هدایت شده از پایگاه خبری تحلیلی بهارانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽فرهنگ سازی خوب از خانواده مرحوم سید محسن حسینی
🔵 شما با شام و ناهار مجلس ختم موافقید؟
📺 کلیپ را تا انتها ببینید
✅ پایگاه خبری تحلیلی بهارانه
#دارنده_اولین_مجوز_رسمی_فعالیت_از_وزارت_ارشاد_اسلامی_در_بهار
🆔 @baharane1
هدایت شده از منتخَبِ اَخبار ویژه
9.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این ویدیو فضای مجازی را تسخیر کرده است!
حتما ببینید !
اخبار را در#منتخب_اخبار ببینید↙️
eitaa.com/joinchat/1231028412C5231d1781b
⭕️پزشکیان: ما حاضریم تمام سلاحامون رو زمین بذاریم به شرط اینکه اسرائیل هم زمین بذاره
پ.ن: الان ارتش سوریه سلاحاش رو زمین گذاشت و بلافاصله آمریکا و اسرائیل تمامی زیر ساختای مهم این کشور رو با موشک نابود کردن و در حال غصب خاکش هستن
🆔 @pedarefetneh 🔜 #پدرفتنه
6.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️۲۳ آذر ماه سالروز تولد شهید خدمت، سید ابراهیم رئیسی
🔹دسته گلی از صلوات و فاتحه نثار روح خادمالرضا، رئیس جمهور رئیسی عزیز کنیم.
🚨 به لشکر سایبری قدس بپیوندید
https://eitaa.com/joinchat/542441666C7e7c280a3b
«داستانی خنده دار و آموزنده» 😄
رفیقم میگفت :
۳۰ سال پیش خواستم برم شیراز .
رفتم ترمینال
و سوار اتوبوس شدم .🚌
صندلی جلوم زن و شوهری
بودند که یه بچه تُپل و شیرین ۳یا ۴ ساله داشتند.👶
اتوبوس راه افتاد.
۱۶ ساعت راه بود.
طی راه ؛ بچه تپل و شیرین که صندلی جلو بود؛
هی به سمت من نگاه میکرد و میخندید.😁
چندبار باهاش دالی
بازی کردم و
بچه کلی خندید...😁
دست بچه یه کاکائو
که نمیخوردش .
تو دالی بازی ؛
یهو یه گاز از
کاکائو بچه زدم .
بچه کمی خندید..😁
کمی بعد مادر بچه با خوشحالی
به شوهرش گفت:
ببین ؛ بالاخره کاکائو را خورد.☺️
دیدم پدر و مادرش
خوشحالند؛ گفتم بذار بیشتر خوشحال بشند.
خلاصه ۳ تا کاکائو را کم کم از دست بچه؛
یواشکی گاز زدم و
بچه هم میخندید.😁
مدتی بعد خسته شدم.
چشمم را بستم و به صندلی تکیه دادم ، که یهو ای واییییی..😱
مردم از دل پیچه.....دل و رودم اومد تو دهنم..سرگیجه داشتم..
داشتم میترکیدم.😱
دویدم رفتم جلو و به راننده
وضعیت اورژانسی
خودم را گفتم.
راننده با غرغر 😏
تو یه کافه وایساد.
عین سوپر من پریدم و رفتم دستشویی
برگشتم واز راننده تشکر کردم و نشستم روی صندلی.
اتوبوس راه افتاد.
هنوز ۱۰ دقیقه نگذشته بود که درددل شروع شد.
طوری شده بود که
صندلی جلوی خودم
را گاز میگرفتم .از درد میخواستم
داد بزنم.چه دل پیچه وحشتناکی..تموم بدنم را میکشیدند..مردم خدا....😭😱
دویدم پیش راننده و با عز
والتماس وضعیتم را گفتم.
.
راننده اومد اعتراض کنه؛ حالت چهره مو دید،😰
راننده زد بغل جاده و گفت:
بدو داداش
پریدم بیرون و دقایقی بعد برگشتم به اتوبوس.
تشکر کردم..
از درد داشتم میمردم.
دهنم خشک بود
و چشام سیاهی میرفت.
رفتم روی صندلی نشستم.
گفتم چرا اینجوری شدم.
غذای فاسد که نخورده بودم.
دیدم دست بچه باز کاکائو هست.
از پدر بچه پرسیدم :
بچتون کاکائو خیلی میخوره؟
پدرش گفت: نه ؛
کاکائو براش بده.
اومدم بپرسم
پس چرا کاکائو بهش میدی؟
که مادرش گفت:
حقیقت بچمون یبوست داره.
روی کاکائو ،ملین زدم تا شاید افاقه کنه؛
تا حالام دو یا ۳ تا هم خورده ؛ ولی بی فایده بوده.
من بدبخت خواستم
ادامه بدم که یهو درد مجددا اومد.
میخاستم داد
بزنم و کف اتوبوس غلت بزنم .😱😱
رفتم پیش راننده؛
راننده با خشونت گفت : خجالت بکش ؛ وسط بیابونه؛ ماشین که شخصی نیست.
برو بشین.😡
مونده بودم بین درد و خجالت.
یه فکری کردم.
برگشتم پیش پدر و مادر بچه و گفتم : منم یبوست دارم .
میشه به من هم کاکائو بدید..
۳ تا کاکائو ملین گرفتم
و رفتم پیش راننده عصبی
و با ترس
و خنده گفتم: 😅
عزیز چرا داد میزنی ؛ نوکرتم؛ فداتم ؛ دنیا ارزش نداره؛ شما ناراحت نشو؛ جون همه ما دست شماست.
معذرت میخام.
بیا و دهنت را شیرین کن..
راننده هم که سیبیل کلفت
و لوطی بود؛ گفت :
ایول ؛ دمت گرم ؛ بامرامی ؛ آخر مردای عالمی
خلاصه ؛ ۳ تا کاکائو را کردم تو دهنش و رفتم سر جام نشستم
و از درد عین مار به خودم پیچیدم.😰
۱۰ دقیقه نشده بود که راننده صدام کردو گفت:
داداش ؛ جون بچت چی به خورد من دادی؟؟ترکیدم.
داستان کاکائو و بچه را براش گفتم.
راننده زد بغل جاده و گفت بریم پایین.
خلاصه تا شیراز هر نیم ساعت میزد کنار و میگفت: بریم رفیق..
مسافرها هم اعتراض که میکردند؛
راننده میگفت: پلیس راه گفته که یه گروه تروریست و نامرد؛ تو جاده میخ ریختند؛ تند تند باید لاستیکها را کنترل کنم که نریم ته دره...
ملت هم ساکت بودند و دعا به جون راننده میکردند.😌😃
🌙⭐️🌙
*این را عرض کردم که بدانید برای انجام هر کاری؛مسئولش باید همدرد باشه؛ تا حس کنه طرف چی میکشه. مسئول باید مثل آحاد جامعه ماهی بیشتر از ۱۲الی۱۴ میلیون حقوق نداشته باشد*
*آن وقت با خانه مستاجری،هزینه های سرسام آور زندگی... می فهمید درد مشترک یعنی چی*
*ای کاش از این شکلاتها داشتیم و به هر مسئولی ۳ تا فقط۳ تا میدادیم تابگه داداش وایسا باهم بریم*
😞🤭🤪،،😅🤣👆
❇️استخدام در اورژانس اجتماعی بهار
🔹اداره بهزیستی شهرستان بهار در نظر دارد از واجدین شرایط ۴ نفر (دو نفر زن و دو نفر مرد)در رشته های روان شناسی و مددکاری اجتماعی، علوم تربیتی، جذب و استخدام در اورژانس اجتماعی نماید.
لذا متقاضیان مدارک خود را تا روز شنبه ساعت ۹ صبح به اداره بهزیستی شهرستان بهار واحد مراکز غیردولتی تحویل نمایند.
لازم به ذکر است اولویت استخدام با افراد بومی می باشد.
✔پایگاه میثم تمار⚘
https://eitaa.com/pmt_hamedan
📢 آگهی فراخوان جذب نیروی انسانی
🔰 اداره کل کتابخانه های عمومی استان همدان برای تکمیل نیروی انسانی(یک نفر) در رشته های شغلی به شرح پیوست با اولویت رشته کتابداری برای کتابخانه مرحوم صفرعلی نقی زاده روستای دستجرد از طریق گزینش و مصاحبه، از بین افراد واجد شرایط در چارچوب قرارداد ساعتی دعوت به همکاری می نماید.
🔷 متقاضیان واجد شرایط اختصاصی و عمومی به شرح تصویر می توانند مدارک خود را به اداره کتابخانه های عمومی شهرستان بهار تا تاریخ ۲۷/ ۹ / ۱۴۰۳ ارائه نمایند.
📢 روابط عمومی
#اداره_کتابخانه_های_عمومی_شهرستان_بهار
آگهی استخدامی
شرکت معتبر صنعتی واقع در شهرک صنعتی بوعلی همدان جهت تکمیل کادر اداری در زمینه های زیر جذب نیرو می نماید:
حسابدار
انباردار
کارپرداز
حراست
آشپز
نیروی مسلط به نرم افزار autocad و solid works
ساعت کاری: ۸ صبح الی ۱۷
پنج شنبه ها: تاظهر
حقوق و مزایا و بیمه طبق قانون اداره کار
شماره تماس: 09032003677
✔پایگاه میثم تمار⚘
https://eitaa.com/pmt_hamedan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┏•𑁍
📹 انگار مختار برای امروز ما گفته است
⭕️چند شوهری در زمان اعراب جاهلی
_ عمق جهل بشر
در عربستان پیش از اسلام، چند شوهری زنان امری رسمی و رایج بود و این نوع ازدواج بقدری رواج داشت که در هر قبیله چندین نفر با عنوان «عیافة» بمعنای قیافهشناس وجود داشتند. اما وظیفه عیافةها چه بود؟
اعراب پیش از اسلام یازده گونه ازدواج داشتند که در این میان، شش ازدواج مختص زنان چند شوهری بود.
🔸یک- نکاح بدل: مردى به مرد دیگر مىگفت تو براى من دست از همسرت بردار و من نیز براى تو دست از همسرم بر مىدارم و مدت اینکار با توافق طرفین صورت میگرفت
🔸دو- نکاح استبضاع: مرد عرب، هرگاه مىخواست فرزندش از نطفه بزرگان بعمل آید و اصطلاحاً فرزندی نجیب و شجاع گردد، همسرش را به چنین مردی میسپرد تا زمانیکه همسرش از آن مرد باردار گردد.
🔸سه- نکاح مضامده: این نوع ازدواج در زمان قحطى و فقر اتفاق مىافتاد. در دوره جاهلیت زمانی که خشکسالی میشد و قحطی پدیدار میگشت، مرد فقیر همسر خود را شسته و پاکیزه میگرداند و او را به بازارى مخصوص نکاح مضامده مىآورد تا یک مرد غنى بمدت مشخصی او را در اختیار بگیرد و در عوض به او مال و طعام بدهد و زن بعد از اتمام مدت نکاح، با مال و طعام به خانه شوهر بازمیگشت و اینگونه اعضای خانواده از قحطی نجات مییافتند
🔸چهار- نکاح مخادنه: مخادنه در لغت به معناى «دوستى داشتن» است. یعنى زنى براى خود، مردى را به دوستى برمىگزید و گاهی تعداد این دوستان به چندین نفر میرسید که با همه آنان وارد رابطه میشد.
🔸پنج- نکاح رهط: گروهى از مردان (حداکثر ده نفر) بنابر دلایل مختلفی، همگى با یک زن وصلت و آمیزش مىکردند. البته این عمل، براساس رضایت آن زن و توافق آن گروه از مردان بود.
🔸شش- نکاح رایه: این نوع ازدواج به زنانی با همین نام اختصاص داشت. رایه از رایت و پرچم گرفته شده و به زنان بدکاری اشاره دارد که پرچمی مخصوص بر در خانهشان نصب مىکردند و نشانه آن بود که هر مردى مىتواند با پرداخت مال یا طعام با آن زن آمیزش کند.
در تمام این نوع ازدواجها در صورتی که فرزندی متولد میشد، مادر و پدران طفل، عیافة یا قیافهشناس را دعوت میکردند تا در مجلسی که به همین مناسبت برپا میشد، قیافهشناس با تکیه بر دانش و تجربه خود، پدر واقعی طفل را مشخص نماید.البته این تشریفات در صورتی انجام میشد که طفل، پسر باشد و پدرها علاقهمند به تصاحب و قبول سرپرستی او باشند. اگر طفل دختر بود چنین تشریفاتی برپا نمیشد چرا که همگان از او گريزان بودند و چه بسا طفل را بقتل میرساندند.
http://eitaa.com/joinchat/844759061C34e859f037
کانال شاد خانواده👆