eitaa logo
گام دوم انقلاب
2.6هزار دنبال‌کننده
196هزار عکس
136.2هزار ویدیو
1.5هزار فایل
🇮🇷🇮🇶🇵🇸🇸🇾🇱🇧🇾🇪 امام خامنه ای: شما افسران جنگ نرم هستید جنگ نرم مرد میخواهد. دیروز نوبت شهدا بود در جنگ سخت.. وامروز نوبت ماست در جنگ نرم ارتباط با مدیر @hgh1345 آیدی تبادل و تبلیغات @hgh1345
مشاهده در ایتا
دانلود
📸 این عزیزان را نگاه کنید، جوان‌هایی که امید دل پدر و مادرهایشان بودند و دیشب به دست دشمنان ایران آسمانی شدند. 🔹چه چهره‌های معصومی... خدا با اولیایش محشورشان کند 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🍀 خوش به حال تو! 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌿 «لطف باباهاست معمولاً به دختر، بیش تر!» 🌺 سالگشت زادروز حضرت فاطمه ی معصومه (درود خدا بر او) و روز دختر مبارک باد! 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
16.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿 هم آوایی زیبایی برای دختران سرزمینم ایران 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
سحر با من در آمیزد كه برخیز نسیم گل به سر ریزد كه برخیز زر افشان دختر زیبای خورشید سرودی خوش برانگیزد كه برخیز «فریدون مشیری» 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🍀🌺🍀 مکانی برای رشد گل های زندگی جایی برای میوه دادن درخت جان محل پرورش انسان و تولید آرامش ─┅═ঊঈ🍃🌳🍃ঊঈ═┅─ /خانوادگی ─┅═ঊঈ🦋🌹🦋ঊঈ═┅─ 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
8.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 «روایت دلتنگی» به پاس از خود گذشتگی و خستگی ناپذیری غیورمردان دلیر نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران که دور دنیا را در هشت ماه چرخیدند و جهان را وادار به تعظیم در برابر این ابر قدرت نوظهور جهان کردند تا ناخواسته زبان به ستایش قدرت درون زای ملت رشید ایران نمایند و به پاس صبر و پایداری خانواده هایشان! 🌱 امید 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🌹 روز دختر بر دخترانی که پدران آسمانیشان رفتند تا ما در آسایش و آرامش بمانیم مبارک! 🍀 فراموش نمی کنیم که مدیونیم! ...🌷... /یاد یاران ………………………………… 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
جهان، پر است از آدم‌های خوب؛ اگر نمی‌توانی یکی از آن‌ها را پیدا کنی، خودت یکی از آن‌ها باش! 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🌊 دریاچه ی طالقان / نگین درخشان استان البرز / نَمایی از ایران زیبای ما 🇮🇷 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🌿🍁🌿 در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا افتادم و باید بپذیرم که بمیرم یا چشم بپوش از من و از خویش برانم یا تَنگ در آغوش بگیرم که بمیرم این کوزه ترک خورد، چه جای نگرانی است من ساخته از خاک کویرم که بمیرم خاموش مکن آتش افروخته ام را بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم «فاضل نظری» 🌺🌺🌺🌺🌺 فارسی   🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مثـل بیـروت بـود» ⏪ بخش ۳۷: اما چیزی در این میان وجود داشت که فقط من می دانستم، آ
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مثـل بیـروت بـود» ⏪ بخش ۳۸: دستانم به وضوح می لرزید. چند گزارش خبری دیگر را باز کردم. در تمامشان، مجری ها با آب و تابی خاص از احتمال کشته و سر به نیست شدن جسد دانیال به دست نیروی سپاه پاسداران می گفتند. زانوهایم توان ایستادگی نداشتند. دستم را به لبه ی کمد گرفتم تا تعادلم بر هم نخورد. شک نداشتم پای ناشناس در میان است. کشتن و بر چسب زدن نام قاتل بر پیشانی این نظام، از طرف ناخودی های نامربوط، چیز تازه ای نبود. یعنی دانیال دیگر نفس نمی کشید؟ بی اختیار به کمد تکیه زدم و روی زمین نشستم. در همهمه ی خبرهای ذوق زده از شلوغی های اخیر در شهرهای مختلف ایران گزارش های مربوط به مرد موطلایی را یکی پس از دیگری می گشودم. همه شان از داستانی تکراری می گفتند؛ داستانی از قتل و کشتار بی گناهان به دست سپاه پاسداران. اما درد من این ها نبود. وای دانیال... سرگیجه و تهوع، حالم را بی حال کرد. چندین بار با پدر و طاها تماس گرفتم اما هیچ کدام پاسخ نمی دادند. نکند سکوت مصلحت اندیشانه ی من بانی این مرگ و باعث این داستان ناجوانمردانه بر ضد کشورم شده باشد؟ بوی تند سوختگی در مشامم پیچید. دستپاچه روی زانوهایم جهیدم و گاز را خاموش کردم. درماندگی امانم نمی داد. یک بند در ذهنم فریاد می زدم: «خاک بر سرم! خاک بر سرم! خاک بر سرم!» وسط آشپزخانه، روی دو زانو، مقابل اجاق گاز ایستاده بودم و نمی دانستم دقیقاً باید چه کار کنم. گوشی میان دستانم لرزید. به امید این که پدر یا طاها باشند، به سرعت جواب دادم. صدایی غریب و مردانه شنوایی ام را هدف گرفت. سلامی اجمالی به خرج داد و جمله ای بی مقدمه چینی گفت که ناگهان زمان در کف دستانم ایستاد. _ پدرتون... حاج اسماعیل زخمی شدن البته چیز خاصی نیست ها! نترسید! برادرتون گفتن که به مادر چیزی نگید و تشریف بیارید همون بیمارستانی که دفعه ی قبل حاجی رو بستری کرده بودن. زبانم فلج شد. باز هم تیر و ترکش و گلوله؟ اصلاً وجبی سلامتی در جان پدر باقی مانده بود؟ جز نام بیمارستان دیگر هیچ نشنیدم. چون جنون زدگان به اتاقم دویدم و بی معطلی لباس پوشیدم. قصد خروج از اتاق را داشتم که ایستادم. می دانستم که اگر چشم مادر به احوال زارم بیفتد قلبش به اضطراب خواهد کوبید. چند گام عقب کشیدم و مقابل آینه ایستادم. لب هایم در سفیدی به پوستم فخر می فروختند. چند سیلی بر گونه هایم نشاندم تا شاید به سرخی بزند و مادر بویی نبرد. نفسی عمیق به ریه سپردم. گرمای اشک بی اختیار در حوض مشکی چشمانم حلقه زد. سرم را بالا گرفتم بلکه مانع باریدن شوم. وای پدرم! ⏪ ادامه دارد... ................................. 🌳 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff