eitaa logo
گالریاس
619 دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
14.7هزار ویدیو
132 فایل
ارتباط با مدیر @Zahra_askarifar خوش اومدین به کانال خودتون گالریاس گالریاس یه کانال تلفیقی و متنوعه برا خاص پسندان کپی از مطالب کانال با ذکر صلوات برای ظهور آقا صاحب الزمان عج جایز است. 😉 یه اصفهونه و یه گالریاس 😉 ✅تبادل بنر آری ❌تبادل ادمینی
مشاهده در ایتا
دانلود
13.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 امام زمان علیه‌السلام فرمود: این طور به من سلام کنید! ╭─┅🍃🌺🍃┅─╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰─┅🍃🌺🍃┅─╯
🌷 امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) : 👌 به راستی که حکایت دنیا و آخرت حکایت مردی است که دو زن دارد که هر گاه یکی را بخواهد راضی کند ؛ دیگری را خشمگین کرده است. غررالحکم باب دنیا ‎ ╭─┅🍃🌺🍃┅─╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰─┅🍃🌺🍃┅─╯
5.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 دل نداری نگاه نکن..... ╭─┅🍃🌺🍃┅─╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰─┅🍃🌺🍃┅─╯
1.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
چگونه؟ 💚رهبر انقلاب اسلامی: بعضی‌ها چسبیدن به فضای مجازی و به و چه و چه..!!! این . لازمه، میزگرد، سخنرانی، نشریه، بحثهای دونفره و سه نفره، جلسه تحلیل، این‌ها لازم است. با مخاطبین بنشینید!! ‏ ╭─┅🍃🌺🍃┅─╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰─┅🍃🌺🍃┅─╯
2.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚مقام معظم رهبری: ملت ایران نمیتواند احساس کند که ان الله معنا؟؟ خدا با ماست! تنها راه در پیش پای ملت ایران، عبارت است از قوی شدن!! باید تلاش کنیم که قوی بشیم! هی تکرار میکنند که ما در کنار ملت ایرانیم. دروغ میگویند! اگر در کنار مردم ایران هم باشید برای اینست که خنجر زهرآلود خود را در سینه مردم ایران فرو کنید! البته تا حالا نتوانستید. بعد از این هم حتما نخواهید توانست هیچ غلطی بکنید! ‏ ╭─┅🍃🌺🍃┅─╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰─┅🍃🌺🍃┅─╯
6.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥سرود دو زبانه گروه سرود ولایت لبنان در تمجید از شهید سلیمانی و حزب الله و محور مقاومت که گوش به فرمان رهبر انقلاب اند. ╭─┅🍃🌺🍃┅─╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰─┅🍃🌺🍃┅─╯
3.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💚مقام معظم رهبری: البتّه ما با جنگ و تخریب در هر جای دنیا مخالفیم؛ این حرف ثابت ما است. ما با کشته‌شدن مردم، با تخریب زیربناهای ملّتها [مخالفیم]؛ ما اینها را هر جای دنیا اتّفاق بیفتد، تأیید نمیکنیم؛ این حرف ثابت ما است. ما مثل غربی‌ها نیستیم که اگر چنانچه بمبی را روی سر کاروان عروسی در افغانستان بریزند و عروسی‌شان را تبدیل به عزا بکنند، [بگوییم که] این مبارزه‌ی با تروریسم است!!! ‏ ╭─┅🍃🌺🍃┅─╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰─┅🍃🌺🍃┅─╯
11.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آیا نرسیده وقتی که دل اهل ایمان نرم بشود؟ ╭─┅🍃🌺🍃┅─╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰─┅🍃🌺🍃┅─╯
🌷 وصیتنامه شهید حبیب الله افتخاریان ✍️ ...ای آنکه وصیت نامه ام را می خوانی بدان که از کودکی آرزوی بسیار داشته ام و آن هم تنها رسیدن به لقاءالله و جهاد فی سبیل الله بوده و هست. دوست داشتم که در جنگ مانند حسین (ع) شهید شوم، هرچند که در آن زمان نبودم به ندای حسین لبیک بگویم اما اکنون هستم، می توانم به ندای حسین لبیک بگویم و گفته ام و به آرزوی خود نیز که شهادت است رسیدم و چون که باید زمینه ای برای شیفتگان الله فراهم کنیم تا بتوانیم از آن عبور نماییم. خواهران وبرادران مسلمانم قدر رهبر کبیر امامت امت را بدانید و روحانیون مبارز و همیشه در صحنه را حامی باشید، به نماز جمعه و جماعت و دعای کمیل و توسل و … اهمیت دهید، نماز شب را بپا دارید، جبهه های نبرد حق علیه باطل را یاری کنید، در جبهه ها شرکت کنید چون که امام واجب شرعی اعلام فرموده اند. خواهران حجاب خود را رعایت کنید، که دشمن از همین حجاب شما می ترسد و بدن آنان به لرزه می افتد، خواهرم حجاب تو از خون سرخ من افضل است، از منافقین کوردل می خواهم که دست از این اعمال زشت و کثیف خود بردارند و به اسلام عزیز روی آورند. 🌷دیروز سالروز شهادت سردار شهید حاج حبیب الله افتخاریان بود. ▫️ 🌷🌷🌷 ╭─┅🍃🌺🍃┅─╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰─┅🍃🌺🍃┅─╯
🌷سردار شهید حبیب الله افتخاریان ▫️نام جهادی: ابوعمار — مسئولیت ها: • فرمانده سپاه بندرترکمن • فرماندهی تیپ ۲۵ كربلا در محورهای عملیاتی جنوب • فرمانده سپاه پاسداران بانه در كردستان • فرمانده سپاه پاسداران مریوان در كردستان نحوه شهادت: در 19 اسفند 1363، در بمباران شهر مريوان، حين كمك‌رساني و هدايت مردم به پناهگاه، به درجه رفيع شهادت نائل آمد. سن شهادت: 29 ساله فرازی از وصیتنامه شهید: خواهران و برادران مسلمانم قدر رهبرکبیر امامت امت را بدانید و به نمازجمعه و جماعت و دعای کمیل و توسل و… اهمیت دهید، نماز شب را بپا دارید، جبهه‌های نبرد حق علیه باطل را یاری کنید، خواهران حجاب خود را رعایت کنید، که دشمن از همین حجاب شما می‌ترسد و بدن آنان به لرزه می‌افتد، خواهرم حجاب تو از خون سرخ من افضل است. ╭─┅🍃🌺🍃┅─╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰─┅🍃🌺🍃┅─╯
🔹گریه‌های محدثه یک طرف، بیماری و بی‌قراری محمد یک طرف، پدر مادرم از دست گریه‌های این دو تا بچه عاصی شده بودند. پدرم گفت: «زنگ بزن حاجی بیاید، این بچه دارد می‌میرد.» 🔸19 اسفند 1363 که محدثه چهار روزه بود،من بعد از اذان صبح شروع کردم به تماس گرفتن با مریوان، تا این که ساعت هفت صبح موفق شدم تماس بگیرم، از بس بوق اشغال شنیدم، سرم درد گرفت. وقتی تماس برقرار شد، آن‌قدر برایم غیرمنتظره بود که دستپاچه شـدم و به تته پته افتادم، یکـی از سربازهای سپاه مریوان گوشی را گرفته بود، گفت: «حاجی گشت بوده، همین یک ساعتِ پیش خوابیده.» 🔹گفتم: «خانمش هستم، کار واجب دارم، بیدارش کنید.» رفت بیـدار کرد، حاجـی آمد گوشی را گرفت، تا جـواب سلامم را داد، گفت: «چه بی‌موقع زنگ زده‌ای؟» 🔸هم تعجب کردم، هم ناراحت شدم، سابقه نداشت با من اینگونه صحبت کند، بلافاصله لحنش عوض شد، توضیح داد: «همین الان داشتم خواب می‌دیدم شهید شده‌ام، دارند تابوت مرا می‌آرند مازندران.» 🔹گفتم: «حاجی جان! من که قصد نداشتم تو را از آرزوهات جدا کنم، محمد مریض شده، محدثه دم به دقیقه گریه می‌کند، زودتر بیا ما را ببر مریوان، اگر خودت فرصت نمی‌کنی، دایی حسین علی یا پسردایی‌ام را بفرست بیایند ما را ببرند، پدر و مادرم پیرند، حال و حوصله‌‌ی ونگ و وینگِ بچه‌ها را ندارند.» 🔸گفت: «سبحان‌الله! تو هم عجب فراموش کار شده‌ای حاج خانم، مگر من همه چی را به تو و دخترم نگفته‌ام. اگر زنده بودم و درگیری‌ها کم شد، عید می‌آیم دنبال‌تان، اما باز هم دارم بهت می‌گویم، آمدنی در کار نیست، من به خواب امروزم ایمان دارم.» 🔹قبل از خداحافظی گفت: «عماره جان! منتظر باش، همین امروز خبر شهادتم به گوشت می‌رسد.» این جمله‌ها را با مهربان‌ترین لحنی که در عمرم از او شنیده‌ بودم به زبان آورد. 🔸این مکالمه‌ی تلفنی، آخرین گفت و گوی من و حبیب بود. یاد نخستین گفت و گو افتادم. روزی که به خانه‌ی ما آمد تا باهم حرف بزنیم و اگر هم دیگر را پسندیدیم، عقد کنیم، آن روز هم حبیب از شهادت حرف زده بود، در حالی که من تصور روشنی از معنای شهادت نداشتم. 🔹گوشـی را گذاشتـم، رادیـو را روشن کردم و گوش به زنگ نشستم، از حرف‌های حبیب چیزی به پدر مادرم نگفتم، آنقدر خوابِ راست از او شنیده بودم که مطمئن بودم، همان می‌شود که او گفته است. 🔸یک ساعت بعد از تلفن من، پسر دایی‌ام از تهران تماس گرفت، گفت: «ماشین خراب شده بود، آوردم تهران درست کنم، زنگ زده‌ام مریوان، حاجی گفت بیایم بهشهر یک سر به شما بزنم بعد برگردم مریوان.» 🔹پیش خودم گفتم اگر امروز شهید نشد، همراهِ پسردایی برمی‌گردم مریوان. بعد از تلفنِ پسر دایی‌ام، رادیو اعلام کرد هواپیماهای عراقی چند بار مریوان را بمباران کرده‌اند، همین موقع محدثه شروع کرد به گریه کردن، بی‌اختیار آیه‌ی اِسترجاع به زبانم آمد: «انّا لِله و انّا الیه راجعون.» 🔸محدّثه‌ی چهار روزه را بغل کردم و توی گوش او هم آیه‌ی استرجاع خواندم. گریه‌‌اش بند آمد، نمی‌دانم بغلش کردم ساکت شد یا حرفم باعث شد. نزدیک ظهر آقای حمیدی مسئول تدارکات سپاه مریوان زنگ زد بهشهر. 🔹پرسید: «از مریوان چه خبر؟» مگر مریوان نیستید؟ گفت : «نه، رشتم، آمدم دنبال تدارکات، می‌خواهم حرکت کنم سمت مریوان.» ماجرای تلفن کردن به حاجی و خواب حاجی و اخبار رادیو را برای آقای حمیدی تعریف کردم. 🔸گفت: «من هم چون اخبار رادیو را شنیده‌ام زنگ زده‌ام به شما، صبر کن تماس بگیرم مریوان، دوباره زنگ می‌‌‌زنم.» نیم ساعت بعد زنگ زد. گفت: «حاجی راست گفت» ✍به روایت همسربزرگوارشهید 📎فرماندهٔ سپاه مریوان 🌷 ●ولادت : ۱۳۳۴ بهشهر ، مازندران ●شهادت : ۱۳۶۳/۱۲/۱۹ مریوان ، بمباران هوایی ╭─┅🍃🌺🍃┅─╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰─┅🍃🌺🍃┅─╯
🍃یار غریب دل‌خوشی‌ها یکی یکی باید بروند دلم به هیچ چیز نباید بسته باشد، جز تو. جز تو دلم به هر چیزی خوش باشد نتیجه‌اش می‌شود کمتر شدن بهرۀ من از تو. همۀ سختی‌ها باید برایم آسان بشوند از سختی هیچ چیزی نباید بنالم جز سختی دوری تو. جز دوری تو هر چیزی برایم سخت باشد نتیجه‌اش می‌شود کمتر شدن بهرۀ من از تو. همۀ تلخی‌ها باید برایم بی‌مزه شود یا حتی شیرین تلخی هیچ چیز را نباید بفهمم جز تلخی دلخوری تو از خودم جز دلخوری تو هر چیزی برایم تلخ باشد نتیجه‌اش می‌شود کمتر شدن بهرۀ من از تو. همۀ دردها را باید تحمّل کنم درد هیچ چیزی نباید بی تابم کند جز درد تنهایی تو جز درد تنهایی تو هر دردی بی‌تابم کرد نتیجه‌اش می‌شود کمتر شدن بهرۀ من از تو. آقا! شرمنده‌ام، مثل همیشه که به هر چیز دل بسته‌ام جز تو هر چیزی برایم سخت باشد، دوری تو برایم سخت نیست و همۀ تلخی‌ها را می‌فهمم جز تلخی دلخوری تو و دردها امانم را بریده‌اند مگر درد تنهایی تو. شرم این همه فاصله را کجا ببرم؟ و از خجالت این همه فاصله، در کجا خودم را خاک کنم؟ و با وجود این همه فاصله چگونه منتظر باشم که پاسخ این سؤال را بدهی: با من دوست می‌شوی یا نه؟ ولی مثل همیشه کرَمت به من اجازه می‌دهد و می‌پرسم: با من دوست می‌شوی یا نه؟ منتظر جوابت نشسته‌ام. شبت بخیر یار غریب! ╭─┅🍃🌺🍃┅─╮ @galeriyasrazeghi گالریاس ╰─┅🍃🌺🍃┅─╯