درد معجزه صبح سلامت (ترکیبی از روغن های گیاهان ضد درد) سرشار از مواد مقوی و مغذی😍 بدون مواد شیمیایی و نگهدارنده کاملاً طبیعی و ارگانیک✅😊 قیمت:30.500 ثبت سفارش عمده👇 @SHAMIMrazavi8 ثبت سفارش خرده👇 @sahbaadmin شما هم عضو خانواده شمیم رضوی شوید☘️💚 https://eitaa.com/for_montazeran
277.3K
الله وقتی ژل تاخیری برنا معجزه میکند بعون الله😍 بعد از چندین بار استفاده،درمان هم میشوند😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الله اگه دنبال یک دنیا آرامش و خوشی هستیم، کافیه همین یه جمله رو امروز باور کنیم: «یه روزی میفهمیم‌ دنیا همش بازی بود!!» https://eitaa.com/for_montazeran
الله تا ابد هرچه خلیفه هست به قربان علی😘
الله قرص اسلیو معده دوباره شارژ شد😍 قرص کاسنی کلسیم دوسین قرص خون شارژ شدن
الله رضایت عالی از ژل برنا😍