eitaa logo
گام دوم انقلاب
2.6هزار دنبال‌کننده
196هزار عکس
136.2هزار ویدیو
1.5هزار فایل
🇮🇷🇮🇶🇵🇸🇸🇾🇱🇧🇾🇪 امام خامنه ای: شما افسران جنگ نرم هستید جنگ نرم مرد میخواهد. دیروز نوبت شهدا بود در جنگ سخت.. وامروز نوبت ماست در جنگ نرم ارتباط با مدیر @hgh1345 آیدی تبادل و تبلیغات @hgh1345
مشاهده در ایتا
دانلود
33.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آهنگ سلام یا زهرابه سبک سلام فرمانده 🌸 عهدمیبندم که حافظ دین وچادرت باشم 🌱 🍃 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
📌 قسمت پانزدهم ❌ نگوییم: اِدیت ✅ بگوییم: ویرایش 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5893093733141843766.mp3
9.54M
▫️این دست رفاقت من... با من رفیق شو تا برایت سنگ تمام بگذارم. (امضا: حجت بن الحسن العسکری) ...✨ 💔🥀 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🚩 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
8.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 دولتمردان حکومت امام زمان علیه‌السلام چه ویژگی‌هایی دارند؟ ※ آیا من هم می‌توانم در زمره‌ی دولتمردان دولت کریمه‌ی امام زمان علیه‌السلام قرار بگیرم؟ 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
آن یار کز او خانه ی ما جایِ پَری بود سر تا قدمش چون پَری از عیب، بَری بود اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت باقی همه بی‌حاصلی و بی‌خبری بود خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرین افسوس که آن گنج روان رهگذری بود هر گنجِ سعادت که خدا داد به «حافظ» از یُمنِ دعایِ شب و وِردِ سَحَری بود «حافظ» 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی سگی زنان غربی زن، زندگی، آزادی ┄┅┅┅┅♦️┅┅┅┅┄ /غرب و شرق شناسی مصداقی 🏁 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
«اگر بخواهید بی‌خوف و هراس مقابل باطل بایستید و از حق دفاع کنید و ابرقدرتان و توطئه‌های آنان شما را از میدان به در نکند، خود را به ساده زیستن عادت دهید.» 💠 امام خمینی (درود خدا بر ایشان) [۷ خرداد ۶۳] 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
6.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پل خواجو در استان اصفهان و بر روی رودخانه ی زاینده‌رود در شرق سی وسه پل قرار دارد. این پل که در دوران صفوی یکی از زیباترین پل‌های جهان به‌شمار می‌رفت، دارای ۲۴ دهانه است که از مکعب‌های به دقت تراش‌خورده ساخته شده و به خاطر معماری و تزئینات کاشی‌کاری آن از دیگر پل‌های زاینده رود مشهورتر است. / نَمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🌳🍃🦜🍃🌲 یک واحد زیبایی شناسی 🌿 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «چایت را مـن شیرین می کـنم» ⏪ بخش ۸۹: _ اینا خوبه پوشیدی دیگه. دست پروین درد نکنه.
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «چایت را مـن شیرین می کـنم» ⏪ بخش ۹۰: این روزها چه قدر تغییر کرده بودم. چشمانی که تا چند وقت پیش معنای گریه را نمی‌دانستند، حالا بی وقفه بغض را تبدیل به اشک می کردند. در را بستم. روی تخت نشستم و زانو بغل گرفتم. آه زمینگیر شده در سینه‌ام، ترکید و نرم نرم باران شد بر گونه ام. بی صدا، اشک ریختم، با تمام وجود در دل، ناسزا نثار خودم و دلم نمودم که هنوزم پر می کشید، برای او، در پس پرده ی حیا و نجوای قرآنی اش، چند ضربه به در خورد. یقین داشتم که دانیال است؛ یا آمده بود حالم را بپرسد، یا راضی ام کند تا دوباره به جمعشان بپیوندم. او چه می دانست از حال خرابم و قلبی که بی شباهت به آبکش آشپزخانه نبود؟ جوابش را ندادم، دوباره به در کوبید، چندین بار. سابقه نداشت آن قدر مبادی آداب باشد. چرا نمی فهمید که زمان مناسبی برای شوخی های بی مزه اش نیست. وقتی دیدم نه داخل می آید و نه دست از کوبیدن به در بر می دارد، ته مانده ی اعصابم را جمع کردم و به سمتش رفتم. با صدایی خفه فریاد زدم: ــ چته روانی؟ جایی که اون دوست مُنگ... زبانم خشکید. مجسمه شدم. حسام بود. ابرویی بالا انداخت و سعی کرد، لبخند پهنش را جمع کند. ــ می فرمودین. می شنوم. داشتین می گفتین جایی که اون دوست مُنگ...؟ فکر کنم مُنگل منظورتون بود درسته؟ تلخی عطر همیشگی اش، احساسم را هدف گرفت. آب دهانم را با خجالت قورت دادم. او این جا چه می خواست؟ انگار نمی خواست راحتم بگذارد. نهیبی به خودم زدم. خجالت برای چه؟ باید کمی گستاخ می شدم، شبیه به سارای آلمانی. ــ با اجازه ی کی اومدی این جا؟ سرش پایین بود و لحنش جدی. ـــ با اجازه ی دانیال اومدم تا پشت در اتاقتون و در زدم. بعدشم که خودتون باز کردین و تا اجازه صادر نکنین داخل نمی آم. در زبان بازی نظیر نداشت. ــ چی کار داری؟ چشمانش را بست و حرصش را قورت داد. ــ خواهش می کنم اجازه بدین بیام داخل. زیاد وقتتون رو نمی گیرم. فقط چند کلمه. مقاومت در برابر ادبش کمی سخت بود. روی تخت نشستم و داخل شد. در را کمی باز گذاشت و با فاصله از من، گوشه ی تخت جای گرفت. خاطرات اولین دیدارش در این اتاق، مقابل چشمانم سبز شد. بی هوشی، تصویر تارش، بیمارستان، سرطان، نجوای قرآن، خانه، آینه، اولین تماشای صورت میت شده بعد از شیمی درمانی، قفل کردن در اتاق، خرد کردن آینه، شمارش معکوس، قصد خودکشی، شکستن در، ورود حسام، درگیری، خون، زخم روی سینه اش... راستی چه بر سر کلید این اتاق آورده بود؟ ــ کلید اتاقم رو چی کار کردی؟ گوشه ی ابرویش را خاراند. _ پیش منه. پیشانی گره زدم و دست جلو بردم. ــ پسش بده. لب های متبسمش را در هم تنید. ـــ جاش پیش من امنه. نگران نباشین. این مرد زیادی از خود متشکر نبود؟ وقتی صدای نفس هایم را شنید، لبخندش کش آمد. ـــ قول نمی دم اما شاید دفعه ی بعد که اومدم، براتون آوردمش. به این شرط که دیگه هوس نکنین در رو قفل کنین و خودتون رو زندانی. ⏪ ادامه دارد... ................................. 🌳 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff