eitaa logo
گالریاس
652 دنبال‌کننده
14.7هزار عکس
13.3هزار ویدیو
126 فایل
ارتباط با مدیر @Zahra_askarifar خوش اومدین به کانال خودتون گالریاس گالریاس یه کانال تلفیقی و متنوعه برا خاص پسندان کپی از مطالب کانال با ذکر صلوات برای ظهور آقا صاحب الزمان عج جایز است. 😉 یه اصفهونه و یه گالریاس 😉 ✅تبادل بنر آری ❌تبادل ادمینی
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز با زندگینامه در خدمت شما هستیم ╭─┅🍃🌺🍃┅─╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰─┅🍃🌺🍃┅─╯
💌 شهیده منیره سیف، اول مهر ۱۳۳۸ در شهرستان نهاوند به دنیا آمد. پدرش قبل از انقلاب، مقنی بود و بعد از انقلاب به سپاه مرکزی تهران پیوست و با شروع جنگ از طریق جهاد سازندگی به جبهه اعزام شد. مادرش نیز خانه‌دار بود. منیره، دومین فرزند خانواده بود. او تحصیلاتش را تا ابتدایی خواند. هم‌زمان با دوران تحصیلش، جریان انقلاب پیش آمد که او دیگر فرصتی جهت ادامه تحصیل پیدا نکرد. 🍃خانواده سیف، چهره شناخته‌شده و مذهبی در شهر نهاوند بودند که مورد کینه‌توزی‌های ضد انقلاب قرار گرفته بودند. در شامگاه ۱۲ شهریور ۱۳۶۰ منافقین که از قبل منزل آنها را شناسایی کرده بودند، نارنجکی را به داخل منزل پرتاب می‌کنند. منیره سیف برای این‌که اعضای خانواده آسیب کمتری ببینند، خود را روی نارنجک پرتاب می‌کند که در این زمان نارنجک منفجر می‌شود و او به شهادت می‌رسد. 🍃فرصت زیادی نداشت، با این حال خیلی زود تصمیم گرفت و خودش را روی نارنجک انداخت. هفده سال بیشتر نداشت که این‌طوری بر اثر انفجار نارنجکی که منافقین به داخل حیاط خانه‌شان پرت کردند، شهید شد و جان بقیه را نجات داد. منافقین قبلا گفته بودند که ترورش می کنند. به‌گفته پدرش، اخطارشان این بود: «دست از حمایت امام و انقلاب بردار، وگرنه تو را ترور می‌کنیم.» 💌نحوه شهادت دخترم اين‌گونه بود حاج ابراهیم سیف که خودش یکی از رزمندگان افتخارآفرین هشت سال دفاع مقدس است، نحوه شهادت دخترش را این‌گونه روایت کرده و می‌گوید: منیره، دختر نوعروسم که فقط ۱۷ سال سن داشت، عاشق ولایت و حضرت امام خمینی رحمه‌الله علیه بود و برای پیروزی انقلاب و ورود حضرت امام به ایران در روزهای قبل از انقلاب، روزه و خیرات نذر کرده بود و با پیروزی انقلاب، جذب کارهای فرهنگی، تربیتی و قرآنی در بسیج شده بود و در آن دوران حلقه‌ای از دختران انقلابی آن زمان را به دور خود جمع کرده بود. 🌷🍃چند نامه تهديدآميز ترور به دخترم داده بودند منافقین کوردل او را با چند نامه تهدید به ترور کرده بودند و به او گفته بودند دست از امام و انقلاب بردار وگرنه تو را ترور می‌کنیم که او توجه‌ای به نامه‌های تهدید آمیز آنها نکرد و در آخر نیز به خاطر عقیده‌اش و حمایت از امام و انقلاب، به‌دست منافقین با نارنجک ترور شد. در روز شهادتش، منافقین که می‌دانستند مردی در منزل نیست، به آن‌جا می‌روند و پس از در زدن و باز شدن آن از سوی دخترم، نارنجکی را به داخل حیاط پرت می‌کنند. منیره هم برای نجات جان بقیه، خودش را روی نارنجک می‌اندازد و بدنش متلاشی می شود. این رزمنده می‌گوید: در آن سال‌ها که اوج حملات ناجوانمردانه صدام و حامیان غربی و شرقی‌اش در جبهه‌ها بود، من و تنها پسرم در منطقه عملیاتی غرب کشور بودیم که این اتفاق ناگوار برای خانواده من رخ داد. ماجرا از این قرار بود که دختر نوعروسم منیره با نهادهای انقلابی همکاری فرهنگی داشت، چون در آن سال‌ها شرایط به گونه‌ای بود که هر کس در قبال انقلاب احساس وظیفه می‌کرد. منافقین آمریکایی او را شناسایی کرده و در چندین نامه او را به ترور تهدید کرده بودند اما او همچنان به وظیفه اسلامی و انقلابی خود عمل می‌کرد تا این‌که در یکی از شب‌های شهریور سال ۶۰ وقتی مطمئن شدند مردی در خانه نیست، در حالی‌که سفره شام پهن بود، درب حیاط را می‌زنند و به محض این‌که منیره به جلوی در منزل می‌رود، نارنجک را داخل خانه پرت می‌کنند که او با ایثار، خود را روی نارنجک می‌اندازد و از شهادت سایر اعضای خانواده که شامل خواهران و مادرش بود، جلوگیری می‌کند. 🌷حاج ابراهیم سیف ادامه داد: این در حالی بود که من و تنها پسرم در جبهه غرب کشور بودیم و از هیچ‌چیز خبر نداشتیم. وقتی برای مرخصی آمدیم، با مشاهده پرچم سیاه بر سر در خانه متوجه اتفاق ناگواری برای خانواده شدیم. پس از پرسش از همسایه‌ها آنها شرح ماجرا را برای ما گفتند. وقتی وارد حیاط منزل شدیم، با در و پنجره‌های شکسته روبرو شدیم و فهمیدیم مادر و بچه‌ها نیز مجروح شده‌ و در بیمارستان بستری‌ هستند. 🌷خواهر نوعروسم مظلومانه شهيد شد بعد از تماس بنیاد هابیلیان (خانواده شهدای ترور کشور) با آقای سیف، قرار شد شماره خواهرشان را بدهند. ایشان گفتند خواهرم در حادثه حضور داشته و بهتر می‌توانند توضیح بدهند. خانم زینب سیف، عضو کوچک خانواده سیف که در زمان حادثه ۹ سال داشته است، خواهرش را این‌گونه روایت کرد: قبل از انقلاب دختر‌ها باید بی‌حجاب به مدرسه می‌رفتند. به همین دلیل منیره فقط دوران ابتدایی را به مدرسه رفت و از ادامه تحصیل بازماند. با اوج گیری انقلاب، شور و اشتیاق منیره به اسلام، او را وارد فعالیت‌های انقلابی کرد. عاشق امام بود. در تظاهرات شرکت می‌کرد، عکس امام را می‌آورد. اعلامیه پخش می‌کرد. ✅ ادامه دارد..... ╭─┅🍃🌺🍃┅─╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰─┅🍃🌺🍃┅─╯
💌 🌷🍃 با شروع جنگ پدر و برادرم به جبهه رفتند. خواهر بزرگمان ازدواج کرده بود و منیره به عنوان بزرگ خانواده بود. درایت و مدیریتش در زندگی بسیار خوب بود. دقیق بود و به کارهای منزل رسیدگی می‌کرد. به مسائل دینی‌اش توجه خاصی داشت. با انضباط و مرتب بود. بسیار مهربان و خوش‌خنده بود و همه به خاطر این مهربانی جذبش می‌شدند و از او پیروی می‌کردند. در مقابل کسانی که نسبت به امام و انقلاب مغرضانه رفتار می‌کردند، شجاعانه برخورد می‌کرد. نسبت به مسائل و اتفاقات روز بسیار آگاه بود و جریان‌ها را دنبال می‌کرد. منیره ۲۱ سالش بود که ازدواج کرد. خانواده همسرش خیلی اصرار داشتند که زود‌تر به منزل خودشان بروند. اما خواهرم از شهادت شهید بهشتی و ۷۲ تن بسیار ناراحت بود و می‌گفت: آمادگی‌اش را ندارم. پدرم، چهره سر‌شناس و مذهبی نهاوند بود. از این جهت نسبت به خانواده ما حساسیت زیادی به‌وجود آمده بود. منافقین در منزلمان، نامه‌های تهدیدآمیز می‌انداختند اما منیره با آرامش خود، ما را آرام می‌کرد. قبل از شهادت منیره، نامه‌های تهدیدآمیز بیشتر شده بود. ۱۲ شهریور ۱۳۶۰ بود. من و منیره در کوچه بازی می‌کردیم. مادرم ما را جهت انجام کاری، بیرون فرستاده بود. وقتی برگشتیم غروب بود و هوا تاریک شده بود. چند موتور سوار را در کوچه دیدیم. وقتی وارد منزل شدیم، دیدم خواهرم فریبا مضطرب است. او دو نفر را دیده بود که از پنجره آشپزخانه مشرف به کوچه آویزان شده و داخل را نگاه می‌کردند. ساعت 8:30 شب بود که همگی جهت صرف شام به آشپزخانه رفته بودیم. منیره در حیاط بود. مادرم رفت تا برای شام صدایش کند اما او اشتها نداشت و به خاطر شهادت شهیدان رجایی و باهنر ناراحت بود. با اصرار مادرم آمد اما دم در آشپزخانه نشست. خواهرم فریبا دائم از دو مرد پشت پنجره می‌گفت. ناگهان صدای خرد شدن شیشه را شنیدم. برگشتم تا نگاه کنم، شیشه‌ها روی سر و گردنم ریخته بود و خون فوران می‌کرد. منیره گفت: «مادر، زینب.»🌷🍃 نارنجکی وسط سفره روی نان سنگک افتاده بود. درشت و سبز رنگ بود و جرقه می‌زد. همه نگاهش می‌کردیم. فقط یادم است که منیره گفت: «نارنجک جنگی». اوضاع عجیبی شده بود، هر کسی فرار می‌کرد. صدای خرد شدن شیشه‌ها می‌آمد. لامپ‌های خانه ترکیده بود و تاریکی مطلق بود. هم‌زمان داخل خانه، کوکتل مولوتف ‌انداختند. خانه پر از خاک، دود و خاکستر شده بود. همه می‌دویدیم. صدای الله اکبر گفتن خواهرم معصومه را می‌شنیدم. ناگهان صدای مهیبی شنیدم. به خود آمدم و دیدم وسط حیات هستم. دو خواهر دیگرم را می‌دیدم. از منیره و مادرم خبری نبود. مادرم می‌گفت: «بچه‌ها نگران نباشید. چند تا شیشه خرد شده. همه این‌ها فدای سر امام.» مادرم به دنبال منیره می‌گشت. مادرم وارد اتاق شده بود و جایی را نمی‌دید به همین دلیل سینه‌خیز می‌رفت، روی زمین دست می‌کشید. فکر می‌کرد که شاید منیره در حین فرار در اتاق افتاده باشد. در اتاق خانه، به برآمدگی بر می‌خورد. مادرم دستش به پای خواهرم خورده بود و او را می‌کشید. از دور، قلب منیره را می‌دیدم. یک تکه از قلبش بیرون زده بود و آخرین ضربان‌ها را می‌زد. مغزش از گوش‌هایش بیرون زده بود. دستش از آرنج قطع شده بود. از شاهرگش به شدت خون فواره می‌زد و به اطراف می‌پاشید. همه بدنش پر از ترکش بود و گوشت‌های تنش به دیوار‌ها و سقف پرتاب شده بود. کوکتل مولوتف در موهای او گیر کرده و تا نیمه مو‌هایش سوخته و فیتیله خاموش می‌شود. آثار دست خونی‌اش روی در نشان می‌داد که می‌خواست نارنجک را بیرون بیاندازد اما آن منافقین از خدا بی‌خبر پنجره را از آن طرف می‌بندند. منیره وقتی می‌بیند چاره‌ای ندارد، خود را روی نارنجک می‌اندازد و منفجر می‌شود. بعد از آن، خواهرم را با ماشین یکی از همسایه‌ها بردیم. آن شب در سردخانه بود. یکی از خواهرانم بستری شد. من هم ترکش خورده بودم. همسرش از این خبر ناگوار شوکه شد و چند روز در بیمارستان بستری بود. خواهرم را ۴ بار کفن کردند و در ‌‌نهایت با کفن خونی به خاک سپرده شد. شش روز از شهادت خواهرم گذشته بود که پدرم از جبهه برگشت. در آغوش پدرم رفتم و خبر شهادت منیره را به او دادم. پدرم خیلی قوی بود. چشمانش پر از اشک شد و گفت: منیره به آرزویش رسید. آرزوی همه ما شهادت است. ۲۵ روز از شهادتش گذشته بودکه برادرم از جبهه آمد. او قضیه را از روزنامه مطلع شده بود.🌷 بای ذنب قتلت؟ اگر منافقین را ببینم می‌گویم به کدامین گناه او را کشتید؟ منافقین برای قدرت‌طلبی، ریاست‌طلبی و امور دنیا افراد را قتل عام می‌کنند. به چه جرم و گناهی؟ باید جوابگو باشند. خواهرم یک نمونه از هزاران تن است. شهدای ترور، مظلومانه به شهادت رسید 🌷 برای شادی روح شهدا و این شهیده صلواتی هدیه کنیم ╭─┅🍃🌺🍃┅─╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰─┅🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| دلیل گریه‌‌هامی مادر... 🎤 با نوای حاج 🗓 ╭─┅🍃🌺🍃┅─╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰─┅🍃🌺🍃┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 عراقی‌ها خوب میدونستن کجا رو شلوغ کنن تا بیمارستان هاشون خلوت بمونه ....:)🌱😌 🏴 ╭─┅🍃🌺🍃┅─╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰─┅🍃🌺🍃┅─╯
6.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تصاویر زیبا از خیمہ‌گاه امام حسین علیه السلام|ڪربلاےمعلے ╭─┅🍃🌺🍃┅─╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰─┅🍃🌺🍃┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤 سخنان کمتر دیده و شنیده شده از حاج قاسم سلیمانی در خصوص نقش همراه خوب و بد در مسیر راه حق 👆 ╭─┅🍃🌺🍃┅─╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰─┅🍃🌺🍃┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سه دقیقه ببینید و بخندید و لذت ببرید! و با ذڪر صلوات نشر دهید! 🌱 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لولیک الفرج🤲🏻 ╭─┅🍃🌺🍃┅─╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰─┅🍃🌺🍃┅─╯
4_6025990732928518067.ogg
525.4K
قرار هرشبـمون♥️ . عاشقاۍ مهدے بخۅنیم تا میلیوݧ‌ها دعا خوندھ بشہ🌿 . 🌙 🙂 التماس دعای فرج ╭─┅🍃🌺🍃┅─╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰─┅🍃🌺🍃┅─╯
دعای هفتم صحیفه.mp3
2.3M
دعای هفتم صحیفه سجادیه حاج محمود کریمی ╭─┅🍃🌺🍃┅─╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰─┅🍃🌺🍃┅─╯
❤️ خـــــدایا .... از تو طلب رستگاری میڪنم . چون ، رستگار شدن ، یعنی این ڪه ، تـــــو مرا آفریدی ، و ازتمام ظرفیت ها و قابلیت های پنهانی من ، ڪه خودم آگاه نیستم آگاهی،،، پس مرا به ظرفیت ها و مقام و جایگاه هایی ڪه باید برسم آگاه ساز.☘ ‌‌🌼🍂🍁🍂🌼 🕯 ‌ 💛✨خداوندا✨💛 تومیدانے آنچه را ڪه من نمے دانم در دانستن تو آرامشے سـت♡ و در ندانستن من تلاطم ها ... خدایا با آرامشـت تلاطم هایم را آرام ساز ♡ ♥شبتون پُر از آرامش ╭─┅🍃🌺🍃┅─╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰─┅🍃🌺🍃┅─╯