🎞 مجموعه #مستند #قصههای_آقای_وزیر
📌 تهیه کننده محسن مقصودی و کارگردان محمد نوروزی
🔗 موضوع: روايتي نو و جذاب از سبک زندگي و مديريت دانشمند و وزير انقلابي شهيد دکتر چمران
✅ جمعه ۳ تیر ساعت ١٧:٠٠
شبکه افق
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
تایید سازمان ملل بر ترور ابوعاقله توسط صهیونیستها
🔹 سازمان ملل متحد اعلام کرد اطلاعاتی را جمعآوری کرده که نشان میدهد شلیک مرگبار به سمت خبرنگار فلسطینی الجزیره از سوی نظامیان رژیمصهیونیستی انجام شده است.
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
خواب آرام فرزند شهیدصیاد خدایی در کنار تصویر پدر
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
آتش سوزی ۶ کامیون حامل سوخت در اراضی اشغالی
🔹سحرگاه امروز در شهر المغار در منطقه الجلیل اراضی اشغالی ۶ کامیون حامل سوخت آتش گرفت.
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
«جوزپ بورل» نماینده اروپا یا سفیر آمریکا؟
▪️«بورل» باید از بازداشت «مورا» درس بگیرد
🔹امشب نماینده ویژه اتحادیه اروپا در امور سیاست خارجی به تهران میآید تا با مقامات ارشد وزارت خارجه دیدار و گفتگو کند؛ سفری که میتواند فرصتی برای آخرین تلاشها برای اجرای کامل برجام و بازگرداندن آمریکا به اجرای تعهداتش در توافق هستهای باشد.
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
تصویب طرحی در سنای آمریکا برای مالکیت اسلحه
🔹با رای ۱۵ سناتور جمهوریخواه به ۵۰ دموکرات مجلس سنا، پس از ۳۰ سال طرحی با هدف کنترل مالکیت سلاح در آمریکا به تصویب رسید.
🔹این طرح که پاسخی از سوی کنگره به دو کشتار اخیر، یکی در فروشگاهی در شهر بوفالو ایالت نیویورک و دیگری در دبستان راب شهر اووالدی ایالت تگزاس تنظیم شده است؛ که مجموعا ۳۱ کشته بر جای گذاشت.
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
توئیت امیرعبداللهیان درباره سخنرانی «رئیسی» در بریکس
وزیر امور خارجه:
🔹بریکس با ظرفیتهای بزرگ و نگاه مبتکرانه، نوید بخش حرکت موثر در مسیر توسعه و صلح جهانی است.
🔹رئیسجمهور با اجابت دعوت ریاست چین برای حضور در اجلاس بریکس پلاس، دیدگاهها و ظرفیتهای ایران را تبیین میکنند.
🔹در قالب دیپلماسی پویا، از هر فرصتی برای پیشبرد اهداف ملی استفاده میکنیم.
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حمله مجدد به تأسیسات اماراتی «دانه گاز»
🔹تأسیسات شرکت اماراتی «دانه گاز» در شمال عراق که اخیرا مورد حمله قرار گرفته بود، مجددا هدف حمله راکتی قرار گرفت.
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌️
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
#رمان_فرار_از_جهنم🔖📚
#پارت1
این قسمت: اتحاد، عدالت، خودباوری
_من متولد ایالت لوئیزیانا، شهر باتون روژ هستم. ایالت ما تاثیر زیادی در اقتصاد امریکا داره 💸همیشه در کنار بزرگ ترین سازه های اقتصادی، بزرگ ترین جمعیت های کارگری حضور دارن.
هر چقدر این سازه ها بزرگ تر و جیب سرمایه دارها کلفت تر میشن … فلاکت و فاصله طبقات هم بیشتر میشن … و من در یکی از پایین ترین و پست ترین نقاط شهری به دنیا اومدم😔
شعار مدارس و دانشگاه های ما اتحاد، عدالت، اعتماد و خودباوریه … 🏫
این چیزیه که از بچگی و روز اول، هر بچه ای توی لوئیزیانا یاد می گیره …
ما در سایه اتحاد، جامعه ای سرشار از عدالت بنا می کنیم و با اعتماد و خودباوری به خودمون کشور و آینده رو می سازیم … ولی از نظر من، همه شون یه مشت مزخرفات بیشتر نبود😏
برای بچه ای که در طبقه ما به دنیا بیاد چیزی به اسم عدالت و آینده وجود نداره.
برای ما کشوری وجود نداشت تا بهش اعتماد کنیم … برای ما فقط یک مفهوم بود … جنگ … جنگ برای بقا … جنگ برای زنده موندن😓
بله … من توی منطقه ای به دنیا اومدم که جولانگاه قاچاقچی ها و دلال های مواد مخدر، دزدها، آدمکش ها و فاحشه ها بود … منطقه ای که هر روز توش درگیری بود … تجاوز، دزدی، قتل و بلند شدن صدای گلوله، چیز عجیبی نبود📛
درسته …
من وسط جهنم متولد شده بودم …☠
و این جهنم از همون روزهای اول با من بود …📛
من بچه ی یه فاحشه دائم الخمر بودم که مدیریت و نگهداری خواهر و برادرهای کوچک ترم بامن بود …
من وسط جهنم به دنیا اومده بودم …🔥🔥🔥
#ادامه_دارد...
#اینداستانواقعیاست...
#رمان_فرار_از_جهنم 🔖📚
#پارت2
این قسمت :یک روز شوم
صبح ها که از خواب بیدار می شدم، مادرم تازه، مست و بدون تعادل برمی گشت خونه … در حالی که تمام وجودش بوی گندی می داد روی تخت یا کاناپه ولو می شد … دوباره بعد از ظهر بلند می شد.
قهوه، یکم غذا، آرایش و ….💅
من، هر روز صبحانه بچه ها رو می دادم، در رو قفل می کردم که بیرون نرن و می رفتم مدرسه🚶♂
بعد از ظهرها هم کار می کردم تا کمک خرج زندگی باشم ….
پول بخور و نمیری بود اما حالم از پول های مادرم بهم می خورد …😑
گذشته از این، اگر بهشون دست می زدم بدجور کتک می خوردم … ولی باز هم به زحمت خرج اجاره خونه و قبض هامون و هزینه زندگی درمیومد ….💰
همه چیز رو به خاطر بچه ها تحمل می کردم تا اینکه اون روز شوم رسید …💔
سر کلاس درس نشسته بودم … 📝
مدیر اومد دم در کلاس و معلم مون رو صدا زد … همین طور که با هم حرف می زدن زیر چشمی به من نگاه می کردن … مکث می کردن … و دوباره
تمام وجودم یخ کرده بود … ترس و دلهره عجیبی رو تا مغز استخوانم حس می کردم …😰
معلم مون دم در کلاس ایستاده بود … نگاه عمیقی به من کرد … استنلی لازمه چند لحظه باهات صحبت کنم …🗣
از جا بلند شدم …هر قدم که به سمتش می رفتم اضطرابم شدید تر می شد …
اما اون لحظات در برابر تجربه ای که در انتظارم بود؛ هیچ چیز نبود …😣
#ادامه_دارد...
#اینداستانواقعیاست...
#رمان_فرار_از_جهنم 🔖📚
#پارت3
این قسمت: خداحافظ بچه ها
نفهمیدم چطوری خودم رو به بیمارستان رسوندم …🏩
قفل در شل شده بود … چند بار به مادرم گفته بودم اما اون هیچ وقت اهمیت نمی داد🚪
بچه ها در رو باز کرده بودن و از خونه اومده بودن بیرون … نمی دونم کجا می خواستن برن …
توی راه یه ماشین با سرعت اونها رو زیر گرفته بود …🚷🚗
ناتالی درجا کشته شده بود …
زمان زیادی طول کشیده بود تا کسی با اورژانس تماس بگیره …🚑
آدلر هم دیر به بیمارستان رسیده بود …💔
بچه هایی که بدون سرپرست مونده بودن … هیچ کس مسئولیت اونها رو قبول نکرده بود …😔
زمانی که من رسیدم، قلب آدلر هم تازه از کار ایستاده بود … داشتن دستگاه ها رو ازش جدا می کردن …🏃♂
نمی تونستم چیزی رو که می دیدم باور کنم … شوکه و مبهوت فقط از پشت شیشه به آدلر نگاه می کردم …
حس می کردم من قاتل اونهام … 😪😣
باید خودم در رو درست می کردم … نباید تنهاشون می گذاشتم …
نباید …😭
مغزم هنگ کرده بود …
می خواستم برم داخل اتاق اما دکترها مانعم شدن …
داد می زدم و اونها رو هل می دادم …
سعی می کردم خودم رو از دست شون بیرون بکشم … تمام بدنم می لرزید …
شقیقه هام می سوخت و بدنم مثل مرده ها یخ کرده بود … التماس می کردم ولم کنن اما فایده ای نداشت …😤
خدمات اجتماعی تازه رسیده بود … توی گزارش پزشک ها به مامورین خدمات اجتماعی شنیدم که آدلر بیش از 45 دقیقه کنار خیابون افتاده بوده … ⌛️
غرق خون … تنها...🖤🖤🖤
#ادامه_دارد...
#اینداستانواقعیاست...
#رمان_فرار_از_جهنم 🔖📚
#پارت4
این قسمت: خشونت از نوع درجه 🅱
تمام وجودم آتش گرفته بود …🔥🔥🔥
برگشتم خونه … 🏠
دیدم مادرم، تازه گیج و خمار داشت از جاش بلند می شد … اصلا نفهمیده بود بچه هاش از خونه رفتن بیرون …
اصلا نفهمیده بود بچه های کوچیکش غرق خون، توی تنهایی جون دادن و مردن …⚰
زجر تمام این سال ها اومد سراغم …
پریدم سرش … با مشت و لگد می زدمش … بهش فحش می دادم و می زدمش …😡
وقتی خدمات اجتماعی رسید، هر دومون زخمی و خونی بودیم …
بچه ها رو دفن کردن … اجازه ندادن اونها رو برای آخرین بار ببینم …
توی مصاحبه خدمات اجتماعی، روان شناس ازم مدام سوال می کرد …
دلم نمی خواست باهاش حرف بزنم…😤
تظاهر می کرد که من و دیلمون، برادر دیگه ام، براش مهم هستیم اما هیچ حسی توی رفتارش نبود …🙄
فقط به یه سوالش جواب دادم … الان که به زدن مادرت فکر می کنی چه حس و فکری بهت دست میده؟ … فکر می کنی کار درستی کردی؟
درست؟ … باورم نمی شد همچین سوالی از من می کرد …😟
محکم توی چشم هاش زل زدم و گفتم …
فقط به یه چیز فکر می کنم … دفعه بعد اگر خواستم با یه هیکل بزرگ تر درگیر بشم؛ هرگز دست خالی نرم جلو …😏
من و دیلمون رو از هم جدا کردن و هر کدوم رو به یه پرورشگاه فرستادن و من دیگه هرگز پیداش نکردم …👥
بعد از تحویل به پرورشگاه، اولین لحظه ای که من و مسئول پرورشگاه با هم تنها شدیم …
یقه ام رو گرفت و منو محکم گذاشت کنار دیوار …👊
با حالت خاصی توی چشم هام نگاه کرد و گفت …
توی پرونده ات نوشتن خشونت از نوع درجه 🅱
توی پرورشگاه من پات رو کج بزاری یا خلاف خواسته من کاری انجام بدی ؛ جهنمی رو تجربه می کنی که تا حالا تجربه نکرده باشی …☠☠☠
من یه بار توی جهنم زندگی کرده بودم …
قصد نداشتم برای دومین بار تجربه اش کنم … این قانون جدید زندگی من بود …
به خودت اعتماد کن و خودباوری داشته باش چون چیزی به اسم عدالت و انسانیت وجود نداره …❌
اینجا یه جنگل بزرگه … برای زنده موندن باید قوی ترین درنده باشی … 🐯
از پرورشگاه فرار کردم … من … یه نوجوان 13ساله … تنها … وسط جنگلی از دزدها، قاتل ها، قاچاقچی ها و فاحشه ها …🔞🔞🔞
#ادامه_دارد...
#اینداستانواقعیاست...