🌿🍁🌿
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید
قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
فصل گل میگذرد، همنفسان بهر خدا
بنشینید به باغی و مرا یاد کنید
عندلیبان! گل سوری به چمن کرد ورود
بهر شاباش قدومش همه فریاد کنید
یاد از این مرغ گرفتار کنید ای مرغان!
چون تماشای گل و لاله و شمشاد کنید
هر که دارد ز شما مرغ اسیری به قفس
بُرده در باغ و به یاد مَنَش آزاد کنید
آشیان منِ بیچاره اگر سوخت چه باک
فکر ویران شدن خانه ی صیاد کنید
شمع اگر کشته شد از باد، مدارید عجب
یاد پروانه ی هستی شده بر باد کنید
بیستون بر سر راه است مباد از شیرین
خبری گفته و غمگین دل فرهاد کنید
جور و بیداد کند عمر جوانان کوتاه
ای بزرگان وطن بهر خدا داد کنید
گر شد از جور شما خانه ی موری ویران
خانه ی خویش محال است که آباد کنید
کنج ویرانه ی زندان شد اگر سهم «بهار»
شُکر آزادی و آن گنج خداداد کنید
«محمدتقی بهار» (ملک الشعرا)
🌺🌺🌺🌺🌺
#شور_شیرین_شعر فارسی
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🌿🌸🌿
ساده ترین کار جهان این است که خودت باشی!
خودت باش، اما بهترینِ خودت!
🌊 #اقیانوس_آرام
آقای روان شناس
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🍃
یکی از علما با توسل به دعا، «یعقوب لیث» را که سخت بیمار بود مداوا کرد و چون مال بسیاری برای او آوردند و در پیش او نهادند،عالم بدان مال توجه نکرده و گفت:
«ما این عزّ دنیا که یافته ایم به ناگرفتن یافته ایم. اگر سرِ ما را به دنیا میل بودی دعای ما مستجاب نگشتی.»
📒 «برگرفته از کشکول شیخ بهایی »
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
شبکه #نمایش_خانگی در زمینه فرهنگی و هنری، در حال تبدیل شدن به یک حکومت خودمختار و جزیره مستقل در درون جمهوری اسلامی است!!! ورود بخش خصوصی به عرصه هنر با این وضعیتی که شاهدش هستیم یعنی تیر خلاص به فرهنگ با نام کار فرهنگی و هنری!
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍀🌺🍀
👦🏻👧🏻 چند نکته ی ساده و کاربردی برای تربیت کودک
─┅═ঊঈ🍃🌳🍃ঊঈ═┅─
#باغچه
/خانوادگی
─┅═ঊঈ🦋🌹🦋ঊঈ═┅─
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
9.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹🔹💠🔹🔹
🔻 مسئولان گرامی!
🔺 آیا کسی قرار نیست به وضعیت به هم ریخته ی بازار پوشاک رسیدگی کند؟
🔺 آیا تا «پوشاک خوب و مناسب» در دسترس نباشد، انتظار «پوشش خوب و مناسب»، انتظار بی جایی نیست؟
🌃 #آرمانشهر
/ اجتماعی
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🌿
واسه تکتک
لحظههایی که میتونستی
مثل خودشون جواب بدی، دل بشکنی
و بهشون بدی کنی، ولی نکردی، به خودت
افتخار کن!
دیگران شاید تصور کنند تو سکوت کردی چون جوابی نداشتی. اما تو سکوت کردی چون نمیتونی مثل اون ها باشی.
بحث، بحثِ اصالت و ریشه ست!
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🌸 برداشت گُل گاوزبان
/ اِشْکِورات گیلان
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
☀️
بیاموز رسم بلند آفتاب
به هر جا که ویرانه دیدی بتاب
«حکیم ابوالقاسم فردوسی»
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مثـل بیـروت بـود» ⏪ بخش ۲۹: مادر جمله جمله از سختی روزگار و غافلگیری سرنوشت می گفت
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄
📚 «مثـل بیـروت بـود»
⏪ بخش ۳۰:
آن شب تا خود صبح، کابوسی سیاه به دور گلویم حلقه زد و هزار مرتبه نفسم را بند آورد اما قصد خلاص کردن را نداشت. صبح به محض بیداری، گوشی را بررسی کردم. خبری نبود. پیام های روز قبل را مرور کردم. تمام دلهره ها به یک باره در جانم نشست.
این گونه نمی شد، باید جوری پدر را از ماجرا باخبر می کردم، اما اگر آن ناشناس می فهمید... نمی فهمید؛ اصلاً چه گونه می خواست بفهمد؟
با همین جملات خودم را آرام کردم. شجاعت به دست و پاهایم انداختم. برگه ای کاغذ از دفترچه ی روی میز جدا کردم و خلاصه ی ماجرا را شرح دادم. کاغذ را تا زدم، آرام و دو دل به سمت در رفتم که گوشی ام زنگ خورد. از شدت ترس به ناگاه تمام وجودم سست شد. با گام هایی لرزان به سمت تخت رفتم. گوشی را برداشتم؛ پیامی بود از همان ناشناس نحس.
«نقض قرار داد مساوی می شه با پرداخت خسارت جانی؛ پس همین الآن اون گزارش رو هزار تیکه کن.»
وحشت زده چشم در اتاق چرخاندم؛ چند قاب عکس چسبیده به دیوار، رایانه ی روی میز، کتاب های نشسته بر تاقچه. این جا فقط من بودم و تنهایی، پس او چه گونه فهمید؟
دوباره پیام آمد:
«داره دیر می شه ها!»
حقیقتاً که شیطان بود. وحشت زده کاغذ را پاره کردم. انگار در یک وجبی ام نفس می کشید. حس می کردم زیر نگاهش زندگی می کنم اما چه گونه اش را نمی دانستم. گیج و گنگ بودم. برای گریختن از هرچه زمین و زمینی است میل پرواز داشتم. نمیدانستم کجا پناهنده شوم. در هیاهوی اعتراضهای مادر راهی امامزاده شدم. کاش می دانست سرخی گونه ها و بی رنگی لب هایم از شدت سرماخوردگی نیست و دخترش از چیز دیگری رو به موت است. دلم برای شیرینی امنیت تنگ شده بود. دیگر، خانه، بیمارستان، امامزاده و... با هم توفیری نداشتند چون سایه ی شوم آن ناشناس پنجه به موهایم گره کرده بود و قدم به قدم با من میآمد. حال بدی است این که هر ثانیه منتظر باشی تا اتفاقی ناخوانده چون بمب در حیاط روزمرگی ات منفجر شود.
مستقیم به سراغ مزار شهید حسام رفتم. چمباتمه زده کنار مرمرین نمدارِ مزارش، او را به هر آن که می شناختم و نمی شناختم قسم دادم تا فاتحه ای برای این ماجرا بخواند.
نمی دانم چه قدر گذشت که صدای سلامی مردانه من را از عمق فاجعه بافی هایم بیرون کشید. نگاهم به کفش های چرم قهوه ای افتاد که مردانه مقابلم ایستاده بودند. زاویه دیدم را به بالا هل دادم؛ همان پالتوی کشمیر...
پاهای خواب رفته ام به گز گز افتاد. دردناک تر از ثانیه ای قبل، آب گلویم را به سختی قورت دادم. همان پیرمرد بود؛ همان پیرمرد خوش پوش که کلاه به سبک فرانسوی سر می کرد و پدر مردِ موطلایی بود. ریه ام از شدت وحشت به هِن هِن افتاد. نگاه مستقیمش، ترس را در سلول به سلولم خواند.
چون جن زدگان از جای برخاستم. نباید متوجه دستپاچگی ام می شد. نباید می فهمید که میشناسمش. با آرامشی ساختگی جوابش را دادم. خیرگی مردمک هایش اذیتم می کرد. این چشمها...
_ عذرخواهی میکنم که آرامشتون رو به هم زدم. بنده یکی از دوستان قدیمی خانواده ی سارا جان هستم. بعد از اتفاق بدی که واسه شون افتاده، تقریباً هر روز واسه دیدن اون دختر مهربون به بیمارستان می رم و گاهی شما رو تو این مسیر می بینم. راستش دیروز و امروز هر بار به بیمارستان رفتم دانیال نبود. از کارکنان بیمارستان سراغش رو گرفتم، گفتن اصلاً نیومده، الآن هم به طور اتفاقی دیدمتون و مزاحم شدم تا بپرسم که شما از این پسر خبری ندارید؟!
از چشمانش نمی شد چیزی خواند. اصلاً انگار هیچ حسی در آن دو تیله ی آبی، جز بورانی از جنس سیبری پر نمی زد. سارا چه قدر شبیه این مرد بود.
_ چرا فکر کردین من باید از ایشون خبری داشته باشم؟
صدای بَم شده ام می لرزید. هاله ای تصنعی از لبخند بر صورتش نشست.
_ خب دانیال دوستی عمیقی با برادرتون داره. اون همیشه از محبت های خانواده ی محترمتون تعریف میکنه، به همین خاطر گفتم شاید اطلاعی داشته باشید.
⏪ ادامه دارد...
.................................
🌳 #بوستان_داستان
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
14.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴تصاویر دیگری از موشکباران شهرکهای صهیونیستی توسط مقاومت!
🔹به به؛ خدا بیشترش کنه؛ زبون مذاکره با سگ هار منطقه همینه
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🔸منابع صهیونیستی میگویند که در حمله راکتی مقاومت به سدیروت، یک شهرکنشین بهشدت مجروح شده است.
🔸بیمارستان صهیونیستی «بارزیلای» هم اعلام کرد که ۱۶ مجروح در حمله راکتی ساعات اخیر به این بیمارستان آورده شدهاند.
🔴کانال گام دوم انقلاب ✌
🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff