eitaa logo
گام دوم انقلاب
2.6هزار دنبال‌کننده
188.6هزار عکس
130.6هزار ویدیو
1.4هزار فایل
🇮🇷🇮🇶🇵🇸🇸🇾🇱🇧🇾🇪 امام خامنه ای: شما افسران جنگ نرم هستید جنگ نرم مرد میخواهد. دیروز نوبت شهدا بود در جنگ سخت.. وامروز نوبت ماست در جنگ نرم ارتباط با مدیر @hgh1345 آیدی تبادل و تبلیغات @hgh1345
مشاهده در ایتا
دانلود
گام دوم انقلاب
🔴سیری بر زندگی آقا علی 🔴شهید علی صیاد شیرازی/قسمت اول 🔷کودکی و تحصیل 🔹در کودکی به واسطه شغل پدر م
🔴سیری بر زندگی آقا علی 🔴شهید علی صیاد شیرازی/قسمت دوم 🔷به روایت همسر 🔹مهم ترین توصیه اش به من و بچه ها حفظ خط ولایت بود. معتقد بود که خط ولایت، خط امام زمان(عجل الله تعالی فرجه شریف)است. 🔹توصیه دیگرش نماز اول وقت بود. میگفت:«اگر می خواهید بعد از شهادتم از شما راضی باشم، کاری کنید که صاحب نماز "خداوند" از شما راضی باشد.» 🔹وضو می گرفت و توی کارهای خانه کمکم می کرد. 🔹مسافرت که میرفتیم بچه ها را نگه می داشت و می گفت:«بچه ها را من نگه میدارم، لااقل شما استراحت کنید.» 🔹به بهانه های مختلف برایم هدیه می خرید. برای روز زن، روزهای عید؛ اگر هم فراموش می کرد در اولین عیدی که پیش می آمد هدیه می خرید. 🔹در زمان جنگ از منطقه با مدرسه بچه ها تماس می گرفت و پیگیر درس آنها می شد. 🔹هیچ وقت بچه ها را دعوا نمی کرد، تذکر می داد و در خلوت سوره والعصر می خواند و نصیحت می کرد. 🔹به جای دوستت دارم، میگفت:«دعایتان کردم»یعنی آن قدر شما را دوست دارم که در دعاهایم به یادتان هستم. 🔹به بچه ها توصیه می کرد هر کاری را با وضو انجام دهند. 🔹آرزوی بزرگش این بود که سرباز امام زمان(عجل الله تعالی فرجه شریف)باشد. 🔹به اطاعت از پدر و مادر بسیار مقید بود و برای مادر احترام فوق العاده ای قائل بود. 🔹یک روز در زدند، پیک نامه آورده بود، قلبم ریخت که نکند شهید شده باشد. پاکت را باز کردم، دیدم یک انگشتر عقیق برایم فرستاده و روی یک برگه هم نوشته بود: "به پاس صبرها و تحمل های تو". ادامه دارد... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 👥💬🗣 رسانه باشید و این مطلب را از به جهت آگاهی جامعه با دوستان و آشنایان و همکاران و خانواده خود به اشتراک بگذارید. 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «چایت را مـن شیرین می کـنم» ⏪ بخش ۵۰ : به صورت پُرچینش خیره شدم. تپل و سفید بود.
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «چایت را مـن شیرین می کـنم» ⏪ بخش ۵۱: «خاک به سرم» گفتن پروین و شماتت کردن حسام، بابت بی اطلاع گذاشتنش از این موضوع، با خنده های کم جان آن مسلمان به چار دیواری اتاق خزید. درد و خنده؟ هیچ تناسبی میانشان نمی یافتم. دیگر یقین داشتم که این جوان، دیوانه ای بیش نیست. با دوستش تماس گرفت و مدتی بعد، رفتنش را از پشت پنجره دیدم. تلو تلو خوران و تکیه زده به مردی جوان رفت. بدون عصبانیت و داد و فریاد. بابت زخم هایی که به جسمش نشست برایم قرآن خواند و رفت. لحظه ای ترسیدم. اگر باز نمی گشت؟ اگر حرفهایش دروغ بود؟ باز هم برزخ افکارم شروع شد. چند روزی از آن ماجرا گذشت و من در موجی ملتهب از درد، دست و پا زدم. بی خبری از حسام و سنگینی ابهام و سوال در مواجهه با تماس های بی جوابم به عاصم و یان، شانه های نحیفم را به شدت می آزرد و من چاره ای جز صبر نداشتم. بالأخره حسام آمد؛ با دستانی پر از خرید و مهربانی های بی دریغ به پروین. یعنی زخمش التیام یافته بود؟ «یا الله» گویان و سر به زیر در چارچوب شکسته ی اتاقم ایستاد و حالم را جویا شد. نگاهش کردم. - گفتی همه چیز رو می گی! بگو! می خوام بدونم دقیقاً کجای مبارزه تون هستم؟ مکث کرد. - می گم. اما الآن نه. فعلاً نمی تونم حرفی بزنم. خواست از اتاق خارج شود، که از تخت پایین پریدم و گستاخانه مقابلش ایستادم. - شک ندارم تو همون دوست ایرانی یان هستی... اما نمی تونم بفهمم چه ارتباطی می تونی با عاصم و یان داشته باشی؟ احتمالاً با دانیال هم در ارتباطی، نه؟ درست می گم؟ حتماً اون خواسته تا من رو با خودت به سوریه و عراق ببری و اِلّا هیچ دیوونه ای این همه وقت واسه هدیه کردن یه دختر دم مرگ به رفقای داعشیش نمی ذاره. آهای! با توام! روی زمین دنبال چی می گردی که چشم از گل های قالی بر نمی داری؟ می توانستم خشم را به راحتی در صورتش ببینم ادامه دادم: - من عاشق دانیالم. دانیال، برادر خودم. نه شوهر سوفی! نه رفیق وحشی تو. برادرم مرده. کشتنش. یه مسلمون خفاش صفت خونش رو مکیده. و انگشت اشاره ام را روی زخم سینه اش محکم فشار دادم و بعد یک قدم به عقب گذاشتم. باز هم حرف داشتم: - توی عوضی همون مسلمونی. تو کشتیش! من با تو هیچ جا نمی آم. جهنم رو به بهشت پر از مسلمون ترجیح می دم. این جا واسه رفقای کثیفت، هرزه پیدا نمی شه. پس گورت رو گم کن. به دو دست مشت شده اش نگاه کردم. اگر خوی وحشی گری داشت، چرا زخم نمی زد و نمی درید؟ باز هم تلاش کرد آرام باشد و مرا آرام کند: - من بهتون قول دادم که اتفاقی براتون نیفته، تا پای جونم هم روی حرفم هستم. بعد به سرعت اتاق را ترک کرد. بعد از آن ماجرا، هر روز با نان گرم می آمد و تمام خریدها را انجام می داد. سر به سر پروین می گذاشت و هوای مادر ساکتم را داشت. پروین را موظف کرده بود داروهایم را سر وقت به من بدهد. در تمام این مدت کلامی بین ما رد و بدل نشد؛ حتی زمانی که یک ساعت صرف تعمیر در اتاقم کرد؛ یا روزهایی که با ماشینش، مرا برای معاینه نزد پزشک می برد و با وسواس حالم را از دکتر جویا می شد. اما وقت هایی که درد و تهوع امانم را می برید و به پتویم چنگ می زدم، در چار چوب در می نشست و برایم قرآن می خواند؛ با صدایی نرم و بی کینه. این جوان نمی توانست، بد باشد. او جوان خوبی بود. در کش آمدن همه ی این دقایق، مدام با یان و عاصم تماس می گرفتم و با خاموشی گوشی هایشان مواجه می شدم. نمی دانستم چه اتقاقی در حال وقوع است. این یعنی اوج خلأ در دریای اضطراب. دیگر از بی خبری و همجواری با دیوارهای خانه، بیزار شده بودم. یکی از عصرهای انتهایی پاییز، خسته و درمانده با تنی رنجور، تصمیم به قدم زدن گرفتم. لباس های اسلامی ام را به زور تن کردم و پا به حیاط گذاشتم. قار قار کلاغ ها روی سیم های برق و درختان سر به فلک کشیده ی باغ، در ابری آسمان و نم نم باران، گوش را به بازی می گرفت. نفسی عمیق کشیدم سرمای پاییز را. این جا ایران بود، بدون رودخانه و میله های سردش، بدون عطر قهوه و محبت های عاصم. این جا فقط عطر چای داشت و نان گرم و حسامی که نگرانی در برق چشمان به زمین دوخته اش پیدا بود و محبت در آواز عربی قرآنش. قطرات باران، آرام روی گونه هایم لیز می خوردند و من سرد و خمود، به سمت در اصلی باغ رفتم و به محض باز کردن آن، با حسام رو به رو شدم. در را بست و سینه به سینه ام ایستاد مقصدم را پرسید. از او نمی ترسیدم اما احساس امنیتی هم وجود نداشت. ابرو گره زدم. - فکر نکنم به تو مربوط باشه! از این که چرا مدام این جا پلاسی، سر در نمی آرم. ⏪ ادامه دارد... ................................. 🌳 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
چو خدا بُوَد پَناهَت، چه خَطَر بُوَد زِ راهَت؟! به فلک رسد کلاهت که سر همه سرانی «مولوی» 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗓 اطلاعات تاریخی شما در چه حده؟ آیا پاسخ این پرسش ها رو می دونید؟ تاریخ، بدون دستکاری 🎥 ……………………………………… 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
ما بهش می گیم کارِ خدا! 🔯 اعتراضات سراسری در سرزمین های اشغالی (اسرائیل) ┄┅┅┅┅♦️┅┅┅┅┄ /غرب و شرق شناسی مصداقی 🏁 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🍀🌸🍀 ✅ به عقیده ی اسلام، مهم ترین دوره ی پرورش، دوره های خردسالی، کودکی و نوجوانی است و هر چه سن فرزند، کمتر باشد، تربیت، عملی تر، امکان پذیرتر و ماندگارتر است. 💠 در روایات آمده است که: «قلب نوجوان همانند زمینی بکر و آماده است که هر چه در آن افکنده شود بی درنگ آن را با همه ی وجود قبول کرده، پذیرا می گردد.» ─┅═ঊঈ🍃🌳🍃ঊঈ═┅─ /خانوادگی ─┅═ঊঈ🦋🌹🦋ঊঈ═┅─ 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
👈🏼 حتی حیاط خونه هم ایرانیش خوبه! 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😵‍💫 همین رو شما بفهمید بسه، ما دیگه توقعی ازتون نداریم! ☺ 😔😔 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🍀 فعل زندگی را با کوچکترین دلخوشی‌های پیش پا افتادہ صرف کنیم. 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌋 دوست داری مجاهد راه خدا باشی؟! /دینی، اخلاقی ……………………………………… 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🔹 زن در اسلام 🔹 زن در ایران 🌃 / اجتماعی 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🏡 ساده و صمیمی آرام تر از یک اقامتگاه چند ستاره 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
2_144134979492307295.mp3
5.86M
🌿 🎶 ثانیه ها 🎙 «امین بانی» /موسیقی 🎼🌹 🎵 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
از دلخوشی های ما تو بچگی این بود که تو نارنگی نی نی پیدا کنیم! 🍊 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🔺 هر آنچه می بینید الزاماً همه ی واقعیت نیستند! 🔻 دنیای ما چند وجهی است، برخی وجوه آن حقیقت، برخی دیگر بخشی از حقیقت یا برداشتی از حقیقت ولی برخی زوایا، دروغ محض هستند. پس برای دیدن حقیقت کافی است زاویه دید مناسبی داشته باشیم. رسانه هم می تواند این دید درست را به ما بدهد و هم می تواند دید نادرست را درست جلوه داده و به ما القا نماید. /جهان رسانه 📡 💻 📱 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💰 یک مشت دلار کثیف برای جایزه بگیرهای لعنتی 🔹 /جهان رسانه 📡 💻 📱 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
صبور باش! با تلاش همه چیز به وقتش واسه ت چیده می‌شه، قشنگ تر از اونی که فکر می‌کنی! 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🌧 باران امید 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💞 شرط ازدواجش، شهادت بود! ...🌷... /یاد یاران ………………………………… 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «چایت را مـن شیرین می کـنم» ⏪ بخش ۵۱: «خاک به سرم» گفتن پروین و شماتت کردن حسام، ب
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «چایت را مـن شیرین می کـنم» ⏪ بخش ۵۲: زبان به لب هایش کشید و مکثی کرد. - هر جا خواستین تشریف ببرین در خدمتم. صلاح نیست تنها برین. مسیرها رو بلد نیستین و حال جسمی خوبی هم ندارین. عصبانی شدم. - صلاحم رو خودم بهتر می دونم. بکش کنار! تکان نخورد. جنگ اعصاب، لحظه ای در این خانه راحتم نمی گذاشت. با کف دستانم، ضربه ای به سینه ی پهنش کوبیدم. کنار رفت. به چهره ی جا خورده اش نگاهی انداختم و پوزخندی بر لب نشاندم از حماقت مسلمانان در ارتباط با زنان به قول خودشان نامحرم. از موقعیت استفاده کردم و به طرف در پریدم. لباسم را چنگ زد. به محض ایستادن سیلی محکمی روی گونه اش نشاندم. صدای ساییده شدن دندان هایش را روی هم شنیدم. چیزی نگفت و تمام داد و فریادم را با لب هایی قفل شده، گوش داد. وقتی از خشونتم فقط نفس هایی عصبی باقی ماند، سرش را بالا آورد. - حالا آروم شدین؟ می تونیم حرف بزنیم؟ تا مدتی بدون من نباید از منزل برین بیرون. بیرون از این خونه براتون امن نیست. خشم، درد شد و به معده ام چنگ زد. - چرا امن نیست؟ اصلاً من می خوام برگردم آلمان. چی می گی تو؟ انگشت شَستش را جای سیلی، روی صورتش کشید. - فعلاً امکان برگشت وجود نداره. باید کمی تحمل کنید. به زودی همه چی روشن می شه. سلامتی شما خیلی واسه م مهمه. حرف هایش، دیوانه ام می کرد. سری از عصبانیت تکان دادم و بی توجه به او، سمت در دویدم که زود دستم را خواند و کیفم را محکم در دستش گرفت. - دانیال نگرانتونه! ایستادم با نفس هایی تند، از شدت خشم و گنگی. - چرا درست حرف نمی زنی؟ داری دیوونه م می کنی. اون قصابی که سوفی ازش حرف می زد، چه طور می تونه نگران خواهرش باشه. هزار سوزن در معده ام فرو رفت و جمع شدم توی خودم و لبه ی حوض نشستم. او هراسان، پروین را برای کمک صدا زد. پازل ها کنار هم قرار نمی گرفت. در زندگی ام چه می گذشت؟ هر روز حالم بدتر از روز قبل می شد و حسام، نگران تر از همیشه سلامتی ام را پایش می کرد. هربار که درد امانم را می برید، در چار چوب اتاقم می نشست و قرآن سر می داد. خدای مسلمان، خودش هیچ، اما کلامش حکم مخدری بی رقیب داشت برای فرار از درد و بی قراری. بالأخره به تشخیص پزشک بستری شدم؛ همان اتاق قبلی بیمارستان، با پنجره ای بزرگ و درختی تنومند پشتش. دوباره بوی تند ضدعفونی کننده و مادری بی خبر از همه جا، که کنج خاطرات را، به دختر سرطانی اش ترجیح می داد. چند روز به مراقبت های لحظه به لحظه ی حسام از من گذشت. او تمام وقت روی صندلی، پشت در اتاق بود و وقتی از درد مچاله می شدم با زمزمه ی آیات، آرامم می کرد. گاهی نمازش را گوشه ای از اتاق می خواند و من چشم می سپردم به حماقت آرامش بخشش، با حسی پر از خنکی. خدای مسلمانان، حتی نمازش هم تله ای محسوب می شد برای عادت دادن آدم ها، به خدایی اش. دیگر نه امیدی به زندگی داشتم نه به زنده ماندن. نیمه های شب، پرستاری وارد اتاق شد. حسام بیرون در، روی یکی از صندلی ها خوابش برده بود. پرستار بعد از تزریق دارو در سُرم، با احتیاط پاکتی کوچک را زیر بالشتم گذاشت و با صدایی آرام، نجوا کرد که مال من است؛ سپس با عجله اتاق را ترک کرد. متعجب و دستپاچه، پاکت را گشودم. یک گوشی کوچک بود. ترسیدم. از جانب چه کسی می توانست باشد؟ به سختی پتو را کنار زدم. از تخت پایین آمدم تا جریان را به حسام بگویم که ناگهان چراغ گوشی، روشن شد. با دستانی یخ زده و مضطرب جواب دادم. صدایی آشنا سلام گفت. - سارا!... منم سوفی. هیـسسس! سعی کن حرف نزنی. ممکنه اون سگ نگهبانت بیدار بشه. حسام را می گفت؟ مگر ما را می دید؟ - من ایرانم. پیداش کردم. دانیال رو پیدا کردم. اون ایرانه. درباره ی برادر من حرف می زد؟ مجال فکر کردن نداد. - سارا... همه چی با اون چیزی که من دیدم و تو شنیدی فرق داره. جریانش مفصله. الآن فرصت واسه توضیح دادن نیست. موبایل و تلفن خونه ت از طریق اون حسام عوضی و رفقاش شنود می شه. تو فردا مرخصی. این گوشی رو، یه جای امن مخفی کن کسی پیداش نکنه. رفتی خونه باهات تماس می گیرم. بازم تأکید می کنم مراقب باش که کسی از جریان بویی نبره. به خصوص اون سگ نگهبان. دانیال واسه دیدنت لحظه شماری می کنه. فعلا خداحافظ! گیج و حیران، به گوشی خیره ماندم. اصلاً سر در نمی آوردم! حرف های سوفی در ذهنم می دوید. او و دانیال در ایران چه می کردند؟ منظورش از این که همه چیز با دیده های او و شنیده های من فرق دارد، چه بود؟ روز بعد از بیمارستان مرخص شدم و گوشی مخفی زیر تشک را با خود به خانه بردم. خانه ی همیشگی، با قربان صدقه های پروین و عطر غذاهایش، با نگاه های بی تفاوت مادر و روزه ی سکوتش، با حسامی که از او می ترسیدم و نفرت داشتم. ⏪ ادامه دارد... ................................. 🌳 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🔴 مدال فراماسونری لژ بزرگ ایران با نقش ⁧فروهر⁩ و گونیا پرگار 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺صحبت از ابَرجاسوس اعدام‌شده در رونمایی از پوستر جشنواره تئاتر فجر هوشنگ توکلی، بازیگر: 🔹اعدام علیرضا اکبری گشایشی را در حوزه دیدگاه‌های نظام مطرح کرد. 🔹یکی از دلایلی که بحران‌های زیادی را در حوزه فرهنگ و هنر و اقتصاد داشتیم و داریم حضور فعال جاسوس‌هایی مثل اکبری در این حوزه‌ها بوده. 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🔴 کاهش جمعیت چین برای اولین بار در بیش از ۶۰ سال 🔹جمعیت چین برای اولین‌بار در بیش از ۶۰ سال گذشته کاهش یافته که چرخش تاریخی برای پرجمعیت‌ترین کشور جهان است. 🔹چین یک میلیارد و ۴۰۰ میلیونی مدت‌ها پرجمعیت‌ترین کشور جهان بوده اما انتظار می‌رود هند بزودی گوی سبقت را از آن برباید. تحلیل : ظاهرا همه قدرت ها برای اجرای پروژه های کاهش جمعیت اقداماتی را در دستور کار خود قرار داده اند . 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 بعد از انتشار ویدیو جنجالی در رابطه با موجودیت اکسید گرافن در آب معدنی امروز از طرف یکی از پاتریوت های ایتالیایی ویدیویی در رابطه با مغناطیسی بودن قرص های دارویی ایبو پوروفن برایم ارسال شد که لازم دیدم حتماً نشر دهم. آزمایش با خودتان گرد قرص ایبوپروفن نیز مانند مواد سیاه رنگ در آبهای معدنی کمپانی نستله به آهنربا جذب می‌شوند 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آخرین لالایی| مادر احمد برای بار اخر برای فرزند شهیدش لالایی خواند 🔹شهید احمد کشوری نیا، شهیدی که ضمن فدا شدن در راه امنیت کشور، با اهدا اعضای بدنش جان چند نفر از هموطنانش را نیز دوباره نجات داد. 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff