11.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬کلیپ#استاد_رائفی_پور
«ارتباط آزاد دختر و پسر»
#پایان_مماشات
#لبیک_یا_خامنه_ای
╭─┅🍃🌺🍃┅─╮
@galeriyasrazeghi
گالریاس
╰─┅🍃🌺🍃┅─╯
4654340323.mp3
2.24M
ڪمےرسم عاشقے بہ جابیاࢪیم بࢪا دلبࢪمون💔🚶♀
اسمشم ڪہ ࢪوشه دل +بࢪ
🤲 دعای فرج
🎤 علی فانی
#لحظه_طلایی
#اللهم_عجل_الولیک_الفرج
#اللهم_اشف_کل_مریض
╭─┅🍃🌺🍃┅─╮
@galeriyasrazeghi
گالریاس
╰─┅🍃🌺🍃┅─╯
#قرآن
✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
✨به نام خداوند رحمتگر مهربان
✨قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ ﴿۱﴾
✨به راستى كه مؤمنان
✨رستگار شدند (۱)
✨الَّذِينَ هُمْ فِي صَلَاتِهِمْ خَاشِعُونَ ﴿۲﴾
✨همانان كه در نمازشان فروتنند (۲)
📚#سوره مبارکه المؤمنون
✍#آیه ۱ تا ۲
╭─┅🍃🌺🍃┅─╮
@galeriyasrazeghi
گالریاس
╰─┅🍃🌺🍃┅─╯
ارزشش رو وقتی فهمیدم که مادرم دستش پُر بود ان را با دندانش میگرفت!
نه بچه اش را زمین گذاشت😍
نه امانتی حضرت زهرا(س)را❤️
#مادر
╭─┅🍃🌺🍃┅─╮
@galeriyasrazeghi
گالریاس
╰─┅🍃🌺🍃┅─╯
سلام صبح زمستونی تون
پر از حس خوشبختی
الهـی
در پناه پروردگار
امروزتون بخیر و نیکی
حال دلتون خوب
وجودتون سلامت
روزتون پر از حس خوب زندگی
╭┅🍃🌺🍃┅╮
@galeriyasrazeghi
مدیر گالریاس
╰┅🍃🌺🍃┅╯
❣غرق در نماز ...
بچه های ما هاج و واج، ناباورانه لحظه های نخستین اسارت را می گذراندند.
در این سراسیمگی، صحنه ی زیبایی را تماشا می کردم؛ پیرمردی بسیجی، کمی دورتر از ما داشت با آرامش نماز می خواند. هر کدام از ما که به او می نگریستیم، روحیه می گرفتیم. پیرمرد با خیال راحت و بی توجه به آن چه در اطرافش می گذشت، غرق در نماز خود بود. به عاقبت کار خود و عکس العمل بعثی ها در آن محیط مرگبار هم نمی اندیشید.
یک بعثی ناگهان به سراغ او رفت و بی توجه به نمازش، او را روی زمین کشید و در کنار ما رهایش کرد. پیرمرد هم چنان لب هایش به ذکر خدا مشغول بود.
#لبیک_یا_خامنه_ای
#امام_زمان
#نماز
🇮🇷 شادی روح شهدا 🌹 امام شهدا صلوات و فاتحه ای نثار کنیم.
╭─┅🍃🌺🍃┅─╮
@galeriyasrazeghi
گالریاس
╰─┅🍃🌺🍃┅─╯
🔘 داستان کوتاه
#مادر دختری چوپان بود. روزها دختر کوچولویش را به پشتش میبست و به دنبال گوسفندها به دشت وکوه میرفت. یک روز گرگ به گوسفندان حمله میکند و یکی از بره ها را با خود میبرد!
چوپان، دختر کوچکش را از پشتش باز میکند و روی سنگی میگذارد و با چوبدستی دنبال گرگ میدود. از کوه بالا میرود تا در کوه گم میشود.
دیگر مادر چوپان را کسی نمیبیند. دختر کوچک را چوپانهای دیگری پیدا میکنند، دخترک بزرگ میشود، در کوه و دشت به دنبال مادر میگردد، تا اثری از او پیدا کند.
روی زمین گلهای ریز و زردی را میبیند که از جای پاهای مادر روییده، آنها را
میچیند و بو میکند.
گلها بوی مادرش را میدهند، دلش را به بوی مادر خوش میکند...
آنها را میچیند و خشک میکند و به بازار میبرد و به عطارها میفروشد.
عطارها آنها را به بیماران میدهند، بیماران میخورند و خوب میشوند.
روزی عطاری از او
میپرسد:
"دختر جان اسم این گلها چیست؟"
دختر بدون اینکه فکر کند میگوید:
"گل بو مادران" ❤️
#هوشنگ_مرادی_کرمانی
─┅─═इई ❄️☃❄️ईइ═─┅─
╭─┅🍃🌺🍃┅─╮
@galeriyasrazeghi
گالریاس
╰─┅🍃🌺🍃┅─╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹میدونی رفیق...
بعضی از دلخوشیها خیلی کوچیکه!
اما پر از عشقه ؛
مثل یه شاخه گل
بعضی از دلخوشیها خیلی کوتاهه
مثل هوهو کردن فاختهایی
که نشسته لب پنجره اُتاقت؛
بعضی هاشون بی نهایت شیرینه
شبیه بازی قشنگ دختر بچهها
بعضی از دلخوشیا پر از هیجانه
مثل برنده شدن تیم فوتبال محبوبت
دلخوشیها رنگ و جنسشون فرق داره
عطرشون فرق داره؛
بعضی دل خوشیها مجازیه
اما واقعی حال دل آدم رو خوب میکنه
کاش سبب
دلخوشی هم باشیم حتی مجازی🌹
╭─┅🍃🌺🍃┅─╮
@galeriyasrazeghi
گالریاس
╰─┅🍃🌺🍃┅─╯
#دقایقی_تفکر 📚
#حکایت
شخصی از خدا دو چیز خواست…
یک گل و یک پروانه…
اما چیزی که به دست آورد
یک کاکتوس و یک کرم بود.
غمگین شد.با خود اندیشید شاید خداوند من را دوست ندارد و به من توجهی ندارد.
چند روز گذشت.
از آن کاکتوس پر از خار گلی زیبا روییده شدو آن کرم تبدیل به پروانه ای زیباشد.
╭─┅🍃🌺🍃┅─╮
@galeriyasrazeghi
گالریاس
╰─┅🍃🌺🍃┅─╯