#روز_صد_و_یازدهم
✨ بسم رب الشهدا والصدیقین ✨
ختم #نهج_البلاغه در ۱۹۲ روز تقدیم به روح پاک و مطهر شهید ، حاج قاسم سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس .
🌹 #سهم_امروز نهج البلاغه :
🔻 خطبه ی ۱۹۵ و ۱۹۴ 🔻
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#روزی_10_دقیقه_وقف_نهج_البلاغه
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🌹 سهم امروز نهج البلاغه خطبه ۱۹۵ و ۱۹۴
┄═❁🍃❈🌹🍃🌹❈🍃❁═┄
📜 #خطبه195 : در ستايش خدا و پيامبر (ص) .
1⃣ نشانه های آشكار الهی
🔻 ستايش خداوندی را سزاست كه نشانه های قدرت و بزرگی و عظمت خود را چنان آشكار كرد كه ديده ها را از شگفتی قدرتش به حيرت آورده و انديشه های بلند را از شناخت ماهيت صفاتش باز داشته است و گواهی می دهم كه جز خدای يكتا خدایی نيست ، شهادتی برخواسته از ايمان و يقين و اخلاص و اقرار درست . و گواهی می دهم كه محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بنده و فرستاده اوست ، خدا پيامبرش را هنگامی فرستاد كه نشانه های هدايت از ياد رفته و راه های دين ويران شده بود ، او حق را آشكار و مردم را نصيحت فرمود ، همه را به رستگاری هدايت و به ميانه روی فرمان داد . ( درود خدا بر او و خاندانش باد . )
2⃣ خدا شناسی
🔻 و بدانيد ای بندگان خدا ! كه خداوند شما را بيهوده نيافريد و بی سرپرست رها نكرد ، از ميزان نعمتش بر شما آگاه و اندازه نيكی های خود بر شما را می داند ، از خدا درخواست پيروزی و رستگاری كنيد ، از او بخواهيد و عطای او را درخواست كنيد كه ميان او و شما پرده و مانعی نيست و دری به روی شما بسته نمی گردد . خدا در همه جا و در هر لحظه و هر زمان با انسان و جنّیان است ، عطای فراوان از دارایی او نمی كاهد و بخشيدن در گنج او كاستی نياورد و درخواست كنندگان ، سرمايه او را به پايان نرسانند و عطاشدگان ، سرمايه او را پايان نمی دهند و كسی مانع احسان به ديگری نخواهد بود و آوازی او را از آواز ديگر باز ندارد و بخشش او مانع گرفتن نعمت ديگری نيست و خشم گرفتن او مانع رحمت نمی باشد و رحمتش او را از عذاب غافل نمی سازد ، پنهان بودنش مانع آشكار بودنش نيست و آشكار شدنش او را از پنهان ماندن باز نمی دارد . نزديک و دور است ، بلند مرتبه و نزديک است ، آشكار پنهان و پنهان آشكار است ، جزا دهنده همگان است و خود جزا داده نمی شود ، در آفرينش مخلوقات نياز به فکر و انديشه نداشته و به جهت خستگى از کسى کمک نخواسته است .
3⃣ ياد آخرت
🔻 ای بندگان خدا ! شما را به پرهيزكاری سفارش می كنم كه عامل کنترل و مايه استواری شماست ، پس به رشته های تقوا چنگ آويزيد و به حقيقت های آن پناه آوريد ، تا شما را به سرمنزل آرامش و جايگاه های وسيع و پناهگاه های محكم و منزلگاه های پر عزّت برساند ، « در روزی كه چشم ها خيره می شود » و همه جا در نظر انسان تاريک و گلّه های شتر و مال و اموال فراوان فراموش می گردد . زيرا در صور اسرافيل می دمند كه قلب ها از كار می افتد ، زبان ها باز می ايستد ، كوه های بلند و سنگ های محكم فرو می ريزد و آن سنگ هاى سخت چنان متلاشى و صاف مى شوند که همچون سرابى لرزان به نظر مى آيند و جاى آن ها ، صاف و هموار مى گردد چنان كه نه پستی و نه بلندی موجود است ، پس در آن هنگام نه شفاعت كننده ای است كه شفاعت كند و نه دوستی كه نفع رساند و نه پوزش خواستن سودی دارد .
┄┅═══✼🌿🌹🌿✼═══┅┄
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
📜 #خطبه194 ، وصف منافقان .
1⃣ مشکلات رسالت
🔻 خدا را بر توفيقی كه به اطاعتش داده و ما را از نافرمانی بازداشته ستايش می كنيم و از او می خواهيم كه نعمتش را كامل و دست ما را به ريسمان محكمش متصل گرداند . و شهادت می دهيم كه محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بنده و فرستاده اوست كه در راه رضايت حق در كام هر گونه سختی و ناراحتی فرو رفت و جام مشكلات و ناگواری ها را سركشيد ، روزگاری خويشاوندان او به دو رویی و دشمنی پرداختند و بيگانگان در كينه توزی و دشمنی با او متّحد شدند ، اعراب برای نبرد با پيامبر (ص) عنان گسيخته و با تازيانه بر مركب ها نواخته و از هر سو گرد می آمدند و از دورترين سرزمين و فراموش شده ترين نقطه ها ، دشمنی خود را بر پيامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرود آوردند .
2⃣ سيمای منافقان
🔻 ای بندگان خدا ! شما را به ترس از خدا سفارش می كنم و شما را از منافقان می ترسانم ، زيرا آن ها گمراه و گمراه كننده اند ، خطا كارند و به خطاكاری تشويق می كنند ، به رنگ های گوناگون ظاهر می شوند ، از ترفندهای گوناگون استفاده می كنند ، برای شكستن شما از هر پناهگاهی سود می برند و در هر كمينگاهی به شكار شما می نشينند . قلب هايشان بيمار و ظاهرشان آراسته است ، در پنهانی راه می روند و از بيراهه ها حركت می كنند ، وصفشان دارو و گفتارشان درمان امّا كردارشان دردی است بی درمان ، بر رفاه و آسايش مردم حسد می ورزند و بر بلا و گرفتاری مردم می افزايند و اميدواران را نا اميد می كنند ، آنها در هر راهی كشته ای و در هر دلی راهی و بر هر اندوهی اشك ها می ريزند ، مدح و ستايش را به يكديگر قرض می دهند و انتظار پاداش می كشند ، اگر چيزی را بخواهند اصرار می كنند و اگر ملامت شوند ، پرده دری می كنند و اگر داوری كنند اسراف می ورزند . آن ها برابر هر حقی باطلی و برابر هر دليلی شبهه ای و برای هر زنده ای قاتلی و برای هر دری كليدی و برای هر شبی چراغی تهيه كرده اند ، با اظهار ياس می خواهند به مطامع خويش برسند و بازار خود را گرم سازند و كالای خود را بفروشند ، سخن می گويند اما به اشتباه و ترديد می اندازند ، توصيف می كنند اما فريب می دهند . در آغاز راه را آسان و سپس در تنگنا ها به بن بست می كشانند ، آن ها ياوران شيطان و زبانه های آتش جهنم می باشند . ( آنان پيروان شيطانند و بدانيد كه پيروان شيطان زيانكارانند ) .
┄═❁🍃❈🌹🍃🌹❈🍃❁═┄
#نهج_البلاغه
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#روزی_10_دقیقه_وقف_نهج_البلاغه
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
📖
«مَا أَقْبَحَ الْخُضُوعَ عِنْدَ الْحَاجَةِ، و َالْجَفَاءَ عِنْدَ الْغِنَى»
«چه زشت است افتادگی و فروتنی (در برابر ديگران) به هنگام نياز
و جفا و خشونت به هنگام بى نيازى و توانگرى!»
[نامه ی ۳۱]
🌌 #راه_روشن
/ نهج البلاغه
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
امام حسین(ع)، یکی از یاران خود به نام «بریر ابن حضیر» را نزد «عمر ابن سعد» فرستادند تا او را نصیحت کند.
عمر سعد در پاسخ به نصایح بریر گفت:
«می دانم هر کسی که با حسین بجنگد و او را بکشد در آتش است!»
بریر پرسید:
«پس چرا می خواهی با او بجنگی؟!»
عمر سعد پاسخ داد:
«ای بریر! آیا می خواهی حکومت ری را رها کنم تا آن جا به کس دیگری برسد؟!»
بریر نزد امام حسین برگشت و گفت:
«عمر سعد می خواهد برای رسیدن به حکومت ری، شما را بکشد!»
📚الفتوح ، جلد ۵ ، صفحه ۱۷۱
📎
حُب و شهوت ریاست می تواند انسان را از دیدن حقایق و واقعیت ها کور کند!
فهمیدن محرم و امام حسین (درود خدا بر او) یعنی در جامعه، جاه طلبی و ریاست خواهی نباشد!
#داستانَک
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍀🌺🍀
💢 در این مورد عجله کنید!
─┅═ঊঈ🍃🌳🍃ঊঈ═┅─
#باغچه / خانوادگی
مشاور
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
✨
در غیاب آن که دوستش داری یتیم خواهی بود،
حتّی اگر تمام دنیا تو را در آغوش بگیرند.
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🌿🌸🌿
انتقاد زیاد بیش از اندازه از اطرافیان، تلاش ما را برای جلب اعتماد و دوستی با آن ها بی اثر می کند،.
هر كس را زیاد مورد انتقاد قرار دهیم از وضعیت خویش دفاع خواهد كرد و با همه ی توان میكوشد تا حق بودن خود و خطاكاری ما را به اثبات برساند.
پس انتقاد زیاد باعث كبر، غرور و خودنمایی شده و منجر به ایجاد احساس منفی نسبت به فرد منتقد میشود.
🌊 #اقیانوس_آرام
آقای روان شناس
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🌴
صبور باش!
برای بهترین شدن باید از سخت ترین و گاهی بدترین شرایط عبور کرد.
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
📿
خدایی که به پرندگان، مسیر را نشان میدهد، 🕊
انسان را در نیمه ی راه رها می کند؟
🤲🏼 #نیایش
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
33.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
─ ✾࿐༅🍃🌹🍃༅࿐✾
چه نغمه ها، چه نغمه ها
که صاف و ساده و رها
از گلوی ما
به گوش آسمان رسید!
🌿 #سرود
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مثـل بیـروت بود» ⏪ بخش ۸۰: عقیل یک بند غر می زد: «باباش یه کارگر ساده ی نونواییه.
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📚 «مثـل بیـروت بود»
⏪ بخش ۸۱:
بدون حرف و لنگان لنگان به سمت قهوه خونه رفتم. باز هم می ترسیدم اما حالا جنس این هراس با ترس ساعتی قبل کمی فرق داشت. آرام در را هل دادم. گرمای مطبوعی هم آغوش با عطر وانیل بر بویایی ام نشست موسیقی ملایمی در فضا پخش می شد. نگاهی به محیط انداختم. تقریباً خلوت بود. چند دختر و پسر دور یک میز، بی خیالِ همه جا، با صدای نسبتاً بلند می خندیدند. حس وصله ی ناجور بودنم با آن محیط توی ذوق می زد.
روی صندلی مورد نظر نشستم. روسری را جلوتر کشیدم تا زخم های صورتم جلب توجه نکنند. دست زیر چانه زدم و چشم به آسمان عصر زده ی بیرون دوختم. دلم تا آن جا که می توانست گرفت. کاش کسی از خواب بیدارم می کرد؛ این کابوس، زیادی داشت به درازا می کشید. صدای غرش رعد من را پراند. این هوا همیشه برایم دل انگیز بود اما حالا حکم نفت داشت بر هیزم نیم سوخته ی اضطرابم. قطرات باران نم نم به شیشه می چسبیدند و بازیگوشانه لیز می خوردند. پسری جوان برای گرفتن سفارش جلو آمد. به بهانه ی انتظار، ردش کردم. پیامی جدید آمد:
«چند دقیقه ی دیگه، یکی می آد سراغت که می شناسیش. یه فلش برات می آره. تا فلش رو تحویل نگرفتی، کوله رو بهش نمی دی.»
می شناختم؟ یعنی اشتباه اسمی نبود؟ دهانم کویر لوت شد. دیشب، حتی خیالش از کنار ذهنم نمی گذشت که امروز با این تن هزار زخم، روی این صندلی، به انتظار کسی بنشینم که می شناختمش. خسته و رنجور، سر بر میز نهادم. دلم مرگ می خواست.
در ابهام افکارم فرورفته بودم که صدای کشیده شدن صندلی مقابل من را به خود آورد. به سرعت سر بلند کردم. آن چه می دیدم را دوست نداشتم باور کنم. هاج و واج ماندم. انگار او هم تماشای من را هضم نمی کرد. خشکش زد. پس تشابه اسمی وجود نداشت. واقعاً خودش بود، پسر آقای مسئول؛ همان آقای خاص، آقازاده ی محجوب و خواستگار سابق. باورش برایم سخت بود، آخر زمانی دلم برایش دل دل می کرد؛ هر چند که جز خودم احدی از ناکوک نوازی قلبم در آن ایام خبر نداشت.
در تیررس مسلسل وار چشمانم، احوال به هم ریخته اش را جمع کرد. کلاه را روی میز گذاشت و بر صندلی مقابل نشست. معذب به نظر می رسید. نفسی عمیق کشید تا دستپاچگی اش را قورت دهد. از فرط هیجان، ریه ام تند تند بالا و پایین می رفت. لبخندی تصنعی کنج لب نشاند.
_ خوب هستید؟
خوب به نظر می رسیدم؟! پاسخ ندادم. مردمک هایم دست از خیرگی برنمی داشتند. نمی دانستم این آقازاده ی بی حاشیه از صف دوستان است و مانند من گرفتار، یا از قبیله ی آن ناشناس بی صفت. به کبودی و زخم های روی چهره ام اشاره کرد.
_ صورتتون چی شده؟
جوانی ریزنقش برای گرفتن سفارش جلو آمد و جمله اش را برید. حواسم آن قدر پرت ابهامات آن قرار بود که نشنیدم چه گفتند. حیران در یک خلأ سنگین گیر افتاده بودم. عطر چای دارچین من را از اغما بیرون کشید. لیوان بزرگ چای دارچین و ظرف کیک شکلاتی را کنار دستان یخ زده ام روی میز هل داد. از کجا می دانست عطر چای دارچین مستم می کند؟
_ رنگ چهره تون می گه که باید این ها رو بخورید.
پدر یقه دیپلماتش چندین بار برای خواستگاری با بابا صحبت کرد، مادرش بارها با خانه تماس گرفت و مادر را واسطه قرار داد و حتی خودش چندین مرتبه سر راهم سبز شد و محترمانه از علاقه گفت؛ اما هر بار پاسخی جز «نه» از دهان حاج اسماعیل نشنیدند. حاج اسماعیلی که عنان انتخاب های زندگی را به دست خودم سپرده بود، اما در این مورد پدرسالارانه مقاومت می کرد و سراغی از مزه ی دهان دخترکش نمی گرفت. مزه ای که عمر شیرینی اش خیلی کوتاه بود و عین الکل زود پرید. یعنی تمام این اتفاقات می توانست فقط یک بازی انتقام جویانه باشد؟! داستانی مسخره شبیه به فیلم های هندی؟!
⏪ ادامه دارد...
.................................
🌳 #بوستان_داستان
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff