#سرکه_خورش_پیامبران
❤️#خوردن_سرکه (عموما، چه با نان و …) توصیه و مدح شده است.
❤️سرکه #غذای_معروف_پیامبران میباشد و آن را با روغن زیتون مصرف میکرده اند.
❤️پیامبر (صل الله علیه وسلم) ✅آن را بهترین خورشت (یعنی چیزی که نان را در آن فروبرده و میخورند) دانسته اند و در مقام تشویق دیگران فرموده اند:
✅اهل خانه ای که در آن سرکه (و روغن زیتون) است، فقیر نمیشوند.
❤️ #غذایی_نافع و #پربرکت هست.
❤️شروع #غذا_با_سرکه نیز #مانند_نمک_مفید است و توصیه شده است.
🌺طب اسلامی شیعی 👇
🌺 @tebbe_eslamie_shiei
🌺👈 گالری یاس👇
🌺👉 @galeriyasrazeghi
👌👌✅از چه #میوه_هایی_سرکه_بگیریم؟
در روایات# شش_ماده_ذکر شده اند که تبدیل به _خمر شده و سپس تبدیل به #سرکه میشوند:
1⃣ انگور
2⃣خرما
3⃣جو
4⃣عسل
5⃣انجیر
6⃣نیشکر (یا شاید توت).
‼️در طب اسلامی سرکه ای توصیه میشود که ابتدا تبدیل به خمر شده و سپس سرکه گردد و این خاصیت برای سرکه سیب که در طب سنتی توصیه میشود وجود ندارد و سرکه خمری منحصر در موارد ششگانه است که ذکر شد.
🌺طب اسلامی شیعی 👇
🌺 @tebbe_eslamie_shiei
🌺👈 گالری یاس👇
🌺👉 @galeriyasrazeghi
✍از داروهاى گياهى غافل نشويم.❌
💢ﺭﺳﻮﻝالله (ص) فرمودند:
👈 #کدو در غذا زیاد بریزید که دلِ #غمگین😒 را #خوشحال میگرداند.😅😁
📚ﺑﺤﺎﺭﺍلاﻧﻮﺍﺭ، ﺝ66، ﺹ225
✨✨✨✨✨
✔️ #کدو، گیاهی است که خداوند برای تغذیه حضرت یونس برگزید
👇👇👇
🕋و أَنْبَتْنا عَلَیْهِ شَجَرَةً مِنْ یَقْطِینٍ(آیه 146سوره صافات)
✨ و بر او درختی از کدو رویانیدیم
چرا #کدو⁉️🤔
💢هر چه در قرآن نام برده شد دنیای معرفت و رحمت در آن نهفته شده👇
🔹برای یک انسانِ خسته و رنجور و دل شکسته، غذایی سبک و نشاط آور لازم بود و خداوند #کدو را با آن همه خواص، برای پیامبرش برگزید.👌
✅ #کدو علاوه بر اینکه برگهاى پهنی دارد و میتوان از آن سایبان خوبى تهیه کرد مگس نیز بر برگهاى آن نمینشیند،
✅ و یونس علیه السلام به خاطر توقف در شکم ماهى، پوست تنش آن قدر نازک و حساس شده بود که از نشستن حشرات بر آن رنج میبرد.
👈 او اندام خود را با این #کدو پوشانید تا هم از سوزش #آفتاب در امان باشد و هم از #حشرات .
🌺👌ما هم میتونیم از این نعمت پر خاصیّت استفاده کنیم😍😍
#کدو
🌺طب اسلامی شیعی 👇
🌺 @tebbe_eslamie_shiei
🌺👈 گالری یاس👇
🌺👉 @galeriyasrazeghi
📣داستان داریم📣
📕 #داستانک_گالری_یاس
📌 تله موش
🌱🌺🌱
🔺 موش ازشکاف دیوار سرک کشید تا ببیند این همه سروصدا برای چیست؟
🔹مرد مزرعه دار تازه از شهر رسیده بود و بسته ای با خود آورده بود و زنش با خوشحالی مشغول باز کردن بسته بود.
🔸موش لب هایش را لیسید و با خود گفت : کاش یک غذای حسابی باشد ....
اما همین که بسته را باز کردند ، از ترس تمام بدنش به لرزه افتاد ؛ چون صاحب مزرعه یک تله موش خریده بود.
🔹موش با سرعت به مزرعه برگشت تا این خبر جدید را به همه ی حیوانات بدهد . او به هرکسی که می رسید ، می گفت :« توی مزرعه یک تله موش آورده اند، صاحب مزرعه یک تله موش خریده است .. . . »!
🔸مرغ با شنیدن این خبر بال هایش را تکان داد و گفت : « آقای موش ، برایت متأسفم . از این به بعد خیلی باید مواظب خودت باشی ، به هر حال من کاری به تله موش ندارم ، تله موش هم ربطی به من ندارد.»
🔹میش وقتی خبر تله موش را شنید ، صدای بلند سرداد و گفت : «آقای موش من فقط می توانم دعایت کنم که توی تله نیفتی ، چون خودت خوب می دانی که تله موش به من ربطی ندارد. مطمئن باش که دعای من پشت و پناه تو خواهد بود.»
🔸موش که از حیوانات مزرعه انتظار همدردی داشت ، به سراغ گاو رفت....
اما گاو هم با شنیدن خبر ، سری تکان داد و گفت : « من که تا حالا ندیده ام یک گاوی توی تله موش بیفتد.!» او این را گفت و زیر لب خنده ای کرد ودوباره مشغول چریدن شد.
🔸سرانجام ، موش ناامید از همه جا به سوراخ خودش برگشت و در این فکر بود که اگر روزی در تله موش بیفتد ، چه می شود؟
در نیمه های همان شب ، صدای شدید به هم خوردن چیزی در خانه پیچید.. زن مزرعه دار بلافاصله بلند شد و به سوی انباری رفت تا موش را که در تله افتاده بود ، ببیند.
🔹او در تاریکی متوجه نشد که آنچه در تله موش تقلا می کرده ، موش نبود ، بلکه یک مار خطرناکی بود که دمش در تله گیر کرده بود . همین که زن به تله موش نزدیک شد ، مار پایش را نیش زد و صدای جیغ و فریادش به هوا بلند شد.
🔸صاحب مزرعه با شنیدن صدای جیغ از خواب پرید و به طرف صدا رفت ، وقتی زنش را در این حال دید او را فوراً به بیمارستان رساند. بعد از چند روز ، حال وی بهتر شد. اما روزی که به خانه برگشت ، هنوز تب داشت.
🔹 زن همسایه که به عیادت بیمار آمده بود ، گفت :« برای تقویت بیمار و قطع شدن تب او هیچ غذایی مثل سوپ مرغ نیست ..»
مرد مزرعه دار که زنش را خیلی دوست داشت فوراً به سراغ مرغ رفت و ساعتی بعد بوی خوش سوپ مرغ در خانه پیچید.
🔹اما هرچه صبر کردند ، تب بیمار قطع نشد. بستگان او شب و روز به خانه آن ها رفت و آمد می کردند تا جویای سلامتی او شوند. برای همین مرد مزرعه دار مجبور شد ، میش را هم قربانی کند تا باگوشت آن برای میهمانان عزیزش غذا بپزد.
🔸روزها می گذشت و حال زن مزرعه دار هر روز بدتر می شد . تا این که یک روز صبح ، در حالی که از درد به خود می پیچید ، از دنیا رفت و خبر مردن او خیلی زود در روستا پیچید. افراد زیادی در مراسم خاک سپاری او شرکت کردند.
🔸بنابراین ، مرد مزرعه دار مجبور شد ، از گاوش هم بگذرد و غذای مفصلی برای میهمانان دور و نزدیک تدارک ببیند. حالا ، موش به تنهایی در مزرعه می گردید و به حیوانان زبان بسته ای فکر می کرد که کاری به کار تله موش نداشتند!
🌺👈گالری یاس👇
🌺👉 @galeriyasrazeghi
🎇🎇🎇🎇🌿🌹🌿🎇🎇🎇🎇
💠و درود خدا بر او فرمود: مردم برای اصلاح دنيا چيزی از دين را ترك نمی گويند ، جز آنكه خدا آنان را به چيزی زيانبارتر دچار خواهد ساخت .
📒 #نهج_البلاغه #حکمت106
🎇🌹🕊
🎇🌿🌹
🎇🎇🎇🎇