❇️روایت امتحان
در نگاه من روایت شهامت سیزده ساله ی بنی هاشم،روایت تشنگی برای"امتحان"شدن است.پروانگی قاسم که فاش شد سید شهیدان پرسید:
_مرگ نزد تو چگونه است؟
_"شیرین تر از عسل".
امام که اشتیاق قاسمش را دید او را از آنچه بر سرش خواهد آمد خبر کرد.
نمی دانم آن "بلای بزرگ" که امام وعده اش را داد شکافته شدن فرقش بود؛ مثل علی علیه السلام؟
یا شکسته شدن سینه اش مثل مادر؟
یا تنها ماندن زیر باران تیرها مثل پدر؟
شاید هم تکه تکه شدن زیر سم اسب ها مثل ...؟
نوجوان بنی هاشم در مکتب "اباعبدالله "عبد"ی شده بود برای خدایش.پای معامله رفت ولی لحظه ای دودل نشد.از قبل آماده بود.دست دنیا را رها کرد و دوید به سمت بینهایت. نه مثل مرد نماهایی که بُریده بودند ودر صف لیسیدن استخوان خوک مرده در دست جذامی دنیا همدیگر را کنار می زدند.
رستگاری قاسم را پسندید؛همان وقت که برق آمادگی برای "امتحان "را در چشمش دید.
🔹🔹🔹🔹🔹
روایت بی تابی قاسم روایت جَست زدن به دریای خوشبختی است.برای رسیدن به دروازه ی رستگاری همه"باید" از گذرگاه "#امتحان"رد شویم.
در پیچ و خم های زندگی پرسش هایی سخت انتظارمان را می کشد. خانواده،وطن ، عقیده گذرگاه امتحان اند.پر از پرسش.پر از تردید.
پناه می بریم به خدا از کوفی شدن؛که بازی هوس ها در کلاس دین داری حواس مان را پرت کند ومشغول زل زدن به ناز و عشوه ی پیرزن دنیای مان شویم؛
از قبل باید آماده شد.
اشک چه خوب وسیله ای است؛
شاید "قبل"از امتحان به دادمان برسد.
#محرّم
#قاسم
#امتحان
@gahneveshtha
✍اگر فهمیده و مرحمت های آسمانی برای راهبری اهل زمین در سرزمین سلحشوران هبوط نمی کردند شاید ماجرای #قاسم هم افسانه می شد.
هرچند هنوز هم ناباورانی هستند که از عشق فقط شین دنیایی اش را می شناسند.حق دارند؛او که زندگی را شهوت و شهرت و شیطنت می داند کی به "شوریدگی"می رسد⁉️
میان دو شین فاصله ای است؛به قدر سرکشیدن یک جرعه"تشنگی".
#قاسم_ابن_الحسن
#احلی_من_العسل
#محرّم
@gahneveshtha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥نفر اول کنکور ریاضی:
یه جاهایی بود که می گفتیم چرا اصلا باید درس بخوانیم؟
چه خوب محل درد را تشخیص داد👇
فشار که زیاد می شود...
🔻"فشار زیاد " همان بزنگاهی است که سستی و (ادامه ندهم بهتر است) از یک طرف،( پس آرزوهایم چه می شود) از طرف دیگر تو را می کشند.
🔹کاروان زندگی هم گاه به چنین موانعی بر می خورد.
⁉️چرا درس بخوانم؟
⁉️چرا ازدواج کنم؟
⁉️چرا بچه بیاورم؟
⁉️چرا با او کنار بیایم؟
⁉️چرا از عقیده ام دفاع کنم؟
⁉️چرا اصلا این عقیده را داشته باشم؟
چرا و چرا وچرا.گاه در امتداد این (چراها) به سمت تباهی، راهنمای گردش به چپ می زنیم.
💫💫در کنار تلاش برای فهم پاسخ چراها، مدیریت "کاستن ازفشار" را باید جدی گرفت.
✅✅همیشه یک پمپ امید لازم است تا وقت سنگین شدن فشار، آژیر #تردید به صدا نیاید.
هفتگی حضور در یک محفل مومنانه را زنگ تفریح زندگی مان کنیم👌
تنهایی نمی شود این راه سخت را رفت.👌
🌹🌹زندگی تان پر از امید؛پر از معنویت
#سبک_زندگی
#امید
#محرّم
@gahneveshtha
❇️آخرین دلسوزی ها بود....
✍آخرین دلسوزی های راهبر برای رهایی امتش بود.آخرین امید به نجات از هلاکت شان؛ همه ی زندگی اش را بر دست گرفت وبر ته مانده ی انسانیت شان نهیب زد ؛
شاید ذره ای رحم،غُل و زنجیر را از دست و پای نفس شان وا کند.
شاید دیدن بی رمقی یک شیر خواره،دلتنگ روزگار آدمیت شان کند.
ولی نشد...
به دره حیوانیت سقوط کرده بودند و آن همه زقوم، که بر اندام وجودشان روییده بود، مانع می شد که دست انسان کامل را ببینند.
ندیدند که #علی را برای نجات شان آورده.
و این چنین تباه شدند....
گریه بر تشنگی و رگ های بریده ی#علی_اصغر ،گریه بر #هلاکت وتباهی آدمیزاد هم است.
لعنه الله علی القوم الظالمین
✨به پیشگاه کوچکترین شهید کربلا صلواتی هدیه می کنیم.
🖤🖤🖤🖤
#شهید
#شیرخواره
@gahneveshtha
❇️غرق در خداست، ولی دلواپس غربت باباست.
✍آب خواستنش بهانه ای بود تا آن تشنگیِ رفتن سوی بینهایت را فرو بنشانَد ؛
تلالو ابدیت،با جاذبه خیره کننده اش علی اکبر را به خود می کشید. با آن همه کشش دیگر جانی برای ماندن نبود.
شاید آغوش پدر،آن عطش رفتن را لحظه ای مهار کند و علی را کمی بیشتر برای یاری امام نگه دارد.
آب خواست.امام جنس عطش علی را شناخت.زبان بر زبانش گذاشت. برای "کمی بیشتر ماندن "جان گرفت.
برگشت وبه قدر یک رقص در میدان دلارام بابا شد.
اما...
لعنت بر آن جاهلیتی که بر جان گرگ ها خیمه زده بود.
اُف به دنیا پس از علی
امان از تنهایی حسین(ع)😭🖤
#علی_اکبر
@gahneveshtha
❇️کیمیای دلسوزی
سوگواری برای سیدالشهداء یک آیین سنتی محض نیست؛حسرت مان نه فقط برای ظلمی است که سیزده قرن پیش بر دردانه ی خدا رفت.نه فقط برای یادآوری زنده بودن یزید و یادبود علی اصغرهای تشنه ی امروز.
هر بار برمی گردیم و ماجرا را از "لحظه ی آه" از سر می گیریم.ده ها قرن است که به صورت نقش اشک می زنیم. می دانی چرا؟
دل شیشه ای حسین علیه السلام آیینه ای است که آرزوی آدم بودن مان را در آن به تماشا می نشینیم. در بیابان دنیا که هوا پر از غبار کینه است،یک خروار گِل نفرت که بر دل زمینی نشست با گلاب اشک پاکش می کنیم.
هر سال که کشتی نجات به سرزمین خسران زدگان می رسد، آدم بودن مان را با نرم افزار حسین بروز می کنیم.اگر از آن کیمیای🍂 #دلسوزی🍂که به دل حرّ ریخت و از جهنم حیوانیتش رهاند،قطره ای به دل مان بچکد ، همسر، بچه، همسایه، رفیق، همکار، همکلاسی، کارگزار،مردم و هر که در شعاع بودن مان است، از طوفان تلخی ما در امان خواهد ماند.
باز بریز اشکم را حضرت حسین!
تا خودخواهی و نامهربانی ام در دریای "مهرت" شسته شود.
این کمترین بهایی است که
در تصفیه ی خانه ی آسمانی ات از دلم می گیری.🌊
💫کمی دلواپسی برای تنهایی
یک " امام" لکه بَر است.
قطره ای از آن دلواپسی لکه بَرانه ام آرزوست.🖤💔
#اخلاق_حسینی
#محرّم
@gahneveshtha
❇️تغییر،معجزه سوگ
✍هنوز منتظر معجزه ای که باور کنی حسین کشتی نجات است؟
معجزه ی حسین #تغییر است.
چند روز از پهلوگرفتن کشتی نجات کنار ساحل پرآشوب دل مان می گذرد؟زیر و رو شدن دلت را حس می کنی؟هرچه به #روز_دهم نزدیک می شویم، دلسوزی ات برای غربت امام بیشتر است.کاش می شد هر روز با #قافله_اشک همراه شد.
اتفاقی نیست که بیش از هزار سال سیل اشک صبح و شبانه حضرت بقیه الله ادامه دارد.عصاره ی خوبی های عالم بار سنگین سوگواری سیدالشهداء را به دوش می کشد.💔
این "قافله ی آه" زیر و رو می کند.🖤
از خدا "سوز" بخواهیم تا گره های زندگی مان با "معجزه ی سوگ " وا شود.🤲
✍ره جو
#معجزه_سوگ
#محرّم
🔹گاهی با دوستان خدا🔹
@gahneveshtha
* #حضرت_عباس #حضرت_زینب
🔻راوي ميگويد: وقتي بنا بود قافله آقا سيدالشهدا (علیه السلام) از مدينه به سمت مکه حرکت کند. شترهايي را دیدم که اثاث و مشک آب رويشان است و شترهايي که محمل رويشان است. منتظر بودم ببينم چه کساني از بنيهاشم همراه قافله می شوند. ديدم در کمال عفت و بزرگي، خانمي سياهپوش قدم از خانه بيرون گذاشت. آقاي جواني، سي و چندساله ساعدش را گرفته، اين خانم دستش را روي ساعد آقا گذاشته است. براي سوار شدن به نزديک محمل آمدند. اين آقا زانويشان را خم کردند تا آن خانم سوار شود. پرسيدم ايشان کیست؟ گفتند: زينب بنت علي. گفتم: آن آقا که بود؟ گفتند: آقا قمر بني هاشم.
🔸 مانند پروانه دور خاندان آقا سيدالشهدا ميچرخيد. اين بود که وقتي اسرا را خواستند از کربلا حرکت دهند. بيبي همه را سوار کرد، رو به علقمه کرد، الوداع برادرم عباس «انت الذي اخرجتني من منزلي» برادرم برخيز خواهرت ميخواهد سوار محمل شود.
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
حجتالاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗓بیش از دو سال از سیاهی آن #زمستان می گذرد.هر مجلس، به بهانه ای از سردارش می گوید.
💔گاهی که یادش می کند بغض هم از راه می رسد.
⬅️با اشک اقا دلداده های سیدانقلاب! هم بغضشان می شکند.💔
راستش حاج قاسم فقط علمدار "یک" سپاه بود. سیدمان به برکت شجره ی طیبه ،حاج #قاسم های هسته ای و پزشکی و موشکی هم داشت.نبودن سردار یک شاخه از سپاه چقدر غمناک است که هنوز حسرت آقای ما تمامی ندارد؟
🥀🍂🥀🍂
💔🍂چه می کشید #اباعبدالله که تمام سپاهش رفته بود....
#علمدار
#تاسوعا
#محرم
🔹گاهی با دوستان خدا🔹
@gahneveshtha