eitaa logo
تولید و پخش شمیم رضوی 🇮🇷
7.7هزار دنبال‌کننده
10.2هزار عکس
937 ویدیو
95 فایل
❤️الله❤️ تولیدوپخش محصولات طبیعی 🌱سفارش عمده👇 09396891871 @SHAMIMrazavi8 🌱خرده مخصوص خانم ها👇 @sahbaadmin 🌱محمدوهب شیری(خادم ومدیر)👇 نمایندگی ایت..تبریزیان @mohamadvahab 🌱گالری👇 @galery_shamim 🌱مشاور درمانی👇 @Seddigh 🌱بازاریاب👇 @Alo_shamim
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الله برای خدا اینطوری کار میکنند😂😂 قابل توجه کارکنان شمیم رضوی😁
الله ✅کپسول شادی😄صبح سلامت 😔برای افرادی که افسردگی شدید دارن،روزانه یک عدد هنگام غروب آفتاب مصرف شود. 😒برای افرادی که افسردگی یا غم شدید ندارن،میتوانند دو روز یکبار مصرف کنند. ترکیبی فوق العاده با مواد اولیه درجه یک 👌صددرصد گیاهی اهم مواد این کپسول،زعفران هست ❌منع مصرف برای بانوان باردار برای درمان افسردگی و غم های شدید،یا کسانی که بلا دیدن،تجویز شود کنار این دارو برای نتیجه گیری بهتر ⚡️داروی تقویت عصب ⚡️دمنوش ارامش ⚡️پاشیدن گلاب روی سر و صورت ⚡️عود روشن کردن ⚡️و حرز هم باشه... ⚡️حذف سردیجات هم یادتون نره خیلی عالی نتیجه گیری و بعون الله چندین روزه درمان حاصل میشود 💰قیمت عمده94000تومان حاوی 30عدد کپسول
الله رضایت از محصولات صبح سلامت😍 و معجون زنان😍😍بعون الله درمان تمام مشکلات زنان...تا حالا چندتا گزارش داشتیم که جلوی تخلیه رحم رو گرفته و درمان کرده😍 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ سلام وقت شما بخیر ، آقای شیری این معجون های صبح سلامت رو مصرف کننده ها خیلی خیلی رضایت دارن ، بالاخص معجون زنان واقعا غوغا کرده و خیلی از مشکلات خانم ها رو بحمدلله رفع کرده ، مواردی بوده که دکترشون گفتن باید جراحی کنیم رحم رو در بیاریم و... از این معجون زنان سه چهار بطری بردن مصرف کردن ،دکتر گفته اون مشکلشون رفع شده و در حال بهبودی هست و تعجب کرده ...خدا سلامتی بهتون بده انشاالله
الله وقتی خدا شِفا رو در محصولات صبح سلامت قرار میده❤️ درمان کبدچرب گرید سه در یک ماه با معجون مصفای کبد و‌کپسول پاکسازی کبد صبح سلامت
الله وقتی از چندجا محصولات سفارش میدادن‌... ولی حالا شده شمیم رضوی بعون الله😍
الله وقتی نمونه خریده بودن... وحالا سفارش تی بگ های صبح سلامت میشود این...
الله عودهای صبح سلامت که بعون الله خیلی خواهان داره... بعون الله این هفته دو سه تا مدل جدید هم میاد... عود افزایش روزی... عود انرژی زا و....
الله 💌 وقتی نظر مشتریامون رو‌ میپرسیم • تو عمرم همچین سرکه محشری ندیده بودم • بینهایت غلیظ و خالص بود • قبلاً با ترس و لرز سرکه و ترشی می‌خوردم ،اصلا از چشمم سرکه افتاده بود اما سرکه شما با من دوست شده و ..... سرکه خمری صبح سلامت
الله قبلاً سرکه یا ترشی می‌خوردن مریض میشدن الان سلامتیشونو بدست آوردن 👈 بله این است فرق بین محصولات طبیعی واقعی و غیر طبیعی • سرکه خمری صبح سلامت
تولید و پخش شمیم رضوی 🇮🇷
الله 🔰حرز مَرْکَب صبح سلامت ♦️ آویز سنگ حدید 🔰 خواص حرز ماشین: 🔹 حفاظت از ماشین در برابر صدمات،
الله حرز مرکب صبح سلامت،مخصوص وسایل نقلیه😍 ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ همش توی کانال میگین، گرفتن حرز هزینه نیست واقعاً لازمه ما جاتون خالی رفتیم شمال، قبلش از شما حرز مرکب گرفتم، توی دلم گفتم فکر میکنم این چهارصد هزار تومان رو هم یک پرس غذا خوردیم رفتیم جنگلهای گیلان، یک جایی سراشیبی واستادیم که منظره رو ببینیم. از ماشین پیاده شدم. بدون اینکه ترمز دستی رو بکشم. بچه ها همه تو ماشین. یکباری ماشین شروع کرد دنده عقب رفتن. پشت سر هم که دره بود و ... واقعا فقط یک معجزه بود که ماشین متوقف شد و الان همه مون سالمیم و ماشین هم هیچی ش نشده.
الله وقتی از چیزی ناراضی نباشی😍 رضایت از محصولات😍
الله مسجد جای خالی نداشت. مالامال از جمعیت شده بود. واعظ از ثواب و اجر وقف در جهان آخرت سخن می گفت. از مسجد که بیرون آمد، فکر سهیم شدن در ثواب وقف رهایش نمی کرد، از طرفی چیزی هم نداشت. تمام زندگی اش را بدهی و بیچارگی پر کرده بود. مگر یک کارگر ساده چه می توانست داشته باشد! که نگاهش که به گنبد طلایی حضرت معصومه سلام الله علیها افتاد دلش فرو ریخت. زمزمه ای در جانش شکل گرفت: بی بی جان، من هم آرزو دارم مالی داشته باشم و آن را وقف کنم تا بعد از مرگم باقی بماند و از آن بهره آخرتی ببرم، اما خودت می دانی که جز بدهی چیزی ندارم. برایم دعا کن و از خدا بخواه مالی برایم فراهم کند تا آن را وقف کنم. اشک هایش را با گوشه آستین پاک کرد و مثل هر روز جلوی میدان شهر به امید پیدا شدن کار ایستاد. وضعیت اقتصادی روز به روز خراب تر می شد. از طرفی خبر آمدن قحطی همه جا را پر کرده بود. با این وضعیت اگر کسی کاری هم داشت، آن را خودش انجام می داد تا مجبور نباشد پولی به کارگر بپردازد.چاره ای جز هجرت از شهر برایش نمانده بود. شنیده بود در بنادر جنوبی می تواند کار پیدا کند. هوا کم کم تاریک می شد. باز هم بدون هیچ درآمدی راهی خانه شد. عزمش را جزم کرد و بار سفر بست. به خانواده قول داد اگر از وضعیت کاری آنجا راضی باشد، خیلی زود آنها را نیز نزد خودش ببرد. ده، دوازده روزی می شد که در یکی از بنادر جنوبی کارگری می کرد، اما باز هم اوضاع، رضایت بخش نبود. کار در بندر هم آن چیزی نبود که شنیده بود. سردرگم و گیج مانده بود. دلش می خواست سختی این روزها را از ته دل فریاد بکشد. درمانده و ناامید، کنار دیواری چمباتمه زد که دستی بر شانه اش سنگینی کرد و یکی گفت: آقا، کار می کنی؟ بله، چرا که نه! اصلا برای همین اینجا هستم. حالا چه کاری هست؟ من می خواستم بار آن کشتی بزرگی را که در کنار اسکله لنگر انداخته بخرم، اما احتیاج به یک شریک دارم. شنیده ام کارگران این منطقه روزانه پول خوبی به دست می آورند. می خواهی با من شریک شویی تا هم تو به سودی برسی، هم من به مقصودم؟ دلش فرو ریخت. خرید بار کشتی؟! بدنش یخ کرده بود. با دلهره پرسید: حالا وقتی بار را خریدیم، مشتری هست که آن را بفروشیم؟ اگر خدا بخواهد، همین امروز می توانیم مشتری پیدا کنیم. من در این کار مهارت دارم. پولی در بساط نداشت. نمی خواست بگوید که چیزی برای شراکت ندارد، اما از طرفی شاید این تنها موفقیت زندگی اش بود. امیدش را به خدا داد و گفت: باشه، من هم شریک! همه چیز به سرعت پیش رفت. معامله سر گرفت. حالا نوبت آنها بود که پول جنس را بپردازند. بدنش داغ شده بود. نمی دانست چه بگوید. آبرویش در خطر بود. اگر مرد می فهمید که او با دست خالی شریکش شده آن وقت ... درست همان موقع، مردی با کت و شلوار قهوه ای زیبا جلو آمد گفت: بار آهن مال شماست؟ گفتند: بله! گفت: هر قدر که باشد می خرم. هنوز پولی بابت خرید آنها پرداخت نکرده بودند که همه آنها بطورمعجزه آسایی به فروش رسید. سود بدست آمده به دو قسمت مساوی تقسیم شد. باور نمی کرد در عرض یک ساعت چنین پولی بدست آورده باشد. این چیزی بود که حتی در رؤیاهایش نیز به آن فکر نکرده بود. حالا می توانست تمام قرض هایش را بپردازد و تا مدت ها به راحتی زندگی کند. شبانه راهی قم شد. می خواست هر چه زودتر این خبر خوش را به خانواده اش برساند. در راه به یاد عهدی با حضرت معصومه کرده بود افتاد: بی بی جان، آرزو دارم مالی را وقف کنم ... حالا زمان آن رسیده بود که به عهدش وفا کند. بهترین چیزی که به فکرش رسید تا مشکلی از مردم حل کند، ساختن پلی در کنار حرم حضرت معصومه بود. مردم برای رفت و آمد در این منطقه مشکل داشتند. با برنامه ریزی که کرد حدود 30 کارگر نیاز داشت و برای ثبت نام کارگران خودش دست بکار شد اما تعداد کارگرهای ثبت نام کننده به ۲۰۰ نفر رسید. قصد داشت ۳۰ نفر را جدا کند اما یاد بیکاری و ناامیدی خودش افتاد، دلش به درد آمد و گفت: خانم حضرت معصومه خودش برکت این پول را زیاد می کند. من همه کارگران را مشغول کار می کنم و به تک تک آنها مزد می دهم. نقشه مهندسی و اجرایی پل آماده شد و کارگران مشغول کار شدند و کارها به سرعت پیش رفت و بالاخره بعد از مدت ها ساختن پل پایان یافت. نام این پل معروف شد به پل آهنچی . https://eitaa.com/for_montazeran