eitaa logo
گام دوم انقلاب
2.6هزار دنبال‌کننده
196هزار عکس
136.2هزار ویدیو
1.5هزار فایل
🇮🇷🇮🇶🇵🇸🇸🇾🇱🇧🇾🇪 امام خامنه ای: شما افسران جنگ نرم هستید جنگ نرم مرد میخواهد. دیروز نوبت شهدا بود در جنگ سخت.. وامروز نوبت ماست در جنگ نرم ارتباط با مدیر @hgh1345 آیدی تبادل و تبلیغات @hgh1345
مشاهده در ایتا
دانلود
📿 خدایا کاش از عشق تو سهمم سوختن باشد به راه مهدی ات پیراهن رزمم کفن باشد همیشه مادرم یک خواهش از تو داشته آن هم فقط گفته: الهی بچه‌ی من سینه زن باشد نخواهم دل، اگر جز در تولایت به درد آید نخواهم سر، اگر بار گرانی روی تن باشد خداوندا به عبد روسیاه خود نگاهی کن که وقت جان سپردن، لاله ای خونین بدن باشد خداوندا مرا اولاد بسیاری عطا فرما که در راه حسینت لشکری از خون من باشد «میلاد عرفان پور» 🤲🏼 ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
💚 دل بسپار به خدایـی که وقتی همه رهایت کردند اون کنارت بود! ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
8.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قرائت مداحی خوانندگی 🎤 چند کلامی با خواننده ی بنام کشور «مصطفی راغب» ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
گام دوم انقلاب
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مـــــرا با خودت بـــبــر» ⏪ بخش ۸۴: مأموران با خشونت نگذاشتند کسی از مردم عادی
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📚 «مثـل بیـروت بود» ⏪ بخش ۸۵: هیاهوی ترسناک فضا، فریادهای ملتهب مردم و آن بوی مشمئز کننده، معده ام را بیشتر کش می آورد. انگار کسی حواسش به من نبود؛ شاید هم مُرده بودم. صدای هشدار تلگرام نگاهم را به خود کشید. لرزان تر از ثانیه ای قبل، گوشی را از زمین برداشتم. تاری چشم، آزارم می داد. پیام را گشودم. عکسی از یک سرنگ خالی کنار طاهای بیهوش روی تخت بیمارستان. «ارزش اون فلش برای تو برابری می کنه با جون برادرت. اتفاقی واسه ی اطلاعات داخل فلش بیفته، طاها پر... می دونی که آمپول هوا چه کار می کنه؟» بند دلم پاره شد. گفته بودند: «نگران نباش، اتفاقی برای طاها نمی افتد.» من هم نگران نبودم، فقط تا جنون فاصله ای نداشتم. بیچاره تر از هر لحظه، سر به نرده ها چسباندم. باران بی رحمانه می بارید و آسمان در همهمه ی مضطرب فضا نعره می زد. حسگرهای پوستم از فرط سرما فلج شده بود. چشم به تیرگی سرخ آسمان دوختم. زبانم به شکوا چرخید که امتحان از این سخت تر در بساط دنیایی ات نبود؟ اصلاً دوزخی که می گویی از این جهنم بدتر است؟! اشک هایم میان قطرات باران گم می شد. یک زن و مرد با لحنی ملتهب برای کمک مقابلم ظاهر شدند. پیام آمد: «زودتر از اون جا دور شو نباید گیر بیفتی.» بی رمق، دست به نرده گرفتم و در برابر جملات پر از نگرانیشان، به سختی از زمین برخاستم. نای حرف زدن نداشتم. چشمانم سیاهی می رفت. پلک بر پلک نهادم و نفسی عمیق کشیدم. زن دست یاری به طرفم دراز کرد. ناجوانمردانه پس زدمش. گوشی زنگ خورد. بی توجه به حرف های زن، پا روی زمین کشیدم و تماس را برقرار کردم. _ می ری جایی که نشونیش رو واسه ت می فرستم. یه تک درخت، گوشه ی میدونه، کنارش منتظر می مونی. یه موتورسوار با گرمکن آبی می آد و فلش رو ازت می گیره. چهل و پنج دقیقه دیگه باید اون جا باشی. سعی کن حتی یک دقیقه هم دیر نکنی، این جوری واسه برادرت بهتره. کاش می فهمید که نای نفس کشیدن هم ندارم. باران وزن لباس هایم را دو برابر کرده بود و راه رفتن برایم حکم عذاب داشت. بی خبر از تشنج اعصابم، زن و مرد، دلسوزانه کنارم قدم می زدند تا راضی به ایستادن شوم. گوشی را میان انگشتانم فشردم و با صدایی خراشیده فریاد زدم: _ ولم کنید! مرد نگاهی به زن انداخت. بی تفاوت به راهم ادامه دادم. دیگر سراغم نیامدند. صدای مرد را شنیدم که به همسرش از عدم تعادل روانم به دلیل موج انفجار می گفت. ندیده می دانستم فرقی با دیوانگان ندارم. تلوتلوخوران کنار جوی پر آب گوشه ی پیاده رو ایستادم. باید به آن طرف خیابان می رفتم تا بتوانم سوار تاکسی شوم. شلوغی و ازدحام ناشی از انفجار، نظم عبور و مرور خودروها را به هم ریخته بود. بعضی تند می راندند و بعضی ایستاده تماشا می کردند. گیج و پریشان حال به سمت خیابان رفتم. هنوز منگی از سرم نپریده بود و نمی توانستم درست مسیر را حلاجی کنم. نمی دانم چند قدم برداشتم اما گام اول به گام دوم نرسیده، صدای جیغ ترمزی تیز، نگاهم را به خود کشید. فرصت تماشا نیافتم. ناگهان جسمی سخت به پهلویم کوبیده شد و من را روی زمین پرتاب کرد. گوشی از دستم رها شد. جانم که به تن خیس آسفالت رسید، سرم تیر کشید. مایعی گرم از کنار پیشانی بین موهایم لیز خورد. صدای مبهم فریاد های آن زن و مرد را می شنیدم ولی توانی برای چرخاندن زبان به پاسخ نداشتم. قدرت تماشایم ثانیه به ثانیه تحلیل می رفت. سایه ای سیاه مقابلم زانو زد. با صدایی مردانه و پر تشویش من را خواند: _ خانم... خانم حالتون خوبه؟ آخه چرا پریدی وسط خیابون. گوش هایم رو به خاموشی می رفت. باید فلش را صحیح و سالم به آن نشانی می رساندم اما چون مردگان توان حرکت نداشتم. پلک هایم سنگین و به جان هم دوخته شدند. آخرین دریافتی ام از آن نیمچه هوشیاری که داشتم، کنده شدنم از زمین و قرار گرفتن روی صندلی ماشین بود. به آنی، وجود یخ زده ام گرم گشت و زمان از کفم پرید. تکان های تند ماشین بر صورتم سیلی می کوبید تا هوشیارم کند و من هر بار به زور جان کندن چشم می گشودم، هاله ای مبهم از نیمرخ مرد راننده را می دیدم و باز به خوابی تلخ فرو می رفتم؛ خوابی به مراتب ترسناک تر از بیداری، خوابی از شیون مادر بر جنازه ی طاها، طاهایی که بین انگشتان آن ابلیس له می شد. ⏪ ادامه دارد... ................................. 🌳 ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🌿🍁🌿 به حسن خُلق و وفا کس به یارِ ما نرسد تو را در این سخن انکارِ کار ما نرسد اگر چه حُسن فروشان به جلوه آمده‌اند کسی به حُسن و ملاحت به یار ما نرسد به حق صحبت دیرین که هیچ محرم راز به یار یک جهتِ حق گزارِ ما نرسد هزار نقش برآید ز کِلکِ صُنع و یکی به دلپذیری نقش نگار ما نرسد هزار نقد به بازار کائنات آرند یکی به سکه ی صاحب عیار ما نرسد دریغ، قافله ی عمر کان چنان رفتند که گَردشان به هوای دیار ما نرسد دلا ز رنج حسودان مرنج و واثق باش که بد به خاطر امیدوار ما نرسد چنان بِزی که اگر خاک ره شوی کس را غبار خاطری از رهگذار ما نرسد بسوخت «حافظ» و ترسم که شرح قصه ی او به سمع پادشه کامگار ما نرسد «حافظ شیرازی» 🌺🌺🌺🌺🌺 فارسی   ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
⚫️ گمراهی نامحسوس ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈ 🦔 خارپشتی از یک موش تقاضا کرد که بگذار من نیز در لانه ی تو، مأوا گزینم و مدتی هم‌خانه ی تو باشم. 🐁 موش تقاضای خارپشت را پذیرفت و او را به لانه تنگ و کوچک خویش راه داد. چون لانه ی موش تنگ بود، خارهای تیز خارپشت هر دم به بدن نرم موش فرومی‌رفت و او را مجروح می‌ساخت اما او از سر نجابت دم برنمی‌آورد. سرانجام موش گفت: نگاه کن ببین چه گونه مجروح و خونین شده‌ام. می‌توانی لانه ی من را ترک کنی؟ خارپشت گفت: من مشکلی ندارم، اگر تو ناراحتی می‌توانی لانه ی دیگری برای خود بیابی! 📎 💢 عادت‌های بد، در آغاز به‌صورت مهمان وارد می‌شوند. اما دیری نمی‌گذرد که خود را صاحبخانه می‌کنند و مهار ما را به دست می‌گیرند. ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🔺 نامسلمانِ خودمسلمان پندار! ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🌴 هم شعر و ترانه ی خودت را بشناس هم مکر و فسانه ی خودت را بشناس خواهی که ز کوفیان رهایی یابی پس شمر زمانه ی خودت را بشناس «حسین کیوانی» ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
13.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌻 🕊 چرا نمی خوایم رها و آزاد باشیم؟ /دینی، اخلاقی ……………………………………… ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🌿🌸🌿 خدا امروز به شما ٨۶۴۰۰ ثانیه هدیه داد. ثانیه هایی که برای یک نفر دیگر می‌توانست بزرگترین دارایی باشد. آیا تو از آن برای سپاس از او استفاده کردی؟ بی نظیرترین روش برای بالا بردن سطح نیرو و توانایی تان است. از مهم ترین عوامل ویرانی پایه های آرامش و تخریب شخصیت، ناشکری و ناسپاسی به درگاه خداست! 🌊 آقای روان شناس ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff
🔹🔹💠🔹🔹 هر پوششی، پوشیدگی نیست! 🌃 / اجتماعی ┄┅♦️ گام دوم انقلاب♦️┅┄ 🔴https://eitaa.com/joinchat/3861577738C3c3b839fff