eitaa logo
گام دوم انقلاب
2.9هزار دنبال‌کننده
210.8هزار عکس
151.9هزار ویدیو
1.5هزار فایل
🇮🇷🇮🇶🇵🇸🇸🇾🇱🇧🇾🇪 امام خامنه ای: شما افسران جنگ نرم هستید جنگ نرم مرد میخواهد. دیروز نوبت شهدا بود در جنگ سخت.. وامروز نوبت ماست در جنگ نرم ارتباط با مدیر @hgh1345 آیدی تبادل و تبلیغات @hgh1345
مشاهده در ایتا
دانلود
5.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
می رود عمـر ولـی خنده به لب باید زیست! ‌ 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
در بیمارستان می‌فهمید که تندرستی چه نعمت بزرگی است. در زندان می‌فهمید که آزادی، چه قدر مایه ی آرامش است. در قبرستان می‌فهمید که باید قدر زندگی را دانست. زمینی که امروز روی آن قدم می‌گذاریم فردا سقفمان خواهد بود. داشته هایمان قدر بدانیم! ‌ ‌ 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
Amin Bani @RozMusic.com2_144195453617616684.mp3
زمان: حجم: 3.51M
🌿 🎶 «پاییز» 🎙 امین بانی /موسیقی 🎼🌹 🎵 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
🦋🕸🕷🦋🕸🕷🦋🕸🕷 #پروانه_ای_در_دام_عنکبوت #قسمت_شانزدهم خدای من این دوداعشی خبیث سر غنایم جنگی یا بهتر
🦋🕸🕷🦋🕸🕷🦋🕸🕷 ابواسحاق به سمت ماامد عماد ولیلا ازترسشان به دوطرف من چسپیده بودند,قلبم شکست اخر درعین بی پناهی ,تکیه گاه دیگری شده بودم. باخود فکرکردم اگر خواهروبرادرم دلشان به من خوش است پس بگذاراین دلخوشی کوچک راازانها نگیرم ,میباید هرگز خودرانشکنم وخودرا ضعیف نشان ندهم تا این کورسونور امید دردل این بیچاره ها خاموش نشود. اهسته گفتم:عماد,لیلا,اصلا نترسید....همراه من بیایید... حرفی رابه بچه ها میزدم که خودم خیلی اعتقادی نداشتم اخه تمام وجودم مملوازترس واضطراب بود اما توکل کردم برخدایم ,همانکه بنده نوازاست ومن هم تازه بااین خدای مهربان ودین زیبایش,کاملترین دین دنیایش, اشنا شده ام.... باهم از درخانه بیرون رفتیم,اولین چیزی که توجهم راجلب کرد ,لبخند تمسخرامیز ابوعمر بود ونگاه پیروزمندانه ی خاله هاجر,خدای من اینها چه حقیرند که راضی وخشنودند از حقارت همسایگانی که تاچندی قبل عمووخاله ,صدایشان میکردند... کوچه ومحله ,مملواز دختران وزنان وکودکان ایزدی بود که به اسارت داعشیها درامده بودند,اهسته به عماد ولیلا گفتم:اصلا نترسید,ببینید ما تنها نیستیم ,توکل کنیدبه خدا...عماد که باز اشکهایش جاری شده بود وبی صدا گریه میکرد خودش رامحکم تر به من چسپانید وبا پاهای کوچکش,قدمهای بزرگی برمیداشت تا مبادا از خواهرانش جدا شود...برادرکم انگار عمق خباثت این شیاطین داعشی راخوانده بود وضمیر ناخوداگاهش از خطری دیگر اگاهاش میکرد ,که حتی نمیخواست قدمی از من دور شود. ازمحله ی ایزدیها خارجمان کردند وهمه رابه صف نمودند تا ماشینهایشان برای تحویل برده هایشان برسد... بالاخره امدند دوتا ماشین ,یه تیوتای مسافری بایک بنز باری از راه رسید... ازجلوی صف همهمه ی زنانی رامیشنیدم که گریه وآه وناله والتماسشان باهم قاطی شده بود. لیلا:سلما چه خبره چکارمیکنن؟؟ نمیدانم عزیزم ,صبرکن ببینیم این خبیثان باز چه نقشه ای درسردارند. ادامه دارد... 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مـــــرا با خودت بـــبــر» ⏪ بخش ۳۲ : ابراهیم چشم‌هایش را بست و دست‌ها را برای
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مـــــرا با خودت بـــبــر» ⏪ بخش۳۳: ابراهیم به طارق گفت: «برو برای مهمانمان شربت و شیرینی بگیر!» طارق با اکراه رفت. ابراهیم در را بست. چهارپایه ای را مقابل شعبان گذاشت و نشست. شعبان گفت: «باید زود بروم. حرف‌هایم را خلاصه می‌کنم.» ابراهیم از اشتیاق فراوان نمی‌دانست از آن فاصله ی نزدیک به کدام چشم شعبان نگاه کند. ــ می‌شنوم. آمال خیلی در آن مسافرخانه زحمت کشید. هیچ وقت الیاس به او مزدی نداد. شاید مزدش را به عمویش می‌داد. نمی‌دانم! آمال دستش کج نبود. هیچ وقت دزدی نکرد؛ نه از الیاس نه از مسافرها. سر و گوشش نمی‌جنبید. مثل یک فرشته، پاک بود. این اواخر که بالغ شده بود. الیاس برایش نقشه‌هایی کشید، اما آمال زیر بار نرفت. انگار خدا می‌خواست او را حفظ کند! شاید نصیحت‌های من هم بی‌تأثیر نبوده است! من او را بزرگ کردم. همیشه با من درد دل می‌کرد. مثل دختر خودم دوستش داشتم. چند باری مسافرها می‌خواستند او را از الیاس بخرند و با خود ببرند. من نگذاشتم. کتک هم خوردم. یک بار یکی پول خوبی به الیاس داد و او را کشان کشان با خود برد، اما هنوز چند ساعتی نگذشته بود که آمال برگشت. با چماق به جان آن مرد افتاده و فرار کرده بود. بیچاره به الیاس پناه آورد. گمان می‌کرد آن مسافر او را دزدیده است. من به او گفتم که الیاس او را فروخته است. باور نمی‌کرد تا آن که آن مسافر برگشت و با جنگ و دعوا پولش را از الیاس پس گرفت. سرش را با پارچه‌ای بسته بود. آمال سرش را شکسته بود. چند باری هم الیاس یا عمویش می‌خواستند او را در قبال پول، شوهر بدهند که آمال جار و جنجال به پا کرد و ظرف‌ها را شکست و در انباری زندانی شد. من دزدکی به او غذا می‌دادم. ایستاد و کیسه را روی شانه‌اش جا به جا کرد. ــ پدر و مادرش شهید شده‌اند. شهید همه جا حاضر است. دعای آن ها از آمال محافظت می‌کند. من به این چیزها اعتقاد دارم! ابراهیم دستش را گرفت. ــ بمان تا از تو پذیرایی کنیم! باید بروم! تو را که آن شب دیدم، در همان نگاه اول فهمیدم که جوان خوب و نجیبی هستی! سلامم را به آمال برسان! بگو همیشه دعایش می‌کنم! دلم خیلی برایش تنگ شده است! این مهم نیست؛ مهم این است که با مرد خوبی ازدواج کند و پس از سال‌ها رنج و محنت، خوشبخت شود و مزه ی راحتی را بچشد. البته عمویش در بدجنسی، دست کمی از الیاس ندارد. شنیده‌ام که ارثیه ی آمال را بالا کشیده است. از این غول بی شاخ و دم هر کاری ساخته است! شاید سنگی جلو پایتان بیندازد! توکلت به خدا باشد! اگر با آمال ازدواج کردی، خبرش را به من برسان! بعد از آن دیگر هیچ آرزویی ندارم! ابراهیم و ابوالفتح او را تا بیرون از دکان بدرقه کردند. ابراهیم گفت: «چند بار خواستم با او حرف بزنم، اما مرا از خودش می‌راند. از این بازار رفته است. گمش کرده بودم. امروز او را جلو دکه ی عمویش دیدم. به او گفتم که الیاس درباره‌اش چه گفته است. از خودش دفاع نکرد. برایش مهم نبود که در قلب من چه می‌گذرد و چه قدر برایم مهم است که او چه گذشته‌ای داشته باشد! چرا این طور رفتار می‌کند؟ انگار از هرچه مرد است، بدش می‌آید!» شعبان دستش را گرفت. ــ به او حق بده! کم نبودند مردانی که با او از عشق و ازدواج حرف زدند و قصد فریبش را داشتند. او به هیچ کدام اعتماد نکرد و فهمید که کار درستی کرده است. با چند بزرگ تر به خواستگاری اش برو! او را با سماجت از عمویش خواستگاری کن! راهش همین است! ــ تو مرد شریفی هستی شعبان! دلم گواهی می‌داد که آمال عفیف و پاک است! هیچ وقت بزرگواری ات را فراموش نمی‌کنم! ــ اگر ازدواج کردید، با او مهربان باش! شعبان قدم‌هایش را تند کرد و دور شد تا به کارهایش برسد. طارق با تُنگی شربت و ظرفی شیرینی از راه رسید، اما مهمان از راه دیگر رفته بود. پرسید: «چه می‌خواست؟ پول که نگرفت!» ابراهیم با خوشحالی گفت: «باور کن روزی او را از چنگ الیاس بدطینت نجات می دهم! انگار فرشته ای است که به شکل پیرمردی لاغر و فقیر درآمده است! بیایید برویم تا با هم شربت و شیرینی بخوریم!» ◀️ ادامه دارد ... ................................. 🌳 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
4.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
" یا ارحم الراحمین " ذکر روز سه شنبه صد مرتبه 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
5.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸حزب الله لبنان منتشر کرد؛ هدف قرار دادن تجمع سربازان اسرائیلی 🌺 بسم الله الرحمن الرحیم 🌺 🌺 یا ارحم الراحمین 🌺 🌹 سلام بر همراهان عزیز 🧿 امروز سه شنبه 🌞  ۲۳ آبان ۱۴۰۲    🌙 ۲۹ ربیع الثانی ۱۴۴۵ ✝  ۱۴    نوامبر   ۲۰۲۳ 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
السَّلاَمُ عَلَى بَقِيَّةِ اللَّهِ فِي بِلاَدِهِ وَ حُجَّتِهِ عَلَى عِبَادِهِ... سلام بر مولایی که زمینیان، عطر خدا را از وجود او استشمام می کنند؛ سلام بر او و بر روزی که حکومت خدا را روی زمین برپا خواهد کرد. 📚صحیفه مهدیه، زیارت پنجم حضرت بقیة الله، ص 631. 🔴کانال گام دوم انقلاب ✌ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff