گام دوم انقلاب
🔴سیری بر زندگی آقا محسن 🔴خدا عاشقت بشه!/قسمت چهارم 🔷سیره و سبک زندگی شهید 🔹نام جهادی اش در سوریه
🔴سیری بر زندگی آقا محسن
🔴خدا عاشقت بشه!/قسمت پنجم
🔷نماز
🔹نمازش را اول وقت و با صوت می خواند.
🔹تا اذان می شد، کار را تعطیل می کردو می گفت:«بسم الله، اول نماز،برکتش به کنار. چرا کاری را که باید به موقع انجام بدهیم، به تاخیر بندازیم؟»
🔹چون آداب و قرائت نماز را بلد بود، پیش نماز می شد
🔹در اردوهای جهادی بچه ها را جمع کرده، اذان می گفت و نماز جماعت برپا می کرد.
🔹می گفت من نماز اول وقت را مدیون پدرم هستم، همیشه تشویق مان می کرد که سر وقت بخوانیم.
#در_امتداد_عاشورا
#شهید_محسن_حججی
ادامه دارد...
➖➖➖➖➖➖➖➖
👥💬🗣 رسانه باشید و این مطلب را از #گام_دوم_انقلاب به جهت آگاهی جامعه با دوستان و آشنایان و همکاران و خانواده خود به اشتراک بگذارید.
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
بسیاری از فجایع زندگی ما ناشی از "عدم کنترل نگاه" است؛
گاهی یک نگاه قلب را آنچنان درگیر میکند که عقل از کار میافتد!
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
ز دست دیده و دل.mp3
1.44M
#یک_دقیقه_حرف_حساب
💥 ز دستِ دیده و دل!
❣با یه راهکار ساده، میشه جلوی هرزهگردیِ قلب رو گرفت
قبل از اینکه اتفاق پشیمان کنندهای بیفته!
#استاد_شجاعی
منبع: مجموعه مدیریت غریزه جنسی
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🔸 بهترین راه برای درک ضرورت بندگی خدا چیست؟
🔸 بدانیم که «اگر بندۀ خدا نشویم، قطعاً بردۀ دیگران میشویم»
📌 بردۀ دیگران یا بندۀ خدا؛ راه سومی نیست- ج۱
➖به هر درصدی که انسان بندۀ خدا نباشد به همان درصد بردۀ غیرخدا میشود
➖ کاش بهجای اصول عقائد، به بچهها یاد میدادیم «چگونه بندۀ خدا نشدن انسان را به بردگی دیگران میکشاند؟»
➖ بردۀ دیگران شدن خیلی راحت است؛ اگر بهصورت نابجا تحت تأثیر کسی قرار بگیری، بردۀ او شدهای
➖ خیلی از پدر و مادرها دوستدارند بچههایشان مثل برّه آرام باشند و مثل برده، حرف گوش بدهند؛ این خیلی بد است
➖ ولایت نمیگذارد تو برده بشوی؛ خودش هم تو را به بردگی نمیگیرد
🚩فاطمیۀ بزرگ تهران؛ ایام فاطمیه- ۱۴۰۱/۰۹/۱۵
👈ادامه متن را در @Panahian_text ببینید
📢صوت: @Panahian_mp3
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌 موتور محرکه تاریخ اسلام چه بود؟
#تصویری
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
11.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 مهمترین درس معارف
🔹اولین، دومین، سومین، چهارمین و پنجمین درس مهم، کدام درس است؟
👈🏻 این کلیپ از جلسۀ دوم درسهای "#تاریخ_تحلیلی صدر اسلام" تهیه شده است.
#تصویری
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 ما می خواهیم زن با حیثیت انسانی در جامعه حاضر باشد.
#آرمانشهر 🌃
/ اجتماعی
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🌸 خوشبخت باشید!
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🌱
روزی که دانه را می کاری
همان روز قرار نیست که میوه اش را بخوری.
بردبار باش،
از لحظه های کنونی و مسیر و روند زندگیت لذت ببر
و به زمان بندیِ آفریننده ی جهان اعتماد کن.
امروز با اعتماد کامل به مسیرت ادامه بده.
نگران نباش.
دوست خوبم!
ایمان داشته باش، اعتماد کن، آرام باش
و اجازه بده از دل اتفاقات،
هدایای زندگی برای تو شکوفا شوند!
🍏🍎
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «چایت را مـن شیرین می کـنم» ⏪ بخش ۲۸ : گرمای لیوان را کنار موهایم حس کردم. - بلن
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📚 «چایت را مـن شیرین می کـنم»
⏪ بخش ۲۹ :
تمام لحظه هایم، به مرور آن دوست مسلمان دانیال در ذهنم گذشت تا انتقام خانه خرابی ام را از نفس به نفسش بگیرم. اما دانیال را دیگر بی تقصیر نمی دانستم. اگر او نمی خواست، زندگیمان حداقل همان جهنم دلنشین سابق می ماند، با همان مادرانه های زن ایرانی خانه مان. حالا دیگر قاعده ی تمام شده ی زندگی ام را می دانستم. دانیالی که نبود و دوست مسلمانی که چهل دزد بغداد را شرمنده ی خود کرد.
در این بین، نگرانی ها و مهربانی های عاصم، عاصمی که وقتی از شرایط و سکوت مادر برایش گفتم با چشمانی نگران خواست تا برای معالجه اش به پزشک مراجعه کنم و من فقط خندیدم. عاصمی که وقتی با دردهای گاه و بی گاه معده ام مواجهه می شد، نگران و عصبی کلمات را مسلسل وار، ردیف می کرد که چرا بی اهمیت از کنار خودم می گذرم و من باز فقط می خندیدم. عاصمی که یک مسلمان بود و عاشق چای...
و من متنفر از هر دو و او این را خوب می دانست.
🔹🔸
به اواخر زمستان نزدیک می شدیم. یک شب بعد از خیابانگردی های اجباری با عاصم، به خانه برگشتم، همان سکوت و همان تاریکی. برای خوردن لیوان آبی به آشپزخانه رفتم. از وقتی مادر رسم اعتصاب در سر داشت، آشپزخانه هم گرما و عطری از غذا به خود ندیده بود. شیشه های خالی پدر، ساندویچ های نیم خورده روی میز و ظرف های کثیف داخل ظرفشویی. واقعاً مادر ملکه ی آشپزخانه بود و حالا نبودش احساس می شد.
لیوانم را از بطری آب داخل یخچال پر کردم. چشمم به گلدان و گل پژمرده ی جلوی پنجره افتاد، انگار حالش به حال مادر بند بود. کمی از آب به خاک خشکیده اش خوراندم. چراغ های روشن شهر از پشت پنجره برایم سو سو کردند و من نگاهی سرد روانه شان کردم. خیره به حماقت شهر و آدم هایش بودم که صدای باز و سپس کوبیده شدن در خانه بلند شد. لیوان به دست از آشپرخانه خارج شدم. حسی قلقلکم می داد که شاید، فقط یک درصد دانیال باشد. با گام هایی امیدوار، طول راهروی تاریک بین آشپزخانه تا سالن را طی کردم که صدای کش دار پدر بلند شد!... نه! دانیال نبود.
باز هم مرد همیشه مست خانه. تکیه زدم به دیوار و تلو تلو خوردنش را تماشا کردم. چشمش که به من افتاد. سلامی بلند بالا حواله ام کرد. بی جواب به دیوانگی هایش خیره ماندم و بی تفاوت به وجودش، تکیه از دیوار گرفتم و عزم رفتن کردم. صدایش بلند شد کشدار و تهوع آور.
- ســارا... صبر کن!
ایستادم. سرما زده تر از قبل صورتم را به سمتش بر گرداندم. این مرد، اسمم را به خاطر داشت؟ منگ و بی تعادل، دور خودش می چرخید.
- دختر! چه قدر خوشکل شدی! کی این قدر بزرگ شدی؟
دوباره تکیه ام را به دیوار دادم. این مرده ی چهار شانه و خالی شده از فرط مصرف الکل، هیچ وقت برایم پدری نکرد، پس حق داشت که بزرگ شدنم را نبیند. جرعه ای از شیشه اش نوشید.
- چه قدر شبیه مادر عفریته ات شدی...
اما نه! تو مثل من سازمان را دوست داری. نه؟ مثل من عاشق مریم و مسعود هستی!
تمام عمر در صورت خودش تف انداخت. سازمان قاتلی که برادر و آسایش و زندگی و زن و بچه اش را یک جا از او گرفت. دانیال چه قدر شبیه او بود، قدبلند و هیکلی. او هم ما را به گروه و خدای قصابش فروخت.
- سارا امروز با چند تا از بچه های سازمان حرف زدم. می خوام هدیه ت کنم به رجوی بزرگ. دختر به این زیبایی، هدیه ی خوبی می تونه باشه. اون قدر خوب که شاید رجوی یه گوشه چشمی بهم بندازه. سازمان دیگه مثل قبل نیست. همه پیر شدن. مسعود نیروی
جوون و تازه نفس می خواد. نیرویی که واسه اهداف سازمان، جون بده.
تهوع سراغم آمد. انگار شراکت در ناموس از اصول مردان این خانه بود. حالا حرف های سوفی را بهتر باور می کردم. پدری که چوب حراج به زیبایی دخترش بزند، باید پسری مثل دانیال داشته باشد. جملات سوفی در گوشم تکرار شد. جملاتی که از نقشه های دانیال برای رستگاری ام در جهاد نکاح می گفت. انگار پدر قصد پیش دستی داشت. مست و گیج به سمتم می آمد و گریه می خندید. سرد نگاهش کردم. چرا دختران، مردی به نام پدر را دوست دارند؟ چه فرقی بود میان این مرد و عابران تا خرخره خورده ی کنار رودخانه؟
هر چه نزدیک تر می شد، بوی تند الکل، بیش تر بر حس بویایی ام لگد می انداخت. حتی گامی به عقب برنداشتم، ترسی نمانده بود تا خرج آن لحظات کنم سری از تأسف تکان دادم و به طرف اتاق گام برداشتم که دستم را از پشت گرفت.
_ کجا می ری دختر! صبر کن. بگذار دو کلام با هم اختلاط کنیم. باید واسه ت از سازمان و وظایفش در قبال رجوی بگم. اون تمام زندگیش رو صرف رستگاری خلق کرده؛ خلق بی عاطفه، خلق قدر نشناس، اما من مثل بقیه نیستم! تو رو... پاره ی تنم رو، به خودش و سازمان هدیه می دم.
⏪ ادامه دارد ...
.................................
🌳 #بوستان_داستان
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فقط ترجمه کافیست:
ادرار و مدفوع های پیاده روهای لس آنجلس با کفش به ادارات و خانه میان و تهدید جدی برای سلامت مردم به حساب می آید!
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🔻سهلانگاری ممنوع
امام خمینی (ره):
🔹اجرای حدود و قصاص و تعزیر اسلامی بیمهکننده حیات و نظام کشور است و سستی و سهلانگاری در این امر ترحم بر پلنگ تیز دندان است.
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff