eitaa logo
گام دوم انقلاب
2.6هزار دنبال‌کننده
189.4هزار عکس
131.2هزار ویدیو
1.5هزار فایل
🇮🇷🇮🇶🇵🇸🇸🇾🇱🇧🇾🇪 امام خامنه ای: شما افسران جنگ نرم هستید جنگ نرم مرد میخواهد. دیروز نوبت شهدا بود در جنگ سخت.. وامروز نوبت ماست در جنگ نرم ارتباط با مدیر @hgh1345 آیدی تبادل و تبلیغات @hgh1345
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 ریشه در دولت بنفش، ورزش و سلبریتی‌ها ابعادی پنهان درباره روح‌الله زم و رسانه آمدنیوز استاد حسن عباسی 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این پست سبب پمپاژ اکلیل به قلبتون میشه✨ بابای من قهرمان بود❤️‍🩹 به مناسبت بزرگداشت شهدای مدافع حرم 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
لطافت میرحسین به روایت تصویر 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🔰رسیدن به فناوری‌های نوین؛ ماموریت جدید وزارت دفاع خدمات و حمایت‌های صندوق توسعه وزارت دفاع 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
_ (9).mp3
3.02M
🎵 ماجرای بسیار شنیدنی گنهکاری که تمام عمر مشغول گناه بوده ولی نزدیک مرگ، دو کیلو شکر برای موکب امام حسین علیه السلام میگیره و نجات پیدا میکنه... 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
💞 تمام هم و غم کشور این باشد که ازدواج را تسهیل کنند...
کدوم زلزله؟!
◽️در روستاترین روستاهای هم می‌رویم که گمان می‌کنیم دیگر اسلام و مسلمان به اینجا نرسیده، تنوعی از محجبه‌ها و زنان و دخترانی با را می‌بینم. ◽️دوستی می‌گفت چندین بار در بحث‌ها شنیده که فرهنگ زنان و دختران با وجود و وفور محجبه‌ها در حال حرکت به سمت با پوشش‌تر شدن زنان اروپایی است! ◽️حواشی داخل کشور ایران را ملاک قرار ندهید. آن یک هدایت شده است و یک تغییر طبیعی نیست، وگرنه عموم انسان‌ها به فطرت خود گرایش دارند یا گرایش پیدا خواهند کرد. ◽️دنیا پس از تجربه‌های تلخ بدپوششی و آسیب‌هایش دوباره به سمت پوشش در حال گرایش است... ✍مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک ایرانی 🇮🇷 از فرانسه، هلند و ایران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹🔹💠🔹🔹 آرزوهای شما خاطرات ماست! 🔺 داستان آزادی های جنسی از کجا به کجا؟ 🌃 / اجتماعی 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ دستی به کَرَم، به شانه ی ما نزدی بالی به هوای دانه ی ما نزدی دیری است دلم چشم به راهت دارد ای عشق، سری به خانه ی ما نزدی «قیصر امین پور» 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مثـل بیـروت بود» ⏪ بخش ۹۵: دانیال محتاطانه گام برمی‌داشت. خودرویی به قصد کمک ایست
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مثـل بیـروت بود» ⏪ بخش ۹۶: دستانم به وضوح می‌لرزیدند. انگشت بر ماشه داشتم اما قدرتی برای شلیک نه. ذهنم را خواند و گفت: _ وقتی از ماشین پیاده شدم، به خاطر تصادف گیج بودم؛ واسه همین یه لحظه دانیال رو با عاصم اشتباه گرفتم. اون اسلحه رو بیار پایین، من با شمام. من این جام که کمکتون کنم. می‌ترسیدم. من دیگر به سایه ی خودم هم اعتماد نداشتم. در لحنش نگرانی موج می‌زد: _ زهرا خانم، تا دیر نشده بذار وضعیت دانیال رو بررسی کنم، خواهش می‌کنم! آدم بدهای این قصه، دلشوره ی جان رفیقشان را نداشتند. اما چشمان این مرد برای شنیدن صدای قلب دانیال دو دو می‌زد. سنگینی اسلحه غالب شد و از دستم افتاد. موجی چهارشانه بدون تعلل زانو زد و نبض مرد موطلایی را گرفت: _ زنده ست! خدا رو شکر! زنده ست. باید برسونیمش بیمارستان. داره ازش خون می ره. نفسی عمیق از عمق ریه‌ام برخاست. پس این تنها بازمانده برای آن پیرزن زنده بود. عقیل اسلحه‌ها را برداشت، دانیال قوی هیکل را به سختی روی دوشش انداخت و با گام‌های سنگین به طرف ماشین دوید. _ بدو زهرا خانم! بدو! این جا اصلاً امن نیست. هر لحظه ممکنه بقیه‌شون سر برسن. بدو! دلهره بیخ گلویم را فشرد. چون جوجه اردکی باران خورده، لنگ لنگان به دنبالش دویدم. مرد موطلایی را روی صندلی عقب گذاشت. بخار نفس‌های تندش یادم آورد که وجودم منجمد شده است. _ چرا زل زدی به من؟! برو بشین تو ماشین دیگه. در مقابل کنجکاوی شب گردان ماشین سوار که به نیمچه نیش ترمزی برای تماشای صحنه تصادف اکتفا می‌کردند، بی حرف روی صندلی جلو نشستم. با حرکت ماشین انتهای دلم کمی، فقط کمی، آرام گرفت. دستانم گزگز می‌کرد. خون دانیال مثل اسید پوستم را می‌سوزاند. به مانتوی مشکی ام چنگ زدم تا پاکش کنم. عقیل متوجه تشویشم شد. مشتی دستمال کاغذی از جعبه ی روی داشبورد برداشت و مقابلم گرفت. تضاد سفیدی دستمال‌ها و سرخی خون، حالم را دگرگون کرد. با حالت عصبی، بین انگشتانم چلاندمشان. نگاه نگرانم پی دانیال چرخید. چون کودکی خفته، روی صندلی، آرام گرفته بود. نور چراغ‌های پایه بلند اتوبان، با شتاب تند ماشین، یک به یک و پشت سر هم بر صورت طلایی اش رژه می‌رفتند. خیسی جریان دار خون روی چرم مشکی لباسش برق می‌زد. اشک امانم نمی‌داد. ـــ همین طور داره ازش خون می ره. عقیل شال سرمه‌ای رنگ را از دور گردنش باز کرد و به دستم داد. ـــ می‌تونی این رو بذاری روی زخمش؟ شال را گرفتم و روی صندلی چرخیدم. وجب به وجب بدنم درد می‌کرد. فرصت آخ گفتن نداشتم. لبه ی لباسش را کنار زدم و شال را روی زخمش فشردم. عقیل شتاب بیشتری به چرخ ها داد. نجوای زیر لبی اش را می شنیدم: _ طاقت بیار، رفیق... طاقت بیار! رقص پیچک وار خون بین انگشتان و زیر ناخن‌هایم طوفان به احوالم انداخت. بی‌اراده شروع به عق زدن کردم. عقیل نگاهی پر از دلسوزی بر ضعفم انداخت و آستینم را کشید. _ شال رو بزار روی زخمش و بیا بشین سر جات. سرگیجه و تهوع، چون موریانه، ته مانده ی نیرویم را می‌جویدند. بی‌رمق به صندلی ام تکیه دادم. کالبد یخ زده‌ام غرق شد در تبی سرد. از درون شراره ی آتش بودم و به ظاهر، آدمکی برفی. نمی‌دانستم سرد است یا گرم. دلم هوای تازه می‌خواست. شیشه را پایین کشیدم و صورتم را بر لبه ی پنجره گذاشتم تا شاید طغیان معده‌ام آرام گیرد. ناگهان غریبه‌ای را در آینه ی بغل دیدم. جا خوردم. این دخترک آل زده من بودم؟ این صورت پر از کبودی و زخم، گونه ی ورم کرده و چشمان به خون نشسته هیچ نشانی از آن زهرای چشم و ابرو مشکی با پوست سفید نداشتند. انگار مومیایی هزار ساله داشت در آینه تماشایم می‌کرد. می‌ترسیدم کش موهای مشکی ام را بگشایم و تارهایش را جو گندمی ببینم. پدربزرگ راست می‌گفت: گاهی آدم‌ها یک شبه پیر می‌شوند. من یک شبه مُردم. پوست صورتم از فرط سرما بی‌حس شده بود. عقیل چند بار صدایم زد. پاسخ ندادم. رمق پاسخ نداشتم. عصبی، لباسم را کشید و پنجره را بالا داد. با ابروهای گره زده نگاهی کلافه به من انداخت و بخاری را روشن کرد. لرز با چکمه‌ای پولادین به کالبدم حمله ور شد. گرمای ماشین پاسخگوی سیبری روحم نبود. ⏪ ادامه دارد... ................................. 🌳 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🌷 «شهید دکتر سید حسن آیت» روحمان به یادشان شاد! 🌷 صلوات ...🌷... /یاد یاران ………………………………… 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🌱 براى رويش هميشه راهی هست. زندگی سخت است اما من از آن سخت ترم و این مبارزه و پیشرفت، زیباست! 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فراق، فرصتِ خوبی‌ است تا محک بزنیم که بینِ ما دو نفر چیست؟ عشق یا عادت؟ رقیب، مرگِ مرا خواست گفتمش «آمین!» که نیست عاشق دلتنگ را جز این حاجت «حسین دهلوی» 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🌿🌸🌿 ‏عینک نمی زد که نگن عینکیه. یه روز چاله ی جلو پاش رو ندید و خورد زمین. از اون روز به بعد «چلاق» صداش می‌کردن! ✅ برای خودت‌ زندگی‌ کن! 🌊 آقای روان شناس 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گفت: دلتنگم، بیمارم، زخمی ام، ناآرامم... گفت: چرا شفا نمی خواهی؟! 📖 قرآن، «فیهِ شِفاءٌ لِلمُؤمِنین» شفا و آرامش این جاست، اگر ایمان داری! «فکر به دریا زدنت، بکر نیست آه چرا ورد لبت ذکر نیست؟» 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انگار تو از جای بریدگی زخمی، از تن من روییدی؛ عضوی از من که پیوند می دهد زخم هایم را و التیام می بخشد دردهایم را! 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🌿🍁🌿 آغوش تو چه قدر می آید به قامتم! در آن به قدر پیرهن خویش، راحتم می پوشمت که سخت برازنده ی منی امشب به شب نشینی خورشید، دعوتم خوشوقتی صدای تو از دیدن من است من هم از آشناییتان با سعادتم! با خود تو را به اوج، به معراج می برم امشب اگر به خاک بریزد خجالتم بازار شام کن شبمان را به موی خود بگذار دیدنی بشود با تو خلوتم بر شانه ام گذار سرانگشت برف را کوهم ولی تمام شده استقامتم من سیرتم همان که تو می خواستی شده لب تر کنی عوض شود این بار صورتم جنگیدم و به گنج تو فرمانروا شدم این است از تمامی دنیا غنیمتم با من بمان که نوبت پیروزی من است چیزی نمانده است به پایان فرصتم «علیرضا بدیع» فارسی   🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مثـل بیـروت بود» ⏪ بخش ۹۶: دستانم به وضوح می‌لرزیدند. انگشت بر ماشه داشتم اما قدر
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مثـل بیـروت بود» ⏪ بخش ۹۷: عقیل نگاه ملتهبش را بین آینه‌های ماشین چرخاند. _ فلش... فلش کجاست؟ حنجره ام نای حرف زدن نداشت و چانه‌ام می‌لرزید: _ پی... پیش منه... دستش را پیش آورد. _ بدش به من. آن را کف دستش گذاشتم. به محض دیدن، فلش را درون جیب لباسش گذاشت. به تعداد تک تک روزها و شب‌هایی که در اضطراب گذشته بود، سؤال داشتم. _ چی... چی تو این فلشه؟ یک دست به فرمان داشت و با دست دیگر، تند و عجولانه پیامکی می نوشت. _ یه نقشه ی راه. جواب یک کلمه‌ای اش تشنج به اعصاب ناآرامم می‌پاشید. دانیال از اطلاعات محرمانه و فایل‌های خاص گفته بود و حالا این مرد از نقشه راه حرف می‌زد. _ نقشه ی چه راهی؟ دکمه ی ارسال پیام را فشرد. نگاهی سرد و مکث دار به پرسش چهره‌ام انداخت. _ هرچی کمتر بدونی به نفعته. من طعمه ی داستانی بودم که نباید از آن چیزی می‌دانستم. یعنی نباید بدونم که نقشم توی این جهنم چیه؟! _ حواسش پی نگرانی برای حال دانیال بود. _ تو یه نقش بزرگ و اساسی داری، اون هم اینه که دختر حاج اسماعیلی. نفس‌هایم از شدت خشم تند شده بود. _خب این یعنی چی؟ صدای هشدار پیامک بلند شد. بی‌توجه به من، پیام را گشود. ظاهراً حاوی مطلبی مهم بود. ذهنم در شرف انفجار قرار داشت. سؤال‌های بی پاسخ، حس تلخ ناامنی، حال وخیم دانیال؛ چه کسی فکرش را می‌کرد وسط تهران بزرگ این همه دلیل برای وحشت قدم بزند. _ با پدرم تماس بگیرید. می‌خوام باهاش حرف بزنم. فرز و سریع، مشغول ارسال پیامی جدید شد. _ الآن نمی‌شه. چرا نمی‌فهمید که در حال فروپاشی ام؟! بی حرف، روی صندلی چرخیدم. خونریزی دانیال کمتر شده بود اما بند نمی‌آمد. رنگ داشت اما رخسار طلایی اش بار می‌بست و کوبش ضربان قلب من گستاخ‌تر می‌شد. مرگ تدریجی چیزی جز این بود؟! شال را بیشتر روی زخمش فشردم. می‌ترسیدم. من از بی‌نفس شدن دانیال می‌ترسیدم. مضطرب، دهان گشودم تا بگویم سریع‌تر براند که دیدم بریدگی اتوبان را رد کرد. مگر مسیر رسیدن به بیمارستان آن بریدگی نبود؟ _ رد کردین، نگه دارید! پایش را بیشتر روی پدال گاز فشرد. _ برنامه عوض شده. نمی ریم بیمارستان. هراسان به نیمرخش چشم دوختم. ــــ چی دارین می گین؟ دانیال خونریزی داره، می میره. انگشتانش را به دور فرمان محکم کرد. _ نگران نباش، هیچ اتفاقی واسه ش نمی‌افته. آمبولانس منتظرمونه. مات و مبهوت بودم. _ کجا می ریم؟! جدیت در نیمرخش موج می زد. _ فرودگاه امام. سر در نمی آوردم. _ اون جا چرا؟ نگاه از جاده گرفت و گفت: _ به موقعش می فهمی. یقین داشتم که جایم کنار این مرد چهار شانه امن است اما باز دلهره ای عجیب بیخ گلویم را چنگ می زد. حال دانیال خوش نبود و این پریشانی ام را بیشتر می کرد. مشوش به روی صندلی ام بازگشتم و زل زدم به جاده ای که به سرعت از زیر چرخ های ماشین می گذشت. شک نداشتم که این عزیمت به فرودگاه دستور پدر است ولی دلم دست از آشوب، بر نمی داشت. کلی سؤال در سرم می چرخید اما می دانستم که این موجی، اهل پاسخگویی نیست. رفتن به فرودگاه امام، آن هم در این شرایط برزخی، چه دلیلی می توانست داشته باشد؟ شاید هم تا برقراری امنیت باید به جایی خاص منتقل می شدم. آخ چه قدر دلشوره ی حال طاها را داشتم. روحم آرامش حضور پدر و عطر چادر نماز مادر را می طلبید. راستی آخرین باری که نماز خواندم کی بود؛ ظهر در شاه عبدالعظیم؟ نمی دانستم چه زمانی از شب است. چشم بر ساعت ماشین چرخاندم. خراب بود. کاش نحسی این ماجرا دامان نمازم را نگرفته باشد و قبل از قضا شدن، فرصت خواندنش را داشته باشم. ⏪ ادامه دارد... ................................. 🌳 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
این کتاب‌ها، آدم نادان رو تبدیل به یه آدم نادان با توهم دانایی میکنه!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببینید سوسیس چه بلایی سر گیاه گوشت خوار میاره! 🔹به بدن خودمون رحم کنیم و از همین الان مصرف فست فود ها را کنار بگذاریم
✅ گزیده ای از مهم اخیر ◽️حکم اعدام ۵ متجاوز به عنف در شهرستان مرند اجرا شد دادستان عمومی و انقلاب شهرستان مرند: روز ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۱ خانمی به دادستانی شهرستان مرند مراجعه و اعلام کرد که توسط ۵ نفر ناشناس دزدیده و به کوه‌های اطراف مرند برده شده و توسط هر ۵ نفر مورد تجاوز قرار گرفته است. ۴ روز پس از ارتکاب جرم، هر ۵ متهم شناسایی و بازداشت شدند. هر ۵ متهم، به اتهام تجاوز به عنف به اعدام به حبس محکوم شدند که مجازات اعدام پس از تایید حکم این افراد در دیوان عالی کشور، امروز (۱۸ مرداد) اجرا شد. ◽️­مدیرکل دفتر صنایع پوشاک و منسوجات وزارت صنعت، معدن و تجارت از معاف شدن تولیدکنندگان لباس‌های با پوشش مناسب و کالاهای فرهنگی از پرداخت مالیات خبر داد ◽️توقیف ۱۰۲۲ دستگاه خودروی شوتی رئیس پلیس امنیت اقتصادی فراجا: ششمین مرحله طرح سراسری مبارزه قاچاق کالا و ارز با اولویت جمع‌آوری و توقیف خودروهای شوتی اجرا شد. در این طرح ۱۰۲۲ دستگاه انواع خودروی شوتی و یک هزار ۶۴۳ نفر دستگیر و تحویل مرجع قضایی شدند. در این طرح مجموع ۸۲۸ میلیارد تومان انواع کالای قاچاق ممنوعه، مجاز، مشروط، سوخت، دخانی، گمرکی و... کشف گردید. ◽️شناسایی و دستگیری عاملین ضرب و شتم آمر معروف با اقدام ضربتی پلیس به دنبال حمله و ضرب و شتم یکی از آمران معروف در شهر شاندیز پیگیری موضوع به صورت ویژه در دستور کار عوامل سازمان اطلاعات فراجای شهرستان طرقبه قرار گرفت. با انجام اقدامات فنی و اطلاعاتی محل سکونت متهمین در روستای ابرده سفلی شناسایی و در یک اقدام غافلگیرانه علیرغم مقاومت و حمله به مأمورین، نفرات دستگیر و تحویل مرجع قضایی گردیدند. گفتنی است در بررسی به عمل آمده، مادر یکی از متهمین سابقه دستگیری به جرم همکاری با سازمان منافقین در اویل انقلاب را داشته است. ◽️رئیسی: بساط کشف حتما جمع خواهدشد نشان دادند روشنفکران زمان خود هستند چون ضرورت‌های جامعه را شناختند و برای ایفای نقش آماده شدند. حضور نیروهای ایرانی در منطقه امنیت ساز شد و هر جا ایران اسلامی حضور پیدا کرد، امنیت حاصل شد. من به شما عرض می‌کنم که این بساط کشف حجاب هم حتماً جمع خواهد شد. هیچ نگران نباشید. خانواده معظم شهدا بعضاً در مسیر که می‌آمدم نگران بودند و به من گفتند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینا فکر میکنن اگه گیساشونو ببرن یعنی مدافع مهسا امینی هستن اما گیس بریدناشون یه معنی دیگه میده... اگه برید گوگل سرچ کنید متوجه میشید گیس بریده یعنی زنی که بی حیاست و مجرمه.... آره اینا خودشون دارن اعلام میکنن که مجرم و بی حیان برا همین دارن گیساشونو بدست خودشون میبرن... 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه جوری پرچم همجنسبازی آوردن تو تجمعاتشون انگار مهسا امینی هم عین خودشون همجنسباز بود😂 داداش اول شما پاتونو بذارید ایران بعد باهم‌ درست میکنیم که میتونید بکشید یا نه😂 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff